کپی شد
صابئین
فهرست
چکیده مقاله صابئین
صابئان چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار میشویند و یا اینکه چون از طريق حق و آئين انبياء منحرف شدند؛ بهاین نام خوانده شده آنها را «صابئین» مىگويند.
صابئان در اصل اهل توحید بوده و در ردیف یهود و نصارى قرار مىگیرند و در عصر نزول قرآن قومى مشهور و داراى افراد کثیر بودهاند.
پادشاهان يونان و روميانى كه پس از آنها بهپادشاهى رسيدند كيشهاى مختلف داشتند، طايفهاى بر دين صابئان بودند و حنفا گفته میشدند، اينها كسانى هستند كه بهخدا و پيغمبرانى اعتراف داشتهاند.
پيش از آنكه زرتشت آئين مجوس را به «گشتاسب» عرضه كند و او آنرا بپذيرد مردم اين سرزمین بر مذهب «حنفاء» بودند و ايشان صابئان هستند، و آن آئينى است كه “بوذاسب” آن را در زمان” طهمورس” آوردهاست.
اولين كسى كه در تاريخ از ايشان، يعنى مدعيان نبوت، نامشان آمده، يوذاسف است، كه بعد از يک سال از سلطنت طهمورث، در سرزمين هند ظهور كرد، و دستور فارسى نويسى را آورد، و مردم را به كيش صابئيان دعوت كرد، و مردم بسياری از وی پيروی كردند،
آنها مردمى يكتاپرست هستند، و خداى تعالى را از هر كار زشتى منزه میدارند و سه تا نماز واجب دارند.
از این که صابئان از کدام پیامبر پیروی میکنند، محققان اختلاف نمودند. برخی آنان را پيروان يحيى بن زكريا مىدانند، بعضى گفتهاند صابئين عبارتند از معتقدان به كيشى كه حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است. گفته شده آنها جمعيتى از پيروان نوح (علیه السلام) بودهاند.
برخی از رهبران صابئان میگویند: «قدمت ما از زمان حضرت آدم (علیه السلام) است. در اورشلیم زندگی میکردیم و به خاطر برخی آزارها به ایران و عراق مهاجرت کردیم…، پیامبران ما حضرت آدم، حضرت شیت، حضرت نوح، حضرت سام و حضرت یحیی هستند. کتاب مقدس ما «صحف آدم» یا «کنزا ربا» و به خط آرامی قدیمی است».
كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت دارد عبارتند از: 1-” كيزاربا” 2- كتاب” ادرافشادهى” يا” سدرادهى” 3- كتاب” قلستا”.
دین صابئین دینی موروثی است و امکان گرویدن به این دین از سوی غیر منداییان وجود ندارد.
فقیهان نامدار اسلامى نیز درباره اهل کتاب بودن صابئین دیدگاههاى متفاوتى دارند. برخى از ایشان، صابئین را اهل کتاب دانسته و گروهى با این رأى مخالفت ورزیدهاند.
معنا و مفهوم صابئین
صابئین واژهای کلدانی بهمعنای شوینده است؛ صابئین چون همیشه در کنار نهرها و آبها جای دارند و خود را بسیار میشویند بدین نام خوانده میشوند.[1]
صاحب کتاب ابكار الافكار في اصول الدين، مىنويسد: «صابئه» از «صبا» گرفته شده؛ چون اين طائفه از طريق حق و آئين انبياء (علیهمالسلام) منحرف شدند؛ لذا آنها را «صابئه» مىگويند.[2]
ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا در آیه 17 سوره حج، دليل آن است كه اينان مردمى متدين بهيكى از اديان آسمانى بوده و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشتهاند.
اما اينكه بعضى آنها را مشرک و ستارهپرست و بعضى ديگر آنها را مجوس مىدانند، صحيح نيست؛ زيرا آيه 17 سوره حج، «مشركان» و «مجوس» را در كنار «صابئان» آورده و مىگويد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا …».[3]
بنابراين صابئان بهطور يقين غير از مشركان و مجوس هستند.
بعضى گفتهاند: صابئين عبارتند از: معتقدان بهكيشى كه حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است.[4]
مسعودى مىنويسد: مذهب صابئيت در حقيقت تكاملى از بتپرستى بوده، چون ريشه اين دو كيش يكى است و چهبسا بسيارى از بتپرستان نيز، مجسمه خورشيد، ماه و ساير ستارگان را مىپرستيدند و با پرستش آنها به الههاى هر يک از آنها و بهواسطه آن الهها بهاله آلهه، تقرب مىجستند.[5]
پیشینه صابئین
در میان ادیان آسمانی دین صابئان از قدیمیترین دینها است. گنزورا چحیلی رهبر منداییان ایران میگوید: «قدمت ما از زمان حضرت آدم است. در اورشلیم زندگی میکردیم و به خاطر برخی آزارها به ایران و عراق مهاجرت کردیم و به خاطر تقدس آب در کنار رودخانهها ساکن شدیم تا راحتتر بتوانیم فریضههای دینیمان را به جای بیاوریم. پیامبران ما حضرت آدم، حضرت شیت، حضرت نوح، حضرت سام و حضرت یحیی هستند. کتاب مقدس ما «صحف آدم» یا «کنزا ربا» و به خط آرامی قدیمی است. زبان ما منداییان یکی از زبانهای سامی است».[6]
در روزگار طهمورث بن بوسكهيار بن اسكمد بن نكمد بن هوشنگ، مردى در هند بهنام بوذاسف ظهور كرد و مردم را به آيين صابئی فراخواند و مردم پراكنده شده و اديانشان مختلف شد و ميان وى و ديوان (شياطين) جنگ شد و او آنها را راند و تبعيد كرد.[7]
ايرانيان پيش از دین زرتشت بر دين حنيفان؛ يعنى صابئان بودند و اين مذهب را بوذاسب به طهمورث عرضه داشته بود.
در كتاب «التنبيه و الاشراف» بهنقل «امثال و حكم» صفحه 1666 آمده: «پيش از آنکه زرتشت آئين مجوس را به «گشتاسب» عرضه كند و او آنرا بپذيرد، مردم اين ملک بر مذهب «حنفاء» بودند و ايشان صابئانند و آن آئينى است كه «بوذاسب» آن را بهزمان «طهمورس» آورده است.[8]
بشتاسب و پدرش لهراسب دين صابيان داشتند تا وقتى كه زرادشت دين خويش را آورد و اين در سال سىام پادشاهى بشتاسب بود.[9]
برخی میگويند كه صابئان به صابى بن متوشلخ بن ادريس منتسب هستند كه وى پيرو دين حنيفى قديم بود و بهقولى نسب ايشان به صابى بن مارى است كه بهروزگار ابراهيم خليل (عليه السلام) بوده است.[10]
در ميان عرب جاهلى نیز جماعتی يهودی و طايفهاى مسيحى و گروهى صابئى بودند.[11]
ابو ريحان بيرونى در كتاب «الآثار الباقية» مىگويد: اينها تدابير عالم را به فلک و اجرام فلكى نسبت مىدهند و براى آنها قائل به حيات، نطق، چشم و گوش بوده و بهطور كلى انوار را تعظيم مىكنند.[12]
فرمانروايان روم، سه طبقه بودند که اولینشان طبقه صابئان بودند.[13]
شمار همه پادشاهان روم از غائيوس قيصر، سر ملوكشان تا قسطنطين پسر لاون پسر بسيل كه تا سال سيصد و چهلم و دوران خلافت المطيع پادشاه ايشان است هفتاد و هشت پادشاه بوده است؛ از آنجمله ملوک صابى كه حنيفان عنوان يافتهاند، پيش از نصر چهل پادشاه و ملوک نصارى از قسطنطين پسر هيلانى تا همين قسطنطين پسر لاون سى و هشت پادشاه بودهاند و همه مدت پادشاهيشان هفتصد و شصت و شش سال و يک ماه بوده و از آن جمله سيصد و هفتاد و چهار سال و سه ماه دوران صابيان بوده است.[14]
تحول و تطور تاریخی صابئین
گفته شده، اولين كسى كه در تاريخ به عنوان مدعيان نبوت، نامشان آمده، يوذاسف است، كه بعد از يک سال از سلطنت طهمورث، در سرزمين هند ظهور كرد، و دستور فارسى نويسى را آورد، و مردم را به آئین صابئيان دعوت كرد، و جمعیت بسياری اطاعتش كردند، سلاطين پيشدادى، و بعضى از كيانیها، كه در بلخ توطن كرده بودند دو نير، يعنى آفتاب و ماه و كليات عناصر را، تعظيم و تقديس مىكردند، بر همین منوال بود تا آنكه وقت ظهور زردشت رسيد، يعنى سى سال بعد از تاجگذارى بشتاسب، در آن ايام، بقيه آن صابئى مذهبها در حران بودند، و اصلا به نام شهرشان ناميده مي شدند، يعنى به ايشان مىگفتند حرانيها.[15]
يوذاسف كه مردى از اهل هند بود در سرزمين هند ظهور نموده بود، از هند به سند و از آنجا به بلاد سيستان و زابلستان كه آن روز در تحت تصرف «فيروز بن كبك» بود، سفر نمود و از آنجا مجددا به سند مراجعت كرد و از آنجا به كرمان رفت. اين مرد ادعاى نبوت داشت و مىگفت: من از طرف خداى تعالى رسول و واسطه بين او و بندگان او هستم.[16]
در كتاب” التنبيه و الاشراف” به نقل” امثال و حكم” صفحه 1666 آمده:
كنستانتيوس پسر هلنا به دين مسيح گرويد و كيش صابئان را کنار گذاشت و شهر بيزانس را بنا نهاد و سپس، از باب تعظيم، آنجا را به نام خود قسطنطنيه ناميد. و خود بدانجا منتقل شد.[17]
پادشاهان يونان و روميانى كه پس از آنها به پادشاهى رسيدند آئینهاى مختلف داشتند، طايفهاى بر دين صابئان بودند و حنفا گفته مي شدند، اينها كسانى هستند كه به خدا و پيغمبرانى اعتراف داشتهاند مانند” اورانى” و” عابيديمون” و” هرمس(ادريس پيغمبر)” و اوست” مثلث بنعمت”.[18]
بعد يوليانوس، برادرزاده قسطنطين دوم، روى كار آمد و امپراطورى او دو سال طول كشيد.
او به دين صابيان در آمده بود و اين را پنهان مىداشت. هنگامى كه به فرمانروائى رسيد كيش خود را آشكار كرد و كليساها را ويران ساخت و مسيحيان را كشت.[19]
بنیانگذار یا آورنده کیش صابئین
اگر دین صابئین را از ادیان الهی بدانیم (که ظاهراً حق هم همین است)، ریشه آن بهپیامبران الهی وصل میشود، اما برخی نیز آنرا غیر الهی دانسته اند؛ لذا گفته شد، طهمورث پسر نوبجهان پسر ارفخشذ پسر هوشنگ به پادشاهى رسيد و او مقيم شاپور بود. در يكى از سالهاى پادشاهىِ وى مردى به نام بوذاسف پديدار شد و مذهب صابئان را آورد و گفت «معالى شرف كامل و صلاح عام و سرچشمه زندگى در اين سقف بلند است و ستارگان مدبرانند كه میروند و میآيند و همه تغييرات جهان از درازى و كوتاهى عمر و تفرقه اشياى بسيط و تفكيک مركبات و كمال صور و برآمدن و فرورفتن آب نتيجه حركت ستارگان است كه بر افلاک میروند و مسافتها میپيمايند و به نقطهاى میرسند و از نقطهاى دور میشوند و تدبير اكبر از ستارگان سيار و افلاک آن است»، و جماعتى از مردم در سبک انديشه پيرو او شدند. میگويند اين مرد نخستين كسی بود كه عقايد صابئان حرانى و كيمرايى را پديد آورد.[20]
پیامبر صابئین
پیامبری که صابئان بر آئین و شریعت او هستند اختلافی است، از آيه 17 سوره حج، اجمالا استفاده مىشود كه آنها پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بودهاند، بهخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفتهاند، الف) بعضى آنها را از پيروان حضرت يحيى (علیه السلام) مىدانند كه مسيحيان او را «يحيى تعميد دهنده» مىنامند.[21]
بعضى گفتهاند: صابئين عبارتند از معتقدان بهكيشى كه حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و كتابى دارند كه آنرا بهحضرت يحياى پيامبر (علیه السلام) نسبت دادهاند و امروز عامه مردم ايشان را «صابئى» مىگويند.[22]
ب) اما برخی نیز آنان را پیروان حضرت نوح (عليه السّلام) میدانند.
حضرت نوح (عليه السّلام) بر شريعت جدیدی مبعوث شد؛ بر این اساس لازم است کتابی بر آنحضرت نازل شده باشد، و ظن قریب بهیقین این است كه صابئانی كه در قرآن در کنار سایر اديان آمده، بر دين او بودهاند؛ بنابر این صابئان در احكام شرع حكم اهل كتاب دارند.[23]
راغب در كتاب «مفردات» مىنويسد: آنها جمعيتى از پيروان نوح (علیه السلام) بودهاند.[24]
ج) صابئان علاوه بر باور داشتن به پیامبر صاحب شریعت که اعتقاد و احکامشان را از او میگیرند، به برخی از پیامبران دیگر نیز اعتقاد دارند.
صابئان بر اين عقیده هستند كه اوريايس اول و اوريايس دوم كه همان هرمس و آغاثيمون بودهاند غيب میدانستهاند به همين جهت در نظر صابئان جزو پيامبران بودهاند و قبول ندارند كه جن به اين اشخاص از غيب خبر داده باشد، بلكه نفوس آنها چنان مصفا شده كه چيزهایى را كه از انسانهاى ديگر نهان بوده در مىيافتهاند.[25]
گنزورا چحیلی رهبر منداییان ایران میگوید: «پیامبران ما حضرت آدم، حضرت شیت، حضرت نوح، حضرت سام و حضرت یحیی هستند. کتاب مقدس ما «صحف آدم» یا «کنزا ربا» و به خط آرامی قدیمی است. زبان ما منداییان یکی از زبانهای سامی است.»[26]
عقائد و احکام صابئین
گفته میشود: مذهب صابئان چيزى میان آيين يهود و نصارى است و نقل شده كه آنان؛ مانند مانويان قائل بهدو مبدأ ظلمت و نور هستند.[27]
مطابق رأى صابئان، پيامبران با وحى ارتباط ندارند، بلكه بهنظر ايشان، پيامبران نفوس پاكيزهای هستند كه از آلودگیهاى اين جهان صاف و مهذب شدهاند و مايههاى علوى با آنها يكى شده و از چگونگى چيزها پيش از وجود و هم از اسرار جهان خبر يافتهاند.[28]
اينها تدابير عالم را بهفلک و اجرام فلكى نسبت مىدهند و براى آنها قائل بهحيات، نطق، چشم و گوش بوده و بهطور كلى انوار را تعظيم مىكنند.[29]
عبد المسيح بن اسحاق كندى، در جوابى كه از كتاب عبد اللَّه بن اسماعيل هاشمى نوشته میگوید: حرانيان که گروهی از صابئان هستند، معروف بهقربانى دادن از جنس بشر هستند و لكن امروز نمیتوانند اين عمل را علنا انجام دهند، ولى ما از اين طائفه جز اين سراغ نداريم، كه مردمى يكتاپرست هستند و خداى تعالى را از هر كار زشتى منزه میدارند و او را همواره با سلب وصف مىكنند، نه با ايجاب؛ بهاين معنا كه نمیگويند خدا عالم، قادر، حى و چه و چه است، بلكه میگويند: خدا محدود نيست، ديده نمیشود، ظلم نمیكند و اگر اسماء حسنايى براى خدا قائل هستند، بهعنوان مجاز قائلند، نه حقيقت؛ چون در نظر آنان، صفتى حقيقى وجود ندارد.
احکام
بعضى از طوائف صابئىها، كسانى بودهاند كه ماهى را از ترس اينكه مبادا كف[30] باشد و نيز جوجه را؛ چون همیشه حالت بت دارد حرام میدانستند. همچنین سير را؛ براى اينكه صداع مىآورد و خون را میسوزاند و يا منى را میسوزاند با اينكه قوام عالم به وجود منى است و نیز باقلاء را هم حرام میدانستند؛ براى اينكه به ذهن غلظت داده، فاسدش مىكند. اولين باری كه باقلاء روئيده شد، در جمجمه يک انسان مرده روئيده شد.
نماز
صابئين سه تا نماز واجب دارند، اول: هشت ركعت در هنگام طلوع آفتاب است.
دوم: پنج ركعت در هنگام عبور آفتاب از وسط آسمان، كه همان هنگام ظهر است و در هر ركعت از نمازهاشان سه سجده هست.
سوم: نمازی است كه در سه ساعت از شب گذشته میخوانند. و بعضى گفتهاند: … حرانیها، رو به قطب جنوب نماز میخوانند.[31]
صابئىها نماز را با طهارت و وضوء بهجا مىآورند و از جنابت غسل مىكنند، ولى ختنه را واجب نمیدانند و معتقد هستند: چنين دستورى نرسيدهاست. بيشتر احكام ایشان در مسئله ازدواج و حدود؛ مانند احكام مسلمانان است و در مسئله مس میت و امثال آن، احكامى نظير احكام تورات دارند.
صابئىها قربانيانى براى ستارگان، بتها و هيكلهاى آنها دارند و ذبيحه آنان را بايد كاهنان و فاتنان ايشان سر ببرند، كه از اين عمل تفألى دارند و میگويند: كاهن بهاين وسيله میتواند جواب سؤالهاى خود را بگيرد و بهعلم به دستورالعملهايى كه ممكن است مقرب خدا باشد، دست يابد.[32]
کتاب و شریعت صابئین
در باره کتاب و شریعت صابئان سخنان مختلفی مطرح شدهاست.
گنزورا چحیلی رهبر منداییان ایران میگوید: «کتاب مقدس ما «صحف آدم» یا «کنزا ربا» و بهخط آرامی قدیمی است. زبان ما منداییان یکی از زبانهای سامی است».[33]
برخی از معاصران کتابهای متعددی برای آنها برشمرده و گفتهاند: صابئان معتقد هستند كتابهاى مقدس آسمانى نخست بهآدم، پس از وى بهنوح، بعد از او بهسام، سپس بهرام، بعد بهابراهيم خليل، سپس بهموسى و بعد از او بر يحيى بن زكريا نازل شده است.
كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت دارد، عبارتند از: 1. «كيزاربا» كه اين كتاب را «سدره» يا «صحف» آدم نيز مىنامند كه از چگونگى خلقت و پيدايش موجودات بحث مىكند.
- كتاب «ادرافشادهى» يا «سدرادهى» كه در باره زندگى حضرت يحيى و دستورات و تعاليم او سخن مىگويد. آنها معتقد هستند اين كتاب بهوسيله جبرئيل بهيحيى وحى و الهام شدهاست.
- كتاب «قلستا» در باره مراسم ازدواج و زناشويى و كتابهاى فراوان ديگرى نيز دارند كه بهدلیل اختصار از ذكر آنها صرفنظر مىشود.[34]
مقدسات و معبدهای صابئین
با توجه به قدمت آئین صابئان، آنان دارای آثار باستانى، مقدسات و معبدهایی هستند؛ از جمله آثار باستانى صابئان: گنبد بالاى محرابى است كه در مقصوره[35] جامع دمشق قرار دارد. اين قبه نمازخانه صابئين بوده که بعدها اين قبه و جامع، بهدست يهوديان افتاد و آنجا را كنيسه خود كردند. بعدها که مسيحيان بر يهوديان غالب شدند، آنجا را كليساى خود قرار دادند، تا آنكه اسلام آمد، و مردم دمشق مسلمان شدند و آن بنا را مسجد خود كردند.
صابئىها، هيكلها و بتهايى بهنامهاى آفتاب، داشتند، كه بنا بهگفته ابو معشر بلخى که در كتابش در باره معابد روى زمين نوشته، هر يک از آن بتها شكل خاصى داشتهاند.[36]
همچنین آنها هيكلهايى داشتهاند كه هركدام را بهنام يكى از جواهر عقلى و ستارگان مىناميدند، از آن جمله است: 1. هيكل نخستين علت؛ 2. هيكل عقل؛ 3. هيكل سلسله؛ 4. هيكل صورت؛ 5. هيكل نفس، كه اين چند هيكل بر خلاف ساير هياكلی كه هر كدام شكل مخصوصى داشتهاند، همه بهشكل دایره ساخته شده بودند؛ 6. هيكل زحل، شش ضلعى؛ 7. هيكل مشترى، سه ضلعى؛ 8. هيكل مريخ، چهار ضلعى مستطيل؛ 9. هيكل شمس، مربع؛ 10. هيكل عطارد، مثلث؛ 11. هيكل زهره، مثلث در جوف مربع مستطيل؛ 12. هيكل قمر، هشت ضلعى.
البته صابئىها غير از این موارد، عقايد و اسرار و رموزى هم داشتهاند كه از غير خود پنهان مىداشتهاند.[37]
در بعلبک مذبحى (محل ذبحی) است كه صابئان آنرا از بيوت خود مىشمارند و عزيزش مىدارند.[38] [39]
اقسام صابئین
سه دسته از پيروان عقايد مختلف را صابئین خواندهاند:
الف) دستهاى از اعراب مشرک مكه كه پيش از ظهور اسلام در كيفيت عقايد مشركانه ايشان تحول پيدا شده بود و به توحيد نزديک مىشدند. ظاهرا اين قوم همان كسانی بودند كه در قرآن كريم صابئين خوانده شده و در رديف يهود و نصارى در آمدهاند.
ب) صابئین حرّانى: بقاياى مذاهب يونانی و رومی كه در شهر «حرّان» واقع در ساحل رودخانه فرات بهجهات متعددى در قبال كيش عيسوى مقاومت كردند و تا دوره اسلام باقى ماندند و چون از طرف مأمون عباسی به پيروان آنان تكليف شد كه بهيكى از اديان كتابی بپيوندند، كلمه صابئين را براى خود برگزيدند. اين گروه صابئان در كتاب الملل و النحل شهرستانى ذکر شدهاند و بهتفصيل از آنان بحث شده است.
ج) صابئين بين النهرين: آنها خود را پيروان مذهب يحيى بن زكريا (علیهما السلام) مىدانند، ولى در حقيقت از بقاياى مذاهب كلدانى و بابلى قديم هستند كه بهاقتضاى عوامل تاريخى، تغيير شكل و اسم پيدا كردهاند.[40]
د) حنفاء: سریانىها لفظ حنفاء را بر صابئین اطلاق مىکردهاند. لفظ «حنیف» در اصل بهمعناى صابئى؛ یعنى خارج از دین قوم است و این نظر بهوسیله آنچه علماى لغت در معناى واژه صابئین گفتهاند؛ یعنى «میل بهچیزى و ترک آن» تأیید مىشود،[41] اما این سخن درستی نیست؛ زیرا نه پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و نه هیچ مسلمان دیگرى در طول تاریخ، خود را صابئى نخواندهاست.[42]
صابئین حنفاء
تحقیقات جدید، بیانگر نوعى همانندى و ارتباط میان حنیفان و صابئین مىباشد. دکتر جوادعلى بر این باور است که سریانىها لفظ حنفاء را بر صابئین اطلاق مىکردهاند. وى مىگوید: بهنظر من لفظ «حنیف» در اصل بهمعناى صابئى؛ یعنى خارج از دین قوم، است و این نظر بهوسیله آنچه علماى لغت در معناى واژه صابئین گفتهاند؛ یعنى «میل بهچیزى و ترک آن» تأیید مىشود.[43]
مسعودى نیز در این باره مىگوید: واژه صابئین از الفاظ سریانى معرَّب است و بر جداشدگان از عبادت قوم، اطلاق مىشود. همانگونه که بر پیامبر و یارانش صابى و الصباة اطلاق مىشد. این واژه بعداً براى هرکس که از عبادت قومش بیرون مىرفت، عَلَم گردید.[44] ظاهر این قرائن همگى همراه با این مسئله که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مکرراً خود را منصوب بهآیین حنیف و حضرت ابراهیم (علیه السلام) معرفى مىنمود و جملاتى از قبیل «بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة»[45] و نظایر آن بر زبان جارى مىساخت، این تصور را بهوجود مىآورد که شاید اعراب جاهلى، تشابهى میان تمایل آنحضرت بهحنیفیّت و توحید و خروج از آیین معمول با آنچه تحت عنوان «صبوة» مطرح بوده، مىدیدند و بههمین دلیل وى را صابئى مىخواندند؛ لذا هرگاه کسى اسلام مىآورد، مشرکان مىگفتند: «قد صبأ»؛ چنانچه قریش بهحضرت حمزه (علیه السلام) عموى پیامبر (صلى الله علیه وآله) مىگفتند: «ما نراک یا حمزة الا قد صبأت».[46] این گزارشهاى تاریخى باعث شده تا برخى ا ز محقّقان، این فرضیه را مطرح نمایند که صابئین همان حنفاى پیرو حضرت ابراهیم (علیه السلام) مىباشند. ولى این دیدگاه نیز بهرغم آنچه بیان شد خالى از اشکال نیست. از جمله اشکالات اینکه؛ نه پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و نه هیچ مسلمان دیگرى در طول تاریخ، خود را صابئى نخوانده، بلکه در بسیارى از موارد مسلمانان از پذیرش چنین نسبتى دورى مىجستند. همانگونه که حضرت حمزه (علیه السلام) هنگامىکه بهآیین اسلام گروید، در پاسخ بهمشرکان که او را صابئى خواندند، اشعارى بر زبان آورد و این چنین پاسخ گفت: «حمدت اللَّه حین هدى فؤادى الى الاسلام و الدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خبیر بالعباد بهم لطیف».[47] این نشان مىدهد که مسلمانان بهاظهار حنیفیّت بسیار متمایل و علاقهمند بوده، ولى اطلاق واژه صابئى بر ایشان نوعى توهین تلقى مىگردیده است؛ از اینرو بهوضوح دانسته مىشود که واژه صابئین و حنفاء در آن دوران نه مترادف بوده نه مدلول واحدى داشته است. گذشته از این، در قرآن، آیین حنیفیّت تأیید شده و گاهى نیز با اسلام یکى دانسته شده است، ولى بحث صابئین بهشکلى جداگانه مطرح گردیده و هیچیک از مفسران صدر اول نیز اشارهاى به ارتباط بین ایندو با یکدیگر نکردهاند.[48]
صابئین حرّان
براساس گزارشهایى که از جغرافىدانان و مسلمانان، پس از قرن دوم هجرى در منابع و مصادر تاریخى مشاهده مىشود، از گروهى بهنام حرّانیان یاد گردیده که خود را همان صابئین قرآن مىدانستهاند.[49] لذا در منابع اسلامى آنچه درباره صابئین یافت مىشود، مربوط بههمین گروه است. ایشان داراى مذهبى مرکب از مذاهب یونانى، بابلى و مصرى بوده که تعظیم اجرام آسمانى و کوشش جهت تزکیه نفس از اصول آن بهشمار مىآمده است.[50] ظاهراً در نامگذارى این گروه بهصابئین، یک اشتباه یا فرصتطلبى تاریخى صورت گرفته است. همانگونه که ابنندیم در کتاب «الفهرست» داستانى را در همین باره از زمان مأمون خلیفه عباسى روایت مىکند که وى هنگام توقف در مرو و در روزگار ولایتعهدى امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) از سماحت خاطر کاملى نسبت بهپیروان ادیان و مذاهب مختلف برخوردار بود. پس از شهادت آن امام همام (علیه السلام) وقتى از دارالخلافه بغداد بهمنظور جهاد بهسوى مرزهاى روم شرقى حرکت مىکرد، هنگامى که بهشهر حرّان رسید، در آنجا مردمى را یافت که از بقایاى یونانىهاى مهاجر و کلدانىهاى قدیم مقیم حرّان ترکیب شده بودند و عقایدى مبتنى بر پرستش ستارگان و ارباب انواع داشتند. اینان در مقابل سؤال مأمون که دین شما چه نامى دارد؟ جواب قانع کنندهاى نداشتند؛ از این رو مأمون بهایشان اجازه داد تا پس از بازگشت از سفر وضعیت دینى خود را مشخص کنند؛ بهگونهاى که بهیکى از ادیان مورد قبول اسلام وابستگى داشته باشند و از مزیت اهل کتاب بودن استفاده نمایند، وگرنه کافر حربى بهشمار آمده، مشمول حکم دیگرى مىگردند؛ از اینرو برخى از ایشان بهآیین مسیحیت گرویدند، ولى در این میان، کسى آنها را بهبرگزیدن نام صابئین راهنمایى کرد. حرّانیان از این راهنمایى استقبال کرده و خود را صابئین نام نهادند.[51] در هر حال این گروه که خود را صابئین یاد شده در قرآن معرفى کردند، توانستند در پناه حمایت دولتهاى اسلامى تا مدتها با آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگى کنند و سهم بزرگى در تمدن اسلامى داشته باشند. ایشان بهویژه در سدههاى سوم و چهارم هجرى از نظر معلومات و اطلاعات و ادبیات عربى بهاوج شهرت رسیدند و در میان بزرگان علم و سیاست بغداد، سرشناس شدند و در ابراز عقاید اصلى خود پروا نمىکردند و نام صابئین براى ایشان؛ مانند زرهى بود که مانع حمله و تعرض دیگران بهایشان مىشد. یکی از نویسندگان در مورد اینگروه از صابئین مىنویسد: «صابئان در شمال بینالنهرین پراکنده بودند و مرکز اصلى آنها حران و زبان آنها سریانى بوده است. مأمون خلیفه عباسى مىخواست این فرقه را سرکوب کند، اما اطلاعات و معلومات آنان او را از اجراى این تصمیم بازداشت. در حدود سال 259 قمرى ثابت بن قره که با همکیشان خود اختلافى پیدا کرد. وقتی آنان او را از خویش راندند، بهبغداد آمد و در آنجا شعبه دیگرى از صابئان را تشکیل داد. فرقه صابئان مدتى در بغداد آسوده بودند تا آنکه خلیفه به آزارشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور بهقبول اسلام کرد. در حدود سال 314 قمرى، ابواسحاق بن هلال صابى که منشى المطیع باللَّه خلیفه عباسى بود، فرمان عفو همکیشان خود را که در رقه و دیار مضر بودند، گرفت و صابئان بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن 11 میلادى بیشتر صابئان در حرّان و بغداد بهسر مىبردند و در 424 قمرى تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعهاى در حرّان بود. در همین تاریخ این معبد توسط علویان مصر اشغال شد و در اواسط همین قرن آثار صابئان حرانى بهکلى از بین رفت. بزرگانى که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شدند، ثابت بن قره و سنان بن ثابت و اسحاق بن هلال و البتانى و ابوجعفر الخازن بودند.[52] بنابراین مشخص مىشود که اطلاق این نام بر این گروه پس از گذشت دویست و اندى سال از نزول قرآن صورت پذیرفته و ایشان واژه صابئین را در قرن سوم بهعاریت بر خود نهاده و از اعتقادات خویش تصویر مبهمى در مقابل مفسران قرآن و ارباب ملل و نحل و مورخان باقى گذاردهاند. از همینرو صابئین حرّان که سهم بزرگى در تمدن اسلامى ایفاء کرده و حکومتهاى اسلامى نیز مدت زمان طولانى آنان را بهعنوان اهل کتاب بهرسمیت مىشناختهاند، از همان آغاز، تردید محققان اسلامى را برانگیخته و تقریباً در همه منابعى که از ایشان، نامى برده شده، در ردیف بتپرستان و مشرکان بهحساب آمدهاند. همچنین اطلاق این واژه بر چندگانه پرستى و پرستش ارباب انواع یونانى و رومى احتمالاً از همانندى آراء و عقاید این گروه با بتپرستان هندو که مسلمانان آنان را بهاشتباه بودایى دانسته، نشأت گرفته است.[53]
صابئین مندایی
صابئین مندایى عمدتاً در باتلاقهاى میان دجله و فرات و اطراف کارون زندگى مىکردهاند و از جمله مراسم ایشان تعمیدگرى مىباشد. اینان در میان مسلمانان به صابئین یا صبىها اشتهار دارند. خاورشناسان بر اساس برخى قراین لغوى و آنچه ابنندیم در کتاب «الفهرست» بدان اشاره کرده، از این گروه با نام «مغتسله» یاد کرده است.[54]
صابئین در ایران، کسانی هستند که لباس سفید بهتن میکنند و سپیدهدم یکشنبهها برای غسل تعمید و نماز کنار رودخانه کارون میروند. آنها را در خوزستان بهنام «صابئین مندایی» میشناسند.
منداییها که خود را پیروان حضرت یحیی (علیه السلام)، میدانند، رسوم و سنتهای خاصی دارند که با آیین هزاران ساله، آنها را بهجای میآورند. در دین مندایی طلاق وجود ندارد،[55] آنها فقط از گوشت گوسفند نر استفاده میکنند، نمازشان را کنار رودخانه میخوانند، زبان و خطی خاص دارند و دروغ را بهشدت نهی میکنند. آب را مقدس میدانند و معتقد هستند آب بهفرمان خدا و از عالم نور برای حیات و زندگی بهزمین فرستاده شده است. منداییان را که محل زندگیشان نزدیک رودخانه کارون است، میتوان صبح زود و پیش از غروب آفتاب با لباسهای خاص سفید رنگ، زیر پل سفید و روبهروی کارخانه قدیم سیلوی اهواز ملاقات کرد، در حالیکه بهشیوه خودشان وضو گرفته و نماز میخوانند. آنها را در اهواز بهنام «صبی» میشناسند. بیشتر جمعیتشان در حرفه نقرهکاری و میناکاری و زرگری فعالیت دارند.
دکتر مسعود فروزنده، نویسنده کتاب «ایران سرزمین صلح ادیان» در کتابش درباره منداییان چنین مینویسد: «قوم صابئین مندایی پیروان حضرت یحیی هستند که نزدیک به هزار و ۹۵۰ سال پیش بهدلیل اذیت و آزار برخی از اهالی شهر قدس بهسوی رودخانه فرات مهاجرت و در شهرهای بغداد، بصره، عماره، خرمشهر، هویزه، شوشتر و اهواز مستقر شدند. صابئین اگرچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی جزو چهار دین پذیرفته شده نیست، اما بنا بهفتوای رهبری آنها برای برگزاری آیین خود آزاد هستند.
منداییان، در ازدواج و ایجاد رابطه خونی با دیگر ادیان سختگیر هستند.[56]
صابئین در قرآن
سه آیه از قرآن دربردارنده واژه «صابئین» است که بهترتیب عبارتند از:
- «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛[57] «کسانى که (بهپیامبر اسلام) ایمان آوردند و کسانى که بهآیین یهود، نصارى و صابئان گرویدند، هرگاه بهخداوند و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچگونه ترس و اندوهى براى آنها نیست».
- « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَىٰ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛[58] «آنها که ایمان آوردهاند و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه بهخداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنها است و نه غمگین خواهند شد».
- «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»؛[59] «مسلماً کسانى که ایمان آوردهاند و یهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داورى مىکند؛ (و حق را از باطل جدا مىسازد؛) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز) آگاه است.
شایان توجه است که ترتیب نزول این آیات بر اساس تاریخ نزول سورههاى قرآن بهترتیب سوره حج، بقره و سپس مائده مىباشد که هرکدام از ویژگىهاى زیر برخوردارند:
- در سوره حج که از سورههاى مکى است از شش گروه یاد شده که بهترتیب عبارتند از: مؤمنان، یهود، صابئان، نصارى، مجوس، مشرکان. بدون اینکه نسبت بهمواضع اعتقادى آنان سخنى بهمیان آمده باشد؛ تنها بهاین تذکر بسنده شدهاست که میان این گروهها در قیامت فاصله مىافتد.
- تنها در سوره حج است که از دو گروه «مجوس» و «مشرکان» در کنار سایر ادیان توحیدى نام برده شده و این، بهوضوح نشان مىدهد که «صابئین» نه مجوس هستند و نه مشرک.
- در سوره حج و مائده واژه «صابئین» پس از «یهود»، ولى در سوره بقره پس از «نصارى» ذکر شده است.
- در سوره بقره و مائده چهار گروه مؤمنان، یهود، صابئان، نصارى همگى از اهل نجات و رستگارى در آخرت بهشمار آمدهاند.[60]
صابئین از نگاه مفسران و اندیشمندان
با توجه به آنچه تفسیرنگاران از سخنان مفسران و محدثان طبقه اول نقل کردهاند و با توجه بهظهور آیات قرآن و مشخص بودن صابئین مورد نظر قرآن براى مسلمانان صدر اسلام، این احتمال رجحان بیشترى دارد که بگوییم ایشان گروهى بودهاند؛ همانند حنفاء، ولى مستقل و بدون اعتقاد بهشریعتى خاص و تنها ویژگى و مشخصه آنها اعتقاد بهتوحید بوده است.
صاحب تفسیر «جامعالبیان» از قول على بن زید نقل مىکند: صابئین گروهى هستند که «لا اله الا اللَّه» مىگویند، ولى «لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبى».[61] ابن کثیر مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل آرای گوناگون درباره این گروه مىگوید: «ایشان گروهى بودند نه بر دین یهود و نصارى و مجوس و نه مشرک، بلکه بر فطرت خود باقى بودند و دین مقررى که از آن تبعیت کنند، نداشتند. بههمین دلیل مشرکان بهمسلمانان صابئى مىگفتند؛ یعنى آنها از سایر ادیان اهل زمین خارج شدهاند و نیز بههمین دلیل بعضى از علماء گفتهاند: صابئین کسانى هستند که دعوت پیامبرى بهایشان نرسیده است».[62] نویسنده «قاموس قرآن» مىگوید: «اما بهیقین مىتوان گفت: صابئان در اصل اهل توحید بوده و در ردیف یهود و نصارى قرار مىگیرند و در عصر نزول قرآن قومى مشهور و داراى افراد کثیر بودهاند، وگرنه قرآن بهآنها اعتنایى نمىکرد و ایشان را در ردیف یهود و نصارى قرار نمىداد».[63] بنابراین با توجه بهآیات سهگانهاى که بهصابئان اشاره دارد؛ بهویژه آیه 17 سوره حج که از مشرکان در کنار ادیان و آیینهاى دیگر، مانند یهود و مجوس و صابئان نامبرده شده و نیز تأکید آیات بر لزوم ایمان بهخداوند و روز جزا براى رستگارى این گروهها، اینچنین بهنظر مىرسد که مقصود از برشمردن همه گروههاى صاحب اعتقاد، اعم از مؤمنان، اهل کتاب و مشرکان بوده است. با توجه به آنچه بیان شد، بهنظر مىرسد که صابئان گروهى بودهاند که با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامى در جزیرةالعرب، بهتدریج مجذوب اسلام گردیده و دیگر نامى از آنها نمانده است. ابن حزم اندلسى نیز بر این باور است که این گروه آراء و عقایدى همانند با مسلمانان داشته و بهتدریج جذب جامعه اسلامى گردیدند، البته این حزم ایشان را از بقایاى دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) دانسته است.[64]
آرای فقیهان درباره صابئین
فقیهان نامدار اسلامى درباره اهل کتاب بودن صابئین دیدگاههاى متفاوتى دارند. برخى از ایشان صابئین را اهل کتاب دانسته و گروهى نیز با این رأى مخالفت ورزیدند. از جمله کسانى که باورمندانه صابئین را اهل کتاب مىدانند، مىتوان بهابن اسحاق، سدى و شافعى در یکى از دو دیدگاهش اشاره نمود. ایشان همگى بر این باورند که صابئین اهل کتاب هستند. ابنجنید نیز صابئین را اهل کتاب دانسته و به جواز گرفتن جزیه از آنها فتوى داده است؛ بنابر اعتقاد وى، باید از صابئین جزیه گرفته شود و ایشان مىتوانند بر دین خود باقى بمانند.[65]
از فقهاى معاصر رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز بر این دیدگاه تأکید داشته و مىگوید: «مقصود از اهل کتاب هرکسى است که اعتقاد بهیکى از ادیان الهى داشته و خود را از پیروان پیامبرى از پیامبران الهى بداند و یکى از کتابهاى الهى را که بر انبیاء نازل شده، قبول داشته باشد؛ مانند: یهود و نصارى و زرتشتىها و همچنین صابئین که بر اساس تحقیقات ما، اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند. معاشرت با پیروان این ادیان با رعایت ضوابط و اخلاق اسلامى اشکال ندارد».[66] اما از فقیهانى که درباره صابئین با تأمل سخن گفته یا مخالفت ورزیدهاند، مىتوان از شیخ مفید یاد کرد. وى با تمسک بهسنت رسولاللَّه (صلى الله علیه وآله) که فقط از سه گروه یهود، نصارى و مجوس جزیه گرفتهاند، مىگوید: «بهدلیل توقیفى بودن این احکام که از پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیده، وجوب جزیه منحصر بههمین سه گروه مىباشد. این در حالى است که وى درباره اینکه صابئین مشرک هستند یا نه، با شک و تردید سخن مىگوید».[67]
شیخ طوسى نیز در «نهایه» مىگوید: جز یهود و نصارى و مجوس از هیچکس جز اسلام آوردن یا کشته شدن یا اسارت، پذیرفته نیست.[68] وی در مبسوط مىگوید: «جز یهود و نصارى و مجوس از سایر ادیان؛ مانند بتپرستها، ستارهپرستها، صابئین و غیر آنها جزیه گرفته نمىشود.[69] ابن ادریس و محقق حلى نیز نامى از صابئین نبرده، اما معتقدند تنها از پیروان سه دین یهود، نصارى و مجوس جزیه گرفته مىشود. ابن راوندى هم بر همین دیدگاه تأکید دارد. وی مىگوید: «و اما از عباد اصنام و اوثان و صابئه جز اسلام یا قتل یا اسارت پذیرفته نیست».[70] ابن زهره مىگوید: از بتپرستان و صابئین جزیه قبول نیست، وى در این باره ادعاى اجماع مىکند.[71] صاحب جواهر نیز در این باره مىگوید: «در زمان ما در دارالاسلام با صابئین معامله اهل کتاب مىشود، ولى این کار مربوط به حکام جور است و نمىتوان در کشف حکم شرعى بهعمل اینها اعتماد کرد».[72] وى بعد از بیان این سخن، مىگوید: جز یهود و نصارى و مجوس اهل کتابى وجود ندارد. علامه حلى در این باره نوشته است: «اگر سامره و صابئه تنها در فروع دین با یهود و نصارى مخالف باشند، جزء این دو مذهب بهحساب مىآیند، ولی اگر در اصول با آن دو مخالف باشند، جزء ملحدان بهشمار مىآیند و حکم کافر حربى را دارند».[73] شایان ذکر است که بسیارى از فقیهان بر این نکته تصریح کردهاند که عنوان اهل کتاب تنها شامل معتقدان به دو کتاب آسمانى تورات و انجیل است و گروههاى مجوس و صابئین را نیز در حکم اهل کتاب دانستهاند، ولى معتقدان بهکتابهاى آسمانى دیگر؛ مانند زبور داود و صحف ابراهیم را جزء اهل کتاب نیاورده و از نظر حکم بهمشرکان و ملحدان ملحق نمودهاند.[74]
جمعیت و محدوده جغرافیایی زندگی صابئین
در اثر كمى جمعيت صابئین و اصرار به نهانداشتن آئين خود و منع از دعوت، تبليغ و اعتقاد بر اينكه، آئين آنها، آئين اختصاصى است نه عمومى و پيغمبرشان فقط براى نجات آنها مبعوث شده است و بس، وضع آنها بهصورت اسرارآميزى در آمده و جمعيت آنها بهسوى انقراض مىرود. علاوه بر آن، بهخاطر احكام خاص و اغسال مفصل و تعميدهاى طولانى كه بايد در زمستان و تابستان انجام دهند، ازدواج با غير همكيش خود را حرام مىدانند و حتىالامكان به رهبانيت و ترک معاشرت بانوان دستور مؤكد دارند و بسيارى از آنها بر اثر اختلاط فراوان با مسلمانان تغيير آئين مىدهند.[75]
«گنزورا نجاح چحیلی»، رهبر دینی صابئین مندایی ایران میگوید: در دهه ۸۰ جمعیت منداییان حدود ۷۰ هزار نفر تخمین زده میشد، ولی جمعیت آنها در دهه ۹۰ کاهش داشته و بیشتر پیروان حضرت یحیی (علیه السلام) هماکنون در کشور عراق بهسر میبرند.[76]
برخی بر این باور هستند که هم اكنون قريب پنجهزار نفر از پيروان اين آئين در خوزستان (كنار رود كارون و در اهواز، خرمشهر، آبادان و شادگان) بهسر مىبرند.[77]
آثار صابئین
با توجه به قدمتی که آئین صابئی دارد، آثار بسیاری از خود بهیادگار گذاشته است که بهبرخی از آنها اشاره میشود:
- جامع دمشق از جمله بناهای عجيب است، که با آن ديوار و قبه كه پيش محراب و مقصوره آن وجود دارد، بنای صابئان محسوب میشود كه پيش از يونانيان بودهاند، بعدا در دست يونانيان افتاد، بعد از آن نیز در دست یهودان افتاد و پس از آن به دست پادشاهان بتپرست.
چون يحيى بن زكريا (عليهما السلام) را كشتند اين مسجد را برپا كردند، و آن مسجد را جيرون خواندند، پس در دست مسیحیان افتاد و كليسا ساختند تا اسلام آمد و مسلمانان مسجدها ساختند و بر بن در مسجد كه جيرون خوانده میشد سر حسين على (عليهما السلام) برپا كردند.[78]
- به طورى كه ابو معشر بلخى در كتاب خود نوشتهاست: صابئان هيكلهايى به نامهای آفتاب داشتهاند، مانند هيكل” بعلبك” كه براى صنم شمس و” قران” كه براى صنم قمر ساخته شده بود و شكل طيلسان را داشتهاند. در نزديكىهاى دمشق دهى است به نام” سلمسين” كه معلوم مىشود اسم قديمى اين محل” صنم سين” يعنى بت ماه بوده، و نيز دهى ديگر است بنام” ترع عوز” يعنى دروازه زهره. و به طورى كه مورخان مىنويسند حتى بتهاى خانه كعبه هم از آن صابئان بوده، و مردم مكه در آن روزها در شمار صابئان و ستارهپرست بودهاند، و بت” لات” به اسم” زحل” و بت” عزى” به اسم” زهره” بودهاست.[79]
کتابنامه مقاله صابئین
- قرآن
- ابن اثیر، على بن ابی الکرم؛ الکامل فى التاریخ؛ مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1404 ق.
- ابن اثیر، على بن ابی الکرم؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371 ش.
- ابن الانبارى، علىبن محمد؛ البیان فى غریب اعراب القرآن؛ هجرت، قم، 1403 ق.
- ابن زهره، ابوالمکارم؛ الجوامع الفقهیة؛ جهان، تهران، 1396 ق.
- ابن عبری (الملطی)، غریغوریوس؛ مختصر تاريخ الدول؛ ترجمه: آيتى، عبد المحمد؛ علمى و فرهنگى، چاپ اول، بیجا، 1377ش.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ تفسیر ابن کثیر؛ دار ابن کثیر، بیروت، 1408 ق.
- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ بیجا، بیتا.
- ابن ندیم، محمدبن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه: تجدد، محمدرضا؛ امیرکبیر، تهران، 1366 ش.
- ابن هشام، عبدالملک؛ السیرة النبویة؛ دار احیاء التراث العربى، بیروت، بیتا.
- ابن حزم اندلسى، علی بن احمد؛ الفصل فى الملل و الاهواء و النحل؛ مطبعة التمدن، مصر، بیتا.
- ایوبی، اسماعیل بن نورالدین؛ تقويم البلدان؛ بینا، بیجا، بیتا.
- آمدی، سيف الدين؛ ابكار الافكار في اصول الدين؛ تحقيق: المهدی، احمد محمد؛ دار الكتب، قاهره، 1423 ق.
- جیهانى، ابوالقاسم بن احمد؛ اشکال العالم؛ ترجمه: کاتب، على؛ آستان قدس رضوى، مشهد، 1362 ش.
- حاجی اسماعیلی، محمدرضا؛ پژوهشهای قرآنی ویژه نامه قرآن و خانواده؛ شماره 48، 1385ش.
- خامنهاى، على؛ اجوبة الاستفتائات؛ ترجمه: حسینى، احمدرضا؛ الهدى، تهران، 1381 ش.
- دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه.
- راغب اصفهانی، حسین؛ المفردات في غريب القرآن؛ تحقيق: صفوان، عدنان داود؛ دارالعلم – الدار الشامية، چاپ اول، دمشق – بيروت، 1412 ق.
- سایت ایسنا.
- سایت پارس ویکی.
- سایت جامع علوم انسانی.
- سراج، منهاج؛ طبقات ناصرى تاريخ ايران و اسلام؛ تحقيق: حبيبى، عبد الحى؛ دنياى كتاب، چاپ اول، تهران، 1363 ش.
- شهرستانى، عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ ترجمه: جلالى نائینى، محمدرضا؛ اقبال، تهران، 1350 ش.
- طباطبایی، سید محمد حسین؛ الميزان في تفسیر القرآن؛ ترجمه: موسوی همدانی، سید محمد باقر؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، قم، 1374 ش.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ اساطير، چاپ پنجم، تهران، 1375 ش.
- طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ دارالفکر، بیروت، 1408 ق.
- طوسى، محمدبن حسن؛ النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى؛ دارالکتاب العربى، بیروت، 1408 ق.
- طوسى، محمدبن حسن؛ المبسوط فى فقه الامامیة؛ المکتبة المرتضویه، تهران، 1351 ش.
- علی، جواد؛ المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام؛ بینا، بیجا، بیتا.
- قرشى، علىاکبر؛ قاموس قرآن؛ دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1378 ش.
- كلبى، هشام بن محمد؛ الأصنام؛ تحقيق: باشا، احمد زكى؛ نشر نو، چاپ دوم، تهران، 1364 ش.
- كوفى، ابن اعثم؛ الفتوح؛ ترجمه: مستوفى هروى، محمد بن احمد؛ تحقيق: طباطبائى مجد، غلامرضا؛ انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1372 ش.
- مروارید، علىاصغر؛ سلسلة الینابیع الفقهیّة؛ مؤسسة فقه الشیعه، بیروت، 1410 ق.
- مسعودي، على بن الحسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق: داغر، یوسف اسعد؛ دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق .
- مسعودي، على بن حسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ تهران،علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374 ش.
- مسعودی، على بن حسين؛ التنبيه و الإشراف؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ علمى و فرهنگى، چاپ دوم، تهران، 1365 ش.
- مشکور، محمدجواد؛ خلاصه ادیان در تاریخ دینهاى بزرگ؛ شرق، تهران، 1372 ش.
- مصاحب، غلامحسین؛ دائرة المعارف فارسى؛ نشر شرکت افست، تهران، 1356 ش.
- مفید، محمدبن نعمان؛ المقنعة؛ مؤسسة النشر اسلامى، قم، 1410 ق.
- مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرينش و تاريخ؛ ترجمه: شفيعى كدكنى، محمد رضا؛ آگه، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
- مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
- مؤلف مجهول؛ مجمل التواريخ و القصص؛ تحقيق: (ملك الشعراء) بهار، محمد تقی؛ كلاله خاور، تهران، بى تا.
- نجفى، محمدحسن؛ جواهر الکلام؛ دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1981 م.
- يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب؛ تاريخ يعقوبى؛ ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم؛ علمى و فرهنگى، تهران، چاپ ششم ، 1371 ش.
[2]. آمدي، سيف الدين، ابكار الافكار في اصول الدين، تحقيق احمد محمد مهدي، ج 2، ص 264.
[3] حج، 17.
[4]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 14، ص 505.
[5]. مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب، تحقيق: اسعد داغر، ج 2، ص 225.
[7]. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرينشوتاريخ، ترجمه: شفيعى كدكنى، محمد رضا، ج 1، ص 500.
[8] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 288 – 290.
[9]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 2،ص 481.
[10]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 84.
[11]. كلبى، هشام بن محمد، كتاب الأصنام (تنكيس الأصنام)، تحقيق: باشا، احمد زكى، ص 6.
[12]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 7، ص 329 و 330.
[13]. ابن اثیر، عز الدين على بن اثير، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج 4، ص 43.
[14]. التنبيه و الإشراف، ص 113.
[15]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 294 – 297.
[16] . ترجمه تفسیر الميزان، ج 7، ص 330 – 332.
[17][17]. ابن العبرى، مختصر تاريخ الدول، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ص 85.
[18]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم، ج 1، ص 180.
[19]. ابن اثير، عز الدين على،كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج 4، ص 62 و 63.
[20]. مسعودي، ابو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 1، ص 218.
[21] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 14، ص 46.
[22]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 14، ص 505.
[23]. سراج، منهاج، طبقات ناصرى تاريخ ايران و اسلام، تحقيق: حبيبى، عبد الحى، ج 1، ص 19.
[24]. راغب اصفهانی، حسین، المفردات في غريب القرآن، تحقيق: داودی، صفوان عدنان، ص 475.
[25]. مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 1، ص 525 و 526.
[27]. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرينشوتاريخ، ترجمه: شفيعى كدكنى، محمد رضا، ج 1، ص 71.
[28]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 19.
[29]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 7، ص 329 و 330.
[30]. متن عربی عبارت علامه طباطبایی چنین است: منهم من حرم عليه السمك خوفا أن يكون رغاوة، و رغاوه را به کف، سرشیر معنا کردهاند، دهخدا، لغتنامه دهخدا، واژه رغاوه.
[31]. ر ک: ترجمه تفسیر الميزان، ج 1، ص 294 – 297.
[32]. همان.
[34]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 290.
[35]. مقصوره، حجره ٔ کوچک، سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده، جای ایستادن امام در مسجد و مقصوره غرفه مانندی بود محصور که امام در آن می ایستاد، واژهیاب «دهخدا». بنده متوجه نشدم، اما فکر می کنم (حجره ٔ کوچک) با (سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده) ضد یکدیگر هستند.
[36]. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر الميزان، مترجم: موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 294 – 297.
[37]. ر ک: مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، ج 2 ص 225 – 236.
[38]. ایوبی، اسماعیل بن نورالدین، تقويم البلدان، ص 278.
[39] . كوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه: مستوفى هروى، محمد بن احمد، تحقيق: طباطبائى مجد، غلامرضا، ص 947.
[40]. کلبى، هشام بن محمد، الأصنام، تحقيق: باشا، احمد زكى، ص 7 (پاورقی).
[41]. علی، جواد، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 453.
[42]. همان، ص 329.
[43]. علی، جواد، المفصل فى تاریخ العرب، ج 6، ص 453.
[44]. همان.
[45]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 3، ص 363.
[46]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 446.
[47]. سپاس خداوندی را که دلم را به سوی اسلام و دین حنیف زهنون شد، دینی که از پروردگار توانا، آگاه و لطیف نست به بندگان، آمد. همان، ص 329.
[48]. مشکور، محمدجواد، خلاصه ادیان در تاریخ دینهاى بزرگ، ص 221؛ سایت جامع علوم انسانی..
[49]. جیهانى، ابوالقاسمبن احمد، اشکال العالم، ترجمه: کاتب، علىبن عبدالسلام، ص 77.
[50]. شهرستانى، عبدالکریم، الملل و النحل، ترجمه: جلالى نائینى، محمدرضا، ج 3، ص 660.
[51]. ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ص 568.
[52]. مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 1544.
[53]. ابن اثیر، علىبن محمد، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 60؛ سایت جامع علوم انسانی.
[54]. ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه: تجدد، محمدرضا، ص 606.
[55]. این ادعا درست نیست؛ جون با توجه به مطالبی که در ذیل مطلبشان نقل کردند که «مرد یا زن در دین ما بهدو دلیل میتواند متارکه کند، یکی بهدلیل دروغی که زندگی را تحت تأثیر قرار دهد و بنیان آنرا بههم بزند و دیگری خیانت در زناشویی است که گناهانی نابخشودنی است». پس عبارت «ما کلمهای بهنام طلاق نداریم»، صحیح نمیباشد.
[56]. بخشی از مطالبی که گنزورا چحیلی، رهبر دینی صابئین مندایی ایران در مصاحبهای بیان داشته است، سایت ایسنا.
[57]. بقره، 62.
[58]. مائده، 69.
[59]. حج، 17.
[60]. ابن الانبارى، ابوالبرکات، البیان فى غریب اعراب القرآن، ج 1، ص 299.
[61]. طبرى، محمدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ج 1، ص 319.
[62]. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 72.
[63]. قرشى، علىاکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 98.
[64]. اندلسى، ابن حزم، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، ج 1، ص 115؛ برگرفته از: حاجی اسماعیلی، محمدرضا، پژوهشهای قرآنی، شماره 48، ویژه نامه قرآن و خانواده؛ سایت جامع علوم انسانی.
[65]. نجفى، محمدحسن، جواهر الکلام، ج 21، ص 230.
[66] . خامنهاى، سید على، اجوبة الاستفتائات، ترجمه: حسینى، احمدرضا، ص 63.
[67]. مفید، محمدبن نعمان، المقنعة، ص 270.
[68]. طوسى، محدبن حسن، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، ص 292.
[69]. طوسى، محمدبن حسن، المبسوط فى فقه الامامیة، ج 2، ص 36.
[70]. مروارید، علىاصغر، سلسلة الینابیع الفقهیّة، ج 1، ص 12.
[71]. ابن زهره، ابوالمکارم، الجوامع الفقهیة، ص 548.
[72]. جواهر الکلام، ج 1، ص 231.
[73]. سلسلة الینابیع الفقهیّة، ج 19، ص 609.
[74]. همان؛ برگرفته از حاجی اسماعیلی، محمدرضا، پژوهشهای قرآنی، شماره 48، ویژه نامه قرآن و خانواده؛ سایت جامع علوم انسانی. لینک شود.
[75] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 288 و 290.
[76] . سایت ایسنا.
[77]. تفسير نمونه، ج 1، ص 290 و 291.
[78]. مؤلف مجهول (نوشته در 520)، مجمل التواريخ و القصص، تحقيق ملك الشعراء، ص 518.
[79]. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 7، ص 330.