searchicon

کپی شد

شیوه عزاداری در فرهنگ شیعه

روايات پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) در باره شیوه عزاداری و نحوه اظهار شيون و اندوه، مختلف است که گاه بین آنها تناقض مشاهده می شود که به بررسی آنها می پردازیم:

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «و مژده بده به بردباران آن کسانی که هنگامی که بلایی به آنان می رسد، می گویند ما از آن خداییم و به وی باز می گردیم آنان (همان بردباران با ایمانی هستند که) الطاف رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان می گردد و مسلماً ایشان از راه یافتگان هستند».[1] و می فرماید: «و آنان که در برابر فقر و بیماری (و زیان و ضررها) و به هنگام نبرد شکیبا هستند».[2]

در نهج البلاغه آمده است:«علی(ع) بعد از وفات پیامبر (ص) خطاب به پیامبر گفت: اگر از بی قراری و بی تابی نهی نمی کردی و به بردباری فرمان نمی دادی، چنان برایت اشک می ریختیم که اشک چشمانمان تمام می شد».[3]  ولى در جاى ديگر آمده است كه به هنگام دفن پيامبر (ص)، در سوگ او فرمود: همانا شكيبايى نيكو است جز در غم از دست دادن تو، و بى تابى مكروه است، جز در اندوه مرگ تو، مصيبت تو بزرگ است و مصيبت‏هاى پيش و پس از تو ناچيزند.[4]

همچنین در نهج البلاغه آمده است که علی (ع) فرمود: « هر کس به هنگام مصیبت و بلایی دستش را بر رانش بزند و تأسف بخورد، عمل او نابود گردیده است».[5]

و امام حسین (ع) در کربلا چنان که صاحب منتهی الآمال نقل کرده به خواهرش زینب فرمود: «خواهرم تو را به خدا سوگند می دهم که وقتی من کشته شدم گریبانت را پاره مکن، و چهره ات را با ناخن هایت خونین مکن، و به خاطر شهادت من فریاد واویلا سر مده».[6]

ابو جعفر قمی نقل می کند که امیر المؤمنین به یارانش فرمود: « لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ»؛لباس سیاه نپوشید؛ زیرا لباس سیاه لباس فرعون است.[7] و در تفسیر الصافی آمده است که پیامبر با زنان بیعت کرد مبنی بر این که ( به هنگام مصیبت ) سیاه نپوشند و گریبانشان را پاره نکنند و فریاد واویلا سر ندهند. ولی در حديث ديگرى امام صادق (ع) می فرماید: رسول خدا (ص) سياه را مكروه مى‏دانست جز در سه چيز: در عمامه، كفش و كساء.[8]

در فروع کافی نیز آمده است که پیامبر (ص) فاطمه را وصیّت نمود و به او فرمود: «وقتی من مردم چهره ات را خونین مکن، موهایت را ژولیده و آویزان مکن، و فریاد واویلا سر مده، و زن نوحه سرایی را برای نوحه سرایی برای من مقرر مکن».[9]شیخ شیعه محمد بن حسین بن بابویه قمی (صدوق) می گوید: از جمله گفتارهای پیامبر (ص) که پیش از او کسی آن را نفرموده این است: «نوحه سرایی از اعمال جاهلیت است».[10] همچنین علمای شیعه مجلسی و نوری و بروجردی از پیامبر خدا حدیثی را نقل کرده اند که فرموده است: «دو صدا نفرین شده هستند که خداوند آنها را دوست ندارد: شیون و فریاد به هنگام مصیبت، و صدای آهنگ و ترانه؛ یعنی نوحه سرایی و موسیقی».[11]

بعد از طرح این روایات، سوال این جاست که کدام یک از این روایات صحیح و قابل تمسک است؟و شیوه صحیح عزاداری و سوگواری در فرهنگ شیعه چیست؟

براى رسيدن به پاسخ ابتدا مناسب است چند نكته را به عنوان مقدمه بررسی کنیم:

1. اعتماد بر روايات بر اساس ارزيابى آنها از نظر سند و دلالت مى‏باشد، اين مهم به عهده كار شناسان مسائل اسلامى است كه از آنان به عنوان “فقيه” يا “مجتهد” ياد مى‏شود. يادآورى اين مطلب به جا است كه بدانيم بر فرض صحيح بودن يك حديث، در صورتی که حديث ديگرى با آن در تعارض باشد، نياز به يك كارِ كارشناسى دارد که فقیه و مجتهد در نهايت در یک جمع بندى منضبط، نتيجه آن را اعلام می نماید.

در حقيقت بهره بردارى از قرآن و حديث، همانند استفاده از رايانه در زمان ما است؛ يعنى گاهى در صفحه كليد، يك كليد به تنهايى عملى را انجام مى‏دهد، و گاهى دو يا چند كليد با هم، مثلاً براى اجراى يك برنامه تنها كليد اينتر را مى‏زنيم، ولى براى بعضى از كارها بايد كنترل را با اينتر بگيريم تا عمل كند. در آيات و روايات نيز گاهى يك مطلب از آيه‏اى يا روايتى به خوبى و به تنهايى قابل استفاده است، ولى گاهى دو آيه يا چند آيه و روايت را بايد با هم در نظر گرفت و سپس اظهار نظر نهایی نمود.

2. نقش “عنصر زمان و مكان” و يا “عنوان ثانوى و تغيير شرايط”، در احكام شرعى قابل دقت است. اين مطلب را بعضى از فقهاى بزرگ، مانند امام خمینی بيان نموده‏اند و در زمان رسول گرامى اسلام نيز سابقه دارد. نمونه آن را درباره زيارت قبور مى‏بينيم، آن جا كه بزرگان اهل تسنن نقل كرده‏اند كه رسول خدا (ص) فرمود: من پيش از اين شما را از زيارت قبور نهى مى‏كردم، ولى اكنون به زيارت آنها برويد؛ زيرا زيارت قبور سبب زهد در دنيا و يادآورى آخرت است.[12] ناگفته نماند كه دليل بر زيارت قبور از كتاب و سنت متعدد است، كه اكنون مورد بحث ما نيست.

درباره موضوع مورد بحث نيز، به عنوان نمونه در باره لباس سیاه بعضى از صاحب نظران مى‏گويند: پوشيدن لباس سياه بر فرض اين كه از نظر حكم اوّليه كراهت داشته باشد، اكنون كه به عنوان شعار و احترام به اوليا و بزرگان دينى مطرح است، حكم ثانوى پيدا نموده، به طورى كه مخالفت با آن خالى از اشكال نيست.

3. مى‏دانيم كه در ميان احكام پنج گانه شرعى، دو بخش آن حساسيت ويژه‏اى دارد. يكى واجبات كه بايد انجام شود و ديگرى محرمات كه بايد ترك شود (بايدها و نبايدهاى شرعى و دينى)، ولى ساير احكام الزامى نسبت به انجام يا ترك آنها نيست و موضوع مورد بحث نيز همه موارد آنها يك حكم ندارد، بلكه متفاوت است؛ به عنوان مثال، گریه و شیون به خودی خود دارای الزام نیست، لکن مطلوب بودن آن از دیدگاه عقل و علم و از منظر شرع قابل بررسی است که به آن اشاره می نماییم:

أ. گريه از ديدگاه عقل و علم :

در زندگى انسان با توجه به شرايط گوناگون حالات مختلفى به او دست مى‏دهد كه طبيعى و فطرى است، همان طور كه گاهى مى‏خندد و شادمان است، گاهى نيز اندوهگين و غم زده و گريان است. گريه در حقيقت يكى از نيازهاى بشر است كه اگر در جاى خود ظهور و بروز كند ارزش مند و سازنده است. گريه در شرايط سخت به يارى انسان مى‏شتابد و او را از عقده‏ها و گرفتگى درونى رهايى مى‏بخشد. گريه گاهى دل را از زنگارها شست و شو مى‏دهد و زمينه توبه را فراهم مى‏آورد و قساوت قلب را از بين برده، به دل صفا مى‏بخشد. گريه بر مظلوم نوعى پيوند عاطفى با او و پرخاش و تعارض با ستم گر است. گريه هم سود بهداشتى دارد و هم سود روحى و هم نفع سياسى كه در جاى خود بايد بحث شود.

اما نسبت به اموات و درگذشتگان، انسان وقتى كه عزيزى را از دست مى‏دهد به طور طبيعى و فطرى محزون و اندوهگين مى‏شود، و بى اختيار اشك از گونه هايش جارى مى‏گردد. اين يك موضوع روشن و انكار ناپذير در زندگى مردم است. اسلام نيز به عنوان يك دين فطرى، با آن مخالفتى ننموده است.

ب. گريه از ديدگاه شرع:

1. گریه از دیدگاه قرآن:در آيات سورۀ يوسف، مى‏خوانيم، يعقوب آن قدر گريه كرد و غصه خورد كه چشمانش را از دست داد. [13]

البته اين منافات با صبر جميل ندارد؛ چون قلب مردان خدا كانون عواطف است، جاى تعجب نيست كه در فراق فرزند، اشك هايشان همچون سيلاب جارى شود. اين يك امر عاطفى است. مهم آن است كه كنترل خويشتن را از دست ندهند؛ يعنى سخن و حركتى بر خلاف رضاى خدا نگويند و نكنند.

2. گریه در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع): سيره پيامبر اعظم (ص) و اهل بيت (‏ع) و مسلمانان، در باره گريه بر مردگان و شهيدان، جاى بحث فراوانى دارد، و در يك بررسى تاريخى –  بر خلاف آنچه وهابيان مى‏گويند كه گريه بر مردگان حرام است – به اين نتيجه مى‏رسيم كه رسول گرامى اسلام و يارانش، بر اساس همين خواست فطرى عمل نموده و رفتار كرده‏اند. اينک برخى از شواهد تاريخى را در اين زمينه مطرح مى‏كنيم:

پيامبر اكرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهيم اشك مى‏ريخت، وقتی برخی به ایشان اعتراض كردند، پيامبر در جواب فرمود: چشم مى‏گريد و قلب اندوهناك مى‏شود، ولى چيزى كه خدا را به خشم آورد نمى‏گويم.[14] و در جاى ديگر مى‏خوانيم كه فرمود: اين گريه بى تابى نيست، اين (گريه عاطفى) رحمت است.

اشاره به اين كه در سينه انسان قلب است نه سنگ، و طبيعى است كه در برابر مسائل عاطفى واكنش نشان مى‏دهد و ساده‏ترين واكنش آن جريان اشك از چشم است. اين عيب نيست. اين حسن است. عيب آن است كه انسان سخنى بگويد كه خدا را به غضب آورد.[15]

شاهد ديگر از زندگى پيامبر گرامى در باره عموى بزرگوارش حمزه است كه گفته‏اند: وقتى در جنگ احد حمزه به شهادت رسيد، خواهرش صفيّه آمد و در جست و جوى پيامبر(ص) بود، وقتى آن حضرت را يافت، پيامبر بين او و انصار فاصله شد و فرمود: او را به حال خودش بگذاريد. صفيّه نزد پيامبر (ص) يا جنازه حمزه نشست و گريست. هر گاه صداى او به گريه بلند مى‏شد، صداى گريه پيامبر نيز بلند می شد و هر گاه آهسته مى‏گريست، پيامبر هم آهسته مى‏گريست. فاطمه (ع) دختر رسول خدا (ص) نيز گريه مى‏كرد و پيامبر همراه او مى‏گريست و مى‏فرمود: هر گز كسى مانند تو مصيبت زده نخواهد شد.[16]

نيز در بعضى از نقل‏ها آمده است: پس از جنگ احد وقتى كه رسول خدا (ص) ديدند از خانه‏هاى انصار براى شهيدانشان صداى گريه بلند است، فرمودند: اما حمزه گريه كننده‏اى ندارد. سعد بن معاذ كه اين سخن را شنيد به سوى زنان طايفه “بنى عبد الاشهل” رفت و آنان را به گريستن بر حمزه فرا خواند، از آن پس هيچ زنى از انصار بر مرده‏اى نگريست جز اين كه ابتدا بر حمزه گريه كرد، و سپس بر مرده خود.[17]

از اين جريان مى‏توان فهميد كه نه تنها خود آن حضرت بر حمزه مى‏گريست، بلكه گويا به زنان انصار مى‏فرمود كه بر وى گريه كنند.

وقتى پيامبر به زيارت قبر مادر خود رفت، به شدّت گريست و از گريه آن حضرت اطرافيان نيز به گريه آمدند.[18]

در زندگى دخت گرامى پيامبر، نيز آورده‏اند: حضرت زهرا (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص) مى‏گريست و مى‏فرمود: اى پدر، تو به پروردگارت نزديك شدى و دعوتش را اجابت نمودى. پدر جان اينک، بهشت فردوس مأواى تو است.[19]

درباره گريه رسول خدا (ص) و اهل بيت (‏ع) و اصحاب بر مردگان و شهيدان، شواهد ديگرى نيز وجود دارد كه به جهت رعايت اختصار از آوردن آنها خوددارى مى‏كنيم.

ج. نظر فقيهان و كارشناسان مسائل دينى: نظر فقیهان آن است كه براى سوگوارى عزيزان يا مصيبت‏ها و سختى‏ها و رخدادهاى تلخ روزگار، هر كارى جايز نیست؛ به عنوان نمونه نظر حضرت امام خمینی پيرامون سوگوارى این است:

 گريه بر ميّت جايز است، بلكه گاهى به هنگام اندوه زياد، مستحب است، ولى بايد سخنى كه موجب خشم پروردگار است بر زبان جارى نگردد. نيز نوحه خوانى با شعر يا غير شعر اگر محتواى آن باطل مثل دروغ و كار حرام ديگر نباشد جايز است، بلكه به احتياط واجب بايد مشتمل بر “واويلا و واى واى” كردن هم نباشد، و بنا بر احتياط واجب به صورت زدن و خراش دادن پوست و چيدن و كندن مو و داد و فريادى که از حد متعارف بيشتر است، جايز نيست… بلكه در بعضى از امورى كه گفته شد كفّاره هم واجب مى‏شود.[20]

بنابر اين، نظر فقيهان بزرگوار شيعه، همان چيزى است كه در روايات و سيره اولياى دين آمده است.

ناگفته نماند كه فقيهان و بزرگان دينى به پيروى از رهنمودهاى آموزه های اسلامى، واژه صبر را از واژه‏هاى بسيار با ارزش دانسته و در تمام سختى‏ها و مصيبت‏ها و در فراق عزيزان، بر آن سفارش زيادى نموده‏اند، تا انسان بر اثر صبر جميل از اجر فراوان برخوردار شود.

بنابر اين، گام نخست و اساسى براى يك مسلمان به هنگام مصيبت و گرفتارى‏ها صبر و شكيبايى است، و گريه و مانند آن نيز مانعى ندارد، ولى آنچه بعضى از مردم انجام مى‏دهند، از قبيل خراشيدن سر و صورت و داد و فريادهاى آزار دهنده و كندن موى بدن و مانند آن مورد تأييد روايات اسلامى و نيز بزرگان دينى نبوده و نيست.

 


[1].بقره، 156.

[2].همان،177.

[3]. نهج البلاغه، ص 567؛ نک: نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 445.

[4]. نهج البلاغه، حكمت 292.

[5]. نک: صدوق، خصال، ص 621؛ ،حرعاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشعیة، ج 3، ص 270.

[6]. وسائل الشعیة، ج 1، ص 248.

[7]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 232؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 916 آن را روایت کرده است و وسائل‏الشيعة ج، 4 ص، 384-5465، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فِيمَا عَلَّمَ أَصْحَابَهُ لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فَإِنَّهُ لِبَاسُ فِرْعَوْنَ.

[8]. همان.

[9]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج 5، ص 527.

[10]. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 271 – 272؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 915؛ یوسف البحرانی، الحدائق الناضرة، ج 4، ص 149؛ بروجردی، حسین، جامع أحادیث الشیعة، ج 3، ص 488؛ محمد باقر، مجلسی با عبارت «نوحه سرایی از اعمال جاهلیت است» در بحار الانوار ج 82، ص 103 روایت کرده است.

[11]. بحار الانوار، 82، ص 103؛ مستدرک الوسائل 1، ص 143 – 144؛ جامع الاحادیث الشیعة 3، ص 488؛ من لا یحضره الفقیه 2، ص 271.

[12]. ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 114.

[13]. یوسف، 84.

[14]. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج 3، 262.

[15]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 9، ص 352.

[16]. مقريزى، الاسماع، ص 154.

[17]. ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 11؛ مسند احمد، ج 2، ص 129.

[18]. سبحانى، جعفر، راهنماى حقيقت، ص 231.

[19]. همان، ص 232.

[20]. امام خمينى، روح الله، تحرير الوسيلة، ج 1، ص 93.