Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شیخ بهایی

چکیده مقاله شیخ بهایی

بهاءالدین عاملی، محمدبن عزّالدین حسین، مشهور و معروف به شیخ بهائی و متخلص به بهائی، فقیه، حکیم، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، فیلسوف و دانشمند ذوفنون قرن دهم و یازدهم است. وی در ۱۷ محرم سال ۹۵۳ ق در جَبَع یا جباع، از قُرای جبل عامِل و شهر بعلبک کشور لبنان به‌دنیا آمد. نسبِ وی به حارث هَمْدانی (متوفی 65 قمری) از اصحاب حضرت علی (علیه السّلام) می‌رسد؛ ازاین‌رو به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد.

پدر شیخ بهایی، عزالدین حسین بن عبدالصمد (۹۱۸ – ۹۸۴ ق) از فقیهان و دانشوران بزرگ قرن دهم هجری بود. در منابع، اطلاعی از نام مادر وی به‌دست نیامد. همسر مرحوم شیخ، دختر شیخ علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار عاملی، زنی دانشمند بود.

مرحوم شیخ بهایی از محضر اساتید متعددی بهره برده و شاگردان ممتاز و نمونه‌ای که هر یک از آن‌ها، از بزرگان و شخصیت‌های برجسته علمی به‌شمار می‌آیند، تربیت نموده است

شیخ بهایی بسیار اهل سفربوده، تا جایی که حدود ۳۰ سال از عمر شریف خود را در سفر گذراند و به شهرها و کشورهای گوناگونی سفر نمود. او در مدت 78 سال عمر خود، با چهار تن از سلاطین صفوی به‌نام‌های شاه طهماسب، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده و شاه عباس اول هم عصر بوده است.

شیخ بهایی دارای اخلاق و صفات فاضله و عالیه بود. او مردی بود که از تظاهر و فخرفروشی نفرت داشت. او هم‌چنین شخصیتی تآثیرگذار بود که با شناخت و درک جایگاه و موقعیت حساس زمان خود، اقدامات علمی، تاریخی، عمرانی متعددی را صورت داد و خدمات ارزنده‌ای به کیان اسلام، تشیع و مردم زمان خود نمود.

وی از نظر اندیشه و مکتب، حکیمی جامع و تمدن‎ساز بود و طریق عرفان اجتماعی را پیشه خود ساخته بود و آثار علمی فراوانی اعم از مجموعه کتاب‌ها و رساله‌های علمی، در علوم مختلف از خود به‌جای گذاشت که تعداد آن‌ها را حدود ۱۲۳ عنوان ذکر کرده‌اند. در باره از دیدگاه سیاسی شیخ بهایی گفته‌اند که منزلت حکومت و جایگاه حاکم در جامعه بشری را نسبت به رعیت؛ مانند منزلت روح برای جسد و سر به بدن می‌دانست. او آثار متعدد معنوی و مادی؛ مانند تربیت شاگردن بزرگ و کارهای عمرانی از خود به‌یادگار گذاشت.

سرانجام مرحوم شیخ در شب چهارم شوال سال 1030 قمری بیمار شد و در شب 11 شوال درگذشت و بنابر وصیت‏ خود او در حرم مطهر امام رضا (علیه‌السلام)، پائین پا، در جایى كه هنگام توقف در مشهد در آن‎جا درس مى‏گفت، به خاك سپرده شد.

 

زندگی‌نامه شیخ بهایی

بهاءالدین عاملی، محمدبن عزّالدین حسین، مشهور به شیخ بهائی و متخلص به بهائی، فقیه، حکیم، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، فیلسوف و دانشمند ذوفنون قرن دهم و یازدهم است. خاستگاه وی جَبَع یا جباع،[1] از قُرای جبل عامِل در کشور لبنان بوده و نسبت «جبعی» در حواشی بعضی از تألیفات شیخ بهائی و جدش، شمس الدّین محمدبن علی، ذکر شده است. نسبِ وی به حارث هَمْدانی (متوفی 65 قمری) از اصحاب حضرت علی (علیه السّلام) می‌رسد؛ ازاین‌رو به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد. تخلّص شعری وی، بهائی، برگرفته از لقبش بوده است.

بهاءالدین عاملی در سال 953 ق در بعلبک از توابع جبل عامل در روستای «جبع» به‌دنیا آمد و یک سال بعد با خانواده‌اش به جبل عامل رفت. پدرش، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی (متوفی 984 ق)، از شاگردان و دوستان شهید ثانی (متوفی 966 ق) بود و پس از شهادت او و احساس عدم امنیّت در جبل عامل و نیز به‌دعوت و تشویق شاه طهماسب صفوی و علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار، شیخ الاسلام اصفهان، با خانواده‌اش به ایران آمد و در اصفهان ساکن شد. وی از نخستین علمای شیعه در جبل عامل بود که در پی استقرار حکومت شیعی صفوی، به ایران مهاجرت کردند. بنابر نسخه‌ای به‌خط شیخ بهائی که در سال 969 در قزوین نوشته شده است، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود، اما بعضی منابع به اشتباه او را در این زمان هفت ساله دانسته‌اند. بعضی منابع، نسبت عاملی را به آملی تغییر داده و او را ایرانی شمرده‌اند. هم‌چنین بعضی تذکره نویسان، به‌دلیل اقامت طولانی او در قزوین، این محل را زادگاه وی دانسته‌اند. برخی نیز او را متولد عربستان دانسته‌اند که احتمالاً این امر به‌دلیل نسب او است.

بعداز سه سال اقامت در اصفهان، شاه طهماسب به توصیه و تأکید شیخ علی منشار، عزّالدین حسین را به‌قزوین دعوت کرد و منصب شیخ الاسلامی این شهر را به او اعطا نمود و شیخ بهائی نیز همراه پدرش به قزوین آمد و برای مدتی در آن‌جا اقامت کرد و به تحصیل علوم مختلف پرداخت. بنابر نوشتة خود شیخ بهایی در آغاز الاربعون حدیثاً؛ (ص 63)، وی در سال 971 قمری همراه با پدرش در مشهد رضوی بوده است. بعدها پدرش برای مدتی شیخ الاسلام هرات شد، اما وی در قزوین ماند و در سال 979 و 981 قمری اشعاری در اشتیاق به‌دیدار پدر و شهر هرات برای او سروده و فرستاد.

هم‌چنین در 983 قمری که پدرش به قزوین آمد و برای سفر حج از شاه اجازه خواست، شاه به او اجازه داد و از همراهی بهاءالدین عاملی با او ممانعت و او را به ماندن در قزوین و تدریس علوم مکلّف کرد.[2]

 

نسب و خاندان شیخ بهایی

در باره نسب و خاندان شیخ بهایی گفته شده که نسبت او به حارث همدانی (متوفی ۶۵ قمری)، یار وفادار حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌رسد.؛[3] از این‌رو شیخ به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد. نام وی و برخی از اجداد او را چنین گفته‌اند: بهاالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن علی بن حسین بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی.[4]

 

پدر و مادر شیخ بهایی

پدر شیخ بهایی، عزالدین حسین بن عبدالصمد (۹۱۸ – ۹۸۴ ق) از فقیهان و دانشوران بزرگ قرن دهم هجری بود که در دانش فقه، اصول، حدیث، رجال، حکمت، کلام، ریاضی، تفسیر، شعر، تاریخ، لغت و بسیاری از علوم رایج آن عصر مهارت داشت. وی از شاگردان ممتاز شهید ثانی بوده که گاه در سفرها نیز استاد را همراهی می‌کرد. او پس از شهادت استاد به ایران آمد و در اصفهان به تدریس علوم اسلامی مشغول شد. شاه طهماسب صفوی از او درخواست کرد که به قزوین، پایتخت صفویان بیاید. او نیز پذیرفت و به‌عنوان «شیخ الاسلامِ» حکومت صفویه انتخاب شد. وی سال‌ها در هرات و مشهد به ارشاد و هدایت مردم اشتغال ورزید.[5]

پس از فحص و جست‌وجو در منابع تاریخی و هم‌چنین گزارشاتی که در‌باره خاندان مرحوم شیخ بهایی نقل شده، اطلاعی از مادر وی به‌دست نیامد.

 

ولادت شیخ بهایی

بنابر  نقل شیخ عباس، مرحوم شیخ بهاءالدین عاملی در ۱۷ محرم سال ۹۵۳ ق در بعلبک لبنان به‌دنیا آمد. [6] اما مرحوم امین در کتاب اعیان الشیعه تاریخ تولد وی را چنین بیان می‌کند که او در روز پنجشنبه، سیزده روز مانده به محرم ۹۵۳ قمری؛ یعنی 17 ذی‌حجه سال 952 قمری در بعلبک از توابع جبل عامل در روستای «جبع» (زادگاه شهید ثانی)، چشم به‌جهان گشود.[7]

 

اسامی و القاب مشهور شیخ بهایی

نام ایشان بهاءالدین محمد و تخلص شعری وی بهائی و لقب معروف او شیخ بهائی است. هم‌چنین به او حارثی هَمْدانی نیز گفته می‌شود.[8]

 

خانواده شیخ بهایی

با توجه به این‌که اصل و اساس هر جامعه‌ای را خانواده تشکیل می‌دهد، یکی از ارزش‌های مورد تأکید اسلام، ازدواج و تشکیل خانواده است. خداوند سبحان، مسئله ازدواج را از آیات و نشانه‌های خود برشمرده است.[9] در این میان مرحوم شیخ بهایی نیز از این موهبت الهی بهره‌مند بود که در ادامه به معرفی خانواده ایشان پرداخته می‌شود.

 

همسر شیخ بهایی

همسر مرحوم شیخ، دختر شیخ علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار عاملی، زنی دانشمند بود که پس از درگذشت پدر، کتابخانه نفیس چهار هزار جلدی او را به ارث برد و شیخ بهایی آن را در سال 1030 ق وقف کرد، ولی پس از وفات شیخ بهایی، این کتابخانه به‌سبب اهمال در نگهداری از بین رفت.[10]

همسر شیخ از شاگردان پدرش شیخ علی به‌شمار می‌رفت. این بانوی ارجمند به‌تدریس دانش‌های دینی هم می‌پرداخت.[11]

 

فرزندان شیخ بهایی

درباره این‌که شیخ بهایی فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفته‌اند از این‌که شیخ مدت زیادی از عمر خود را به‌تنهائی در سفر گذرانده می‌توان حدس زد که فرزندی نداشته است.[12] بعضی از منابع هم شیخ را بدون فرزند دانسته اند.[13]

البته این نظرها با آن‌چه که در کتاب‌های متعدد از أَحفاد و نوادگان شیخ مذکور و مسطور است، سازگار نیست و با قول بعضی دیگر تراجِم‌نگاران نیز در تعارُض است.[14]

با این‌همه، مسئله أعقاب شیخ هنوز به‌خوبی روشن نیست. شاید مؤید نظر بعضی از دانشمندان أخیر که – علی‌رغم انتساب برخی کسان و خاندان‌ها به شیخ بهائی – گفته اند: «… بهاءالدین محمد عاملی فرزندی نداشته است و  کسانی که خود را از خاندان او می‌شمارند، ممکن است از راه دیگری[15] به‌وی منسوب باشند»،[16] آن باشد که شیخ تولیت وقفِ کتاب‌هائی را که در سال آخر حیاتش وقف کرده، به برادزاده خود – که هم‌نامِ پدرِ ارجمندش، حُسین بنِ عَبدالصّمد، بوده و أولاد وی، واگذار کرده است. به گفته برخی، با این حساب بعید است که اگر خود شیخ صاحب فرزندی می‌بود، در این أمر، برادرزاده را بر فرزند خویش مقدم بدارد.[17]

البته اگر وی صاحب اولاد ذکور نبوده باشد، چندان بعید نیست تولیت کتاب‌ها را به برادرزاده خویش وانهاده باشد؛ به‌ویژه که این برادرزاده عَلَی‌الظاهر همان کسی است که در علم و ادب پایگاهی بلند داشته و مانند پدر و عمو و اجداد خود به شیخ الإسلامی هرات نیز رسیده‌است. نتیجه این‌که حدسی که وجه جامع برخی از این أقوال ناسازگار می‌توانَد باشد، این است که گویا شیخ بهائی پسر نداشته است.

برهمین اساس، میرزا عبدالله اصفهانی، مشهور به «اَفَندی»، در تعلیقاتی که بر أمَل الامِلِ شیخ حُرِّ عاملی نوشته، مطلبی آورده که مؤیِّد همین حدس است و شاید فَصل الخِطاب این اقوال باشد و آن، این است که شیخ فرزندی پسر نداشته و تنها صاحب دختری بوده‌است و نوه دخترش در همین روزگار ما (یعنی: روزگار اَفَندی) می‌زیست.[18] پس بعید نیست کسانی که گفته می‌شود شیخ بهائی جد أعلای ایشان است، دخترزادگان ایشان باشند.[19]

 

تحصیلات شیخ بهایی

منطقه جبل عامل؛ شامل شهرها و روستاهای متعددی؛ مانند روستای میس، شهرهای جِزّین، عَیناتا، جُبَع، مَشْغَرَه و کَرَک در لبنان کنونی در عصری که شیخ بهائی به‌دنیا آمد، مهدِ فرهنگ تشیع بود. شیخ بهایی دوران کودکی و نوجوانی را در آن سرزمین سپری کرد. خواندن و نوشتن، قرآن، احکام شرعی و نماز را نزد مادر، پدر، معلّمان جبع و بعلبک فرا گرفت و با مِهر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) و اولاد ایشان رشد یافت.

شیخ بهائی بخشی از تحصیلات خود را در وطن فرا گرفت و با هجرت پدر به ایران در زمان شاه طهماسب اول، به اصفهان وارد شد و در آن‌جا نیز با تحصیل علوم مختلف ظرف مدت کوتاهی به مقبولیتی عام دست یافت و از سوی شاه‌عباس صفوی نهایت احترام را به‌خود اختصاص داد.[20]

شیخ بهایی علوم اسلامی را در حوزه‌های علمیه قزوین و اصفهان فرا گرفت. او سالیان دراز به کشورهای اسلامی مسافرت و از محضر بسیاری از علما کسب فیض نمود.

جامعیت در علوم و فنون یکی از خصایص شیخ بهایی است. او در زمینه‌های گوناگون؛ نظیر: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، رجال، فلسفه، دعا، لغت، ریاضی، نجوم، شعر و ادب فارسی و چندین دانش دیگر بیش از ۸۰ تألیف دارد. تا آن‌جا که شاگردش (شیخ محمد تقی مجلسی) در مورد او می‌گوید: من کسی را مانند او در کثرت علوم و وفور فضل و علوّ مرتبه ندیده‌ام.[21]

برای شیخ بهایی که یكی از بزرگان، مفاخر و نوابغ در جامعیت و تنوع علوم و دانش است، كمتر نظیری می‌توان پیدا نمود. او یكی از جامع‌ترین افراد روزگار خویش در وسعت معلومات و تنوع اطلاعات بوده‌است؛ لذا از این نظر، برجستگی مشخصی در میان فقها و دانشمندان پیدا كرده‌است و اگر او را نادره‌ای از نوادر و نابغه‌ای از نوابغ بنامیم، مبالغه نکرده‌ایم، البته وی با تواضع و فروتنی خاصی، به این حقیقت اعتراف دارد، آن‌جا كه می‌گوید: من در مباحثه و جدل، بر هر ذوفنونی چیره شدم، ولی هرگز نتوانستم با كسی كه در یک فن استاد بود، حریف شوم. او آن‌چنان بزرگوار بود که اهل تسنن او را سنی شمرده و صوفیه او را از بزرگان تصوف می‌پنداشتند.[22]

اطلاعات، آگاهی و وسعت معلومات او زمینه‌های مختلف، نوعی جذابیت به آثار او بخشیده است كه از میان انبوه آثار گذشتگان، كتاب‌ها و تألیفات او را به‌صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده‌است؛ به‌عنوان مثال: در كتاب اربعین كه یک كتاب حدیثی و فـقهی است، از مسائل ریاضی و هیئت نیز استفاده كرده و مسائل آن‌ها را به‌صورت روشن و ملموسی در اختیار خواننده قرار داده‌است. گفته شده وی مشرب عرفانی داشت و از برجسته‌ترین عرفای زمان خود بود؛ لذا با میرداماد و میرفندرسکی (از علما و دانشمندان شیعه معاصر او)، مناسباتی داشت. دیوان اشعار مثنوی وی به سبک مولوی است و غزلیاتش شباهت بسیاری با غزلیات حافظ دارد.[23]

 

اساتید شیخ بهایی

مرحوم شیخ بهایی از محضر اساتید متعددی بهره برده‌است که اسامی عده‌ای از آن‌ها عبارت است از:

  1. اولین مهم‌‌ترین استاد شیخ، پدرش عزّالدین حسین جبل‌عاملی بود که شیخ نزد وی تفسیر، حدیث، ادبیات عرب و قدری معقول خوانده و از او اجازه روایت دریافت کرده‌است. این اجازه را مجلسی نقل کرده‌است.[24]

۲. ملاّ عبداللّه یزدی (متوفی ۹۸۱ ق) صاحب حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانی به نام حاشیه ملاعبدالله که زمانی از کتب درسی رایج منطق در حوزه‌های علمیّه بود.

شیخ بهائی نزد ملاّ عبدالله، حکمت، کلام، طب و قدری منقول خوانده و در آثار خود از او به علاّ‌مه یزدی تعبیر کرده است.

  1. ملاّ علی مُذَهّب.
  2. ملاّ علی قائنی.
  3. ملاّ محمدباقر یزدی.

شیخ از این سه بزرگوار اخیر، در ریاضیات و هیئت بهره برده‌است.[25]

  1. شیخ احمد گچایی معروف به پیراحمد قزوینی.

شیخ بهائی در قزوین از او حکمت و ریاضیات آموخته است.[26]

  1. شیخ عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳ ق) فرزند مرحوم محقق کرکی.

به گفته نوری،[27] بهائی از میرمحمدباقر داماد معروف به میرداماد روایت کرده‌است.

هم‌چنین معروف است که شیخ در علوم غریبه شاگرد محمود دهدار (متوفی ۱۰۱۶ ق) بوده‌است؛[28] هرچند این مطلب در منابع معتبر نیامده و احتمالاً شیخ بهائی، علوم غریبه را از کتاب‌هایی که شیخ علی منشار از هند آورده‌بود آموخته‌است. [29]

 

فرازهای زندگی شیخ بهایی

مرحوم شیخ بهایی در طول زندگی پرخیر و برکت خود، تلاش‌های فراوانی نموده و زحمت‌های بسیاری کشیده‌است. او برای تحصیل و کسب علم و آموزش معارف دینی، متحمل سختی‌های فراوان شده و سفرهای زیادی کرد و در امر تبلیغ و خدمت به دین، همه فراز و نشیب‎ها را پشت سر گذاشت و خدمات بسیاری به اسلام و مسلمانان نمود. در مباحث آینده به برخی از فرازهای زندگی ایشان اشاره خواهد شد.

 

مهاجرت‌های شیخ بهایی

به گفته برخی از بزرگان، شیخ بهایی حدود ۳۰ سال از عمر شریف خود را در سفر گذراند و به شهرها و کشورهای گوناگونی سفر نمود، اما این مطلب با توجه به اشتغالات اجتماعی و تألیفات فراوان او و عهده‌داری منصب شیخ الاسلامی و قضاوت، اغراق‌آمیز می‌نماید. بعضی منابع[30] سفر ممتد و طولانی بهائی را قبل از شیخ الاسلامی او در اصفهان دانسته‌اند.

از مسافرت‌های بهائی اطلاع دقیقی در دست نیست. مستندترین گزارش سفر بهائی را شاگرد او سید حسین بن سید صدر کرکی عاملی معروف به مجتهد کرکی (متوفی ۱۰۷۶ ق) که چهل سال ملازم وی بوده، گزارش کرده‌است.‎[31] متأسفانه جز چند یادداشت مختصر توسط بعضی اطرافیان و همراهان شیخ، سفرنامه‌ای از این سفرهای جند ساله به‎دست ما نرسیده است.[32]

او مبلّغ تشیّع بود و رنج سفر را به‎جان خرید و برای زنده نگه داشتن فرهنگ شیعی زحمت‎های فراوانی متحمل شد. مشکلات سفر در آن زمان فراوان بود. خطر حمله دزد، درندگان، گم‌کردن راه، تشنگی و در بیابان ماندن و ده‌ها خطر دیگر که در برابر اراده پولادین او ناچیز می‌نمود. او دل به حجره مدرسه، دربار، مقام شیخ الاسلامی، ریاست علمای شیعه و مرجعیت مردم نبست و برای مبارزه با شبیخون دشمنان اسلام به فرهنگ تشیّع به میان توده مردم شتافت، با دردها آشنا شد، آن‎گاه به مداوای جامعه مریض اسلام پرداخت. او لحظه‌ای از تحصیل، تدریس، تبلیغ، عبادت و تألیف غافل نبود و برخی از کتاب‌هایش را در سفرها نوشت.

بهاءالدین عاملی پس از دوران رشد و تحصیل، از اصفهان به عراق و حجاز رفت و عتبات عالیات را زیارت نموده و حج خانه خدا را نیز به انجام رساند. بهائی در (۹۹۱ ق) به حج و در رمضان (۹۹۲ ق) در راه بازگشت از حج، به تبریز رفت و مدتی (تا ۹۹۳ ق) در آن‌جا ماند. در کشکول شیخ اشاراتی به این سفر[33] و نیز در سفینه‌ای که چند صفحه آن به خط شیخ بهائی بوده، آمده است.

از جمله سفرهای مهم و تاریخی مرحوم شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد، همراه شاه عباس است. در ۲۵ ذیحجه ۱۰۰۸ قمری، شاه عباس به‎شکرانه فتح خراسان، پیاده از طوس به مشهد رفت. سه سال بعد در ۱۰۱۰ قمری نیز به‎موجب نذری که داشت، به همین کیفیّت (پیاده) از اصفهان به مشهد رفت و سه ماه در آن‌جا ماند. احتمالاً شیخ در هر دو سفر، شاه عباس را همراهی می‎کرده است.[34]

شیخ بهایی سفری هم به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آن‌جا با شیخ حسن صاحب کتاب معالم (متوفی ۱۰۱۱ ق) دیدار کرده است. از آثار وی چنین برمی‎آید که وی به شهرهای دیگری؛ چون کاظمین (۱۰۰۳ ق)، هرات شوال (۱۰۱۰ ق)، آذربایجان و اران (۱۰۱۵ ق)، گنجه صفر (۱۰۱۵ ق)، قم ذیقعده (۱۰۱۵ ق) و در سالی که شاه عباس برای جنگ گرجستان به شمال غربی ایران رفته بود، به شیروان و آمِد نیز مسافرت کرده است.

او هم‎چنین سفری به کشور مصر داشته و در آن‎جا کتاب معروف خود، کشکول را تألیف کرده‌است. وی سفر به کشورهای روم، شام و بیت‌المقدس را پس از مراجعت از مصر، در برنامه خویش داشت. شیخ بهایی از شام عازم حلب شد و در پایان عمر خویش به اصفهان برگشت و سالیانی چند در آن دیار ساکن شد.[35]

 

شیخ بهایی در دوران سلطنت شاهان صفوی

شیخ بهایی در مدت 78 سال عمر خود، با چهار تن از سلاطین صفوی معاصر بوده که به ترتیب عبارتند از:

  1. شاه طهماسب (984 – 930 ق).
  2. شاه اسماعیل دوم (985 – 984 ق).
  3. سلطان محمد خدابنده (995 – 985 ق).
  4. شاه عباس اول (1038 – 995 ق).

به این ترتیب شیخ که در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب، یک سال و اندی با سلطنت شاه اسماعیل دوم، 10 سال با پادشاهی سلطان محمد خدابنده و 35 سال نیز با سلطنت شاه عباس اول هم‌عصر بوده است.[36]

 

وفات شیخ بهایی

در مورد تاریخ وفات شیخ بهایى اقوال گوناگونی وجود دارد و  آن‎چه از این اقوال برمى‏آید، این است که وفات شیخ در دوازدهم شوال سال ‏1030 یا 1031 قمرى اتفاق افتاده‌است. البته نظر صاحب «تاریخ عالم آراى عباسى»‏ و هم‎چنین كتاب تنبیهات كه تألیف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته و سال 1030 را ذكر كرده‏اند، معتبرتر از دیگران است؛ لذا وفات شیخ در دوازدهم ماه شوال سال 1030 قمری در شهر اصفهان روى داده است.[37]

 

ویژگی‌‌های شخصیتی شیخ بهایی

مرحوم شیخ بهایی شخصیتی جامع‌الاطراف و ذوفنون بود. وی از دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری و از نوابغ ایران و تشیع محسوب می‌شود. شیخ بهایی علاوه بر دانش‌های مرسوم زمان خود، در کسب علوم غریبه هم کوشا بود و در مدت زمان کوتاهی، آوازه علمی وی در محافل و مجالس علمی و ادبی آن زمان مطرح و شهره آفاق گردید. او در خدمت به خلق تلاش می‌نمود و تا آخر عمر در فکر خدمت به مردم و گره گشایی از مشکلات جامعه بود.[38]

 

کسوت و پیشه شیخ بهایی

در باره کسوت و پیشه مرحوم شیخ بهایی باید گفت: ایشان علاوه بر مقام شيخ‎الاسلامى (رئیس‎العلمایی) و وكالت حلاليات[39]،[40] به تدریس، تحقیق، پژوهش و امور علمی مشغول بوده است.[41]

 

اخلاق و صفات شیخ بهایی

شیخ بهایی دارای اخلاق و صفات فاضله و عالیه بود. او مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه‎ای برای اشتهار خالص شیخ بود. او علی‎رغم شهرت و بزرگی، هرگز به علوم خود نبالید و آن را مایه خودبرتربینی قرار نداد. وی جایگاه برتر علمی و فقهی و مناصب مختلف را هرگز بُتی برای خویش قرار نداد که او را از خدمت به خلق و حرکت عرفانی و الهی باز دارد و همواره در مسیر تواضع و ساده‎زیستی و دوری از تجملات دنیوی تلاش می‌نمود و تا آخر عمر در فکر خدمت به مردم و گره گشایی از مشکلات جامعه بود. شیخ بهائی که منصب شیخ الاسلام که بالاترین منصب رسمی دینی بود را داشت، اما این منصب مورد رضایت و علاقه او نبود و هم‎چنان گرایش به عزلت داشت و در زهد و درویشی به‎سر می‌برد. به گفته خود وی در برخی آثارش، پذیرش این منصب و نزدیک شدن به شاهان، برای اصلاح رفتار آنان و کمک به خلق خدا بوده‌است. هم‌چنین وی فراتر از این منصب، در تقوا و کاردانی مورد اعتماد و استناد کامل شاه عباس اول بود.[42]

 

کرامات شیخ بهایی

شیخ بهایی دارای کرامات زیادی بوده که در این مقال مختصر به برخی از آن کرامات اشاره می‌شود:

  1. عز‌الدین قاضی‌القضات اصفهانی نقل می‌کند که شبی در عالم رؤیا یکی از امامان معصوم (علیهم‌السلام) را دیدم که به‌من فرمودند: کتاب «مفتاح‌الفلاح» را نسخه‌برداری کن و به آن عمل کن. قاضی‌القضات اصفهانی می‌گوید: از خواب پریدم و هرچه فکر کردم تاکنون چنین کتابی ندیده و نشنیده بودم و حتی علمای اصفهان نیز از آن خبر نداشتند. او ادامه می‌دهد که در آن زمان به‌دلیل لشکرکشی در برخی از نقاط کشور، مرحوم شیخ بهایی در مناطق مرزی بود؛ لذا وقتی شیخ بعد از مدتی به اصفهان بازمی‌گردد، نزد او رفته و از ایشان پرسیدم: «آیا شما کتابی با عنوان مفتاح‌الفلاح سراغ دارید؟» شیخ در پاسخ گفت: «بله من چنین کتابی را در سفر نوشته‌ام، اما تا به‌حال آن‌را به احدی نشان نداده‌ام»؛ قاضی‌القضات اصفهانی به وی گفت: «من یکی امامان معصوم (علیهم‌السلام) را در خواب دیدم و ایشان فرمودند: بر عمل به این کتاب مداومت داشته باشم». در این‌هنگام شیخ بهایی با شنیدن این مطلب بسیار گریه می‌کند و کتاب را به او داده و گفت: «از آن نسخه‌برداری کن».[43]
  2. مرحوم شیخ محمد تقی (مجلسی بزرگ) پدر علامه محمد باقر مجلسی نقل می‌کند: «شش ماه قبل از رحلت مرحوم شیخ بهایی، خودِ ایشان ندایی را از قبر «بابا رکن‌الدین» می‌شنود و این در حالی بود که من نزدیک او بودم، اما متوجه صدا نشدم. پس شیخ رو به‌من کرد و گفت: صدا را شنیدید؟ گفتم: خیر. ایشان گریست و دست به‌دعا برداشت. بعدها که ما اصرار کردیم، شیخ بهایی گفت: به‌من خبر دادند آماده مرگ شو و بعد از شش ماه ایشان رحلت کرد و بنده به اتفاق تمام طلاب و فضلای اصفهان و مردم عادی که حدود 50 هزار نفر می‌شدیم، در تشییع ایشان شرکت کردیم». مجلسی می‌گوید: این ندا تنها یک جمله بود؛ «شیخ در فکر خود باش».[44]
  3. یکی از روزها شیخ بهایی با فقیهی بزرگوار به‌نام «سید ماجد بحرینی» روبه‌رو شد. شخصی در حضور این دو بزرگوار از سید ماجد مسئله‌ای پرسید. سید به احترام شیخ بهایی مسئله را مختصر جواب داد. شیخ بهایی از وی خواست كه سوال را مفصل‌تر بررسی كند. سید ماجد ابعاد گوناگون سؤال و جواب را توضیح داد. شیخ بهایی كه گویا می‌خواست توجه سیّد را به بخشی دیگر از حقایق جهان جلب كند، ذكری برلب جاری کرد و بر تسبیحی كه در دست داشت، وردی خواند. در این لحظه، آب از دانه‌های آن جوشش كرد. از سید ماجد پرسید، آیا با این آب می‌توان وضو گرفت؟ سید در جواب گفت: خیر؛ زیرا این آب، خیالی است، نه آبی كه از آسمان نازل شده و یا از زمین جوشیده باشد. شیخ بهایی جواب وی را پسندید.[45]

 

آثار و اقدامات شیخ بهایی

بندگان صالح، آگاه به زمان و مکان و شخصیت‎های تأثیرگذار، با شناخت جامع از زمانه و درک موقعیت، وظیفه خود می‌دانند که در هر هنگامه‎ای، رسالت خود را برای کمال خویش و مردم ایفا کنند. جناب شیخ بهایی از جمله شخصیت‌های تآثیرگذاری است که با شناخت و درک جایگاه و موقعیت حساس زمان خود، اقدامات علمی، تاریخی، عمرانی متعددی را صورت داد و خدمات ارزنده‌ای به کیان اسلام، تشیع و مردم زمان خود نمود. او با  درک موقعیت خاص زمان خویش، دست به اقدامات ارزشمندی زد و تلاش و کوشش فراوانی نمود که در جای خود به برخی از اقدامات وی اشاره می‎شود.

 

اندیشه و مکتب شیخ بهایی

مرحوم شیخ بهایی حکیمِ جامعِ تمدنی‎سازی بود که برای اصلاح جامعه و تمدن اسلامی – ایرانی، طریق عرفان اجتماعی[46] را پیشه خود ساخته بود. نگاه شیخ بهایی به اسلام، با ویژگی تمدنی همراه بود؛ او به‎خوبی دریافته بود که نگاه تک‌ساحتی به دین، تصویر درستی از دین ارائه نمی‌دهد. شیخ بهایی حکیم، فقیه، عارف، منجم، ریاضی‌دان، مورخ، ادیب و شاعر بزرگی که مهم‎ترین ویژگی او را جامعیت اندیشه‎اش بود، بین حکمت، فقه، طب، ریاضیات، عرفان، شعر و ادب و بین علم و عمل و ذوق و نظر را جمع کرده‌بود.

به اعتقاد شیخ بهایی برای ساختن فرهنگ و جامعه دینی، وجود مؤلفه‌های گوناگون علمی و فرهنگی ضروری است.[47]

 

آثار علمی شیخ بهایی

شیخ بهایی دارای آثار علمی فراوانی اعم از مجموعه کتاب‌ها و رساله‌های علمی، در علوم مختلف است؛ چراکه او یکی از پرکارترین علمای جهان اسلام از نظر تألیف و تنوع در آن بوده و تعداد تألیفات او را با توجه به رساله‌ها و حاشیه‌ها و تعلیقه‌ها، حدود ۱۲۳ عنوان ذکر کرده‌اند. این عناوین در نرم‌افزار مجموعه آثار شیخ بهایی در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ شمسی توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری نور منتشر شده است.[48] برخی از آثار شیخ بهایی در علوم مختلف عبارتند از:

فقه:

  1. اثنی عشریات.
  2. پاسخ سؤال شاه عباس صفوی.
  3. پاسخ سؤالات شیخ صالح جابری.
  4. اجوبه مسائل جزائریه.
  5. احکام سجود و تلاوت.
  6. جامع عباسی.
  7. جواب مسائل شیخ جار.
  8. حاشیه بر ارشاد الاذهان اثر علامه حلی.
  9. حاشیه بر قواعد علامه حلی.
  10. حاشیه بر قواعد شهید اول.
  11. حاشیه بر احکام الشریعه علامه حلی.
  12. الحبل المتین.
  13. الحریریه.
  14. الذبیحیه.
  15. شرح فرائض نصیریه اثر خواجه نصیرالدین طوسی.
  16. فرائض بهائیه (بخش ارث).
  17. قصر نماز در چهار مکان.
  18. رساله فی فقه الصلوه.
  19. رساله فی معرفه القبله.

علوم قرآنی:

  1. حاشیه انوار التنزیل قاضی بیضاوی.
  2. حل الحروف القرآنیه.
  3. حاشیه کشاف زمخشری.
  4. تفسیر عین الحیوه.
  5. تفسیر آیه شریفه (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق …).
  6. تاویل الآیات.
  7. مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین (آیات الاحکام).

حدیث:

  1. حاشیه کتاب من لایحضره الفقیه.
  2. اربعین.

ادعیه و مناجات:

  1. حاشیه بر صحیفه سجادیه.
  2. الحدیقه الهلالیه.
  3. شرع دعای صباح.
  4. مصباح العابدین.
  5. مفتاح الفلاح.

اصول اعتقادات:

  1. اثبات وجود القائم.
  2. اجوبة سید زین الدین.
  3. الاعتقادیة.

اصول فقه:

  1. زبدة الاصول.
  2. شرح عضدی.
  3. الوجیزة.

رجال و اجازات:

  1. حاشیه خلاصة الاقوال علامه حلی.
  2. حاشیه رجال نجاشی.
  3. حاشیه معالم العلما ابن شهرآشوب مازندرانی.
  4. طبقات الرجال.
  5. الفوائد الرجالیه.
  6. الاجازات.

ادبیات و علوم عربی:

  1. اسرار البلاغه.
  2. تخمیس غزل خیالی بخارایی.
  3. تهذیب البیان.
  4. حاشیه بر مطول تفتازانی.
  5. دیوان اشعار فارسی و عربی.
  6. شیر و شکر.
  7. طوطی نامه (شامل ۲۵۰۰ بیت).
  8. فوائد صمدیه.
  9. قصیده در مدح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله).
  10. کافیه.
  11. کشکول (۵ جلد).
  12. لغز الفوائد الصمدیه.
  13. محاسن شعر سیف الدوله.
  14. نان و پنیر.
  15. پند اهل دانش به زبان گربه و موش.
  16. وقایع الایام.

ریاضیات:

  1. اسطرلاب.
  2. انوار الکواکب.
  3. بحر الحساب.
  4. التحفه (اوزان شرعی).
  5. تحفه حاتمی.
  6. حاشیه شرح التذکره خواجه نصیرالدین طوسی در هیئت.
  7. حاشیه شرح قاضی زاده رومی.
  8. الحساب.
  9. خلاصه الحساب و الهندسه.
  10. استعلام.
  11. القبله، ماهیت و علامات آن.
  12. جبر و مقابله.

حکمت و فلسفه:

  1. انکار جوهر الفرد.
  2. الوجود الذهنی.
  3. وحدت وجود.

علوم غریبه:

  1. احکام النظر الی کتف الشاه.
  2. رساله جفر.
  3. جفر.
  4. فالنامه.

 

شاگردان شیخ بهایی

مرحوم شیخ بهایی، تنها مرد تتبع و تحقیق و نگارش نبود، بلکه در تدریس و تربیت شاگردان، از مردان موفق زمان خود به‌شمار می‌رفت. از جمله خدمات بزرگ و فعالیت‌های ارزنده این شخصیت علمی، تربیت شاگردان ممتاز و نمونه‌ای است که هر یک از آن‌ها، از بزرگان و شخصیت‌های برجسته علمی به‌شمار می‌آیند. در میان این جمع فاضل، می‌توان از نام‌های زیر، به مثابه چهره‌های برجسته محافل علمی شیخ بهایی یاد کرد:

  1. ملا محسن فیض کاشانی؛ از مفاخر دانشمندان و نامی‌ترین علمای ذوفنون در آن عصر بوده است.
  2. محمد بن ابراهیم، معروف به ملا صدرا (صدر المتألهین)؛ که از زمره فیلسوفان بزرگ الهى است.
  3. ملا محمد تقی مجلسی مشهور به علامه مجلسی اول؛ او پدر ملا محمد باقر مجلسی, از اعاظم علمای شیعه و مفاخر دانشمندان اواسط عصر صفوی است.
  4. شیخ فاضل جواد بن سعدالله بن جواد البغدادی الکاظمی؛ او عالمی فاضل، محقق، جلیل القدر بود.
  5. بدر الدین عاملی؛ او فقیه امامی، محدّث و محقّق بود.
  6. سید حسین بن حیدر الکرکی معروف به مجتهد، یا مجتهد کرکی؛ گاهی از وی، به مفتی اصفهان یاد می‌شده است.
  7. خلیل بن الغازی القزوینی؛ وی، استاد در علم فقه و کلام و حدیث بود.
  8. رفیع الدین محمد بن حیدر الحسینی الطباطبائی النائینی (میرزا رفیعا)؛ وی فقیه اصولی، حکیم متکلم، حاوی فروع و اصول، جامع معقول و منقول بوده‌است.
  9. محمد بن حسن بن زین الدین، نوه شهید ثانی.
  10. عبدالوحید بن نعمةالله بن یحیى الجیلانی الأسترآبادی؛ او واعظ، حکیم، فقیه إمامی، مفسّر، متکلم، عارف و … بود.
  11. عبد اللطیف بن علی بن أحمد بن أبی جامع الحارثی الشامی العاملی.
  12. علاء الدین عبد الخالق، معروف به قاضی زاده کرهرودی.
  13. شیخ زین الدین علی بن سلیمان بن درویش بن حاتم القدمی البحرانی.
  14. نجیب الدین علی بن محمد بن مکّی جبل عاملی جبعی.
  15. قاسم بن محمد الحسنی الطباطبائی.
  16. نظام الدین محمد بن الحسین القرشی الساوجی.
  17. محمد تقی بن أبی الحسن الأسترآبادی.
  18. محمد بن نصار الحویزی.
  19. شیخ إبراهیم بن إبراهیم بن الشیخ فخر الدین العاملی.
  20. احمد بن زين العابدين علوي عاملي جبعی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  21. احمد بن شیخ محمد بن شیخ ماجد نجفی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  22. احمد بن عبد الحی شریف؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  23. احمد بن محمد بن احمد بن نعمت الله خاتونی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  24. احمد جیلانی (لاهیجانی).
  25. اردستانی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  26. امین الدین محمد؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  27. حاجی بابا میرزا جان قزوینی؛ شیخ بهایی چند بار به قزوینی اجازه روایت داده است.
  28. مولا جمشید؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  29. جلال الدین یا جمال الدین ابن الأمیر تاج الدین؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  30. شیخ جعفر بن لطف الله العاملی؛ توصیف شیخ بهایی در اجازه‌ای که برای او صادر نموده‌است.
  31. حاتم بیک اردوبادی؛ او از وزرای شاه عباس بود.
  32. ملا حسن علی بن عبدالله شوشتری؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  33. مولانا حسینا؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  34. حاج حسین یزدی اردکانی.
  35. حسین بن حسن العاملی المشغری؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  36. سید حسین مشهدی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  37. سید سلیمان؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  38. شاه حسین طالشی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  39. کمال الدین شاهمیر حسینی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  40. مولی صفی الدین محمد قمی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  41. حسین المشغری.
  42. خداوردی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  43. العابدین تبریزی.
  44. سید زین العابدین حسینی خادم.
  45. شریف الدین محمد رویدشتی.
  46. صالح بن الحسن الجزائری؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  47. عبدالرزاق لاهیجی.
  48. کمال الدین ابوتراب عبدالصمد عاملی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  49. عبدالله بن ابراهیم مساعد نعامی حویزاوی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  50. سید عبدالمختار حسینی موسوی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  51. عبد الله بن منصور قزوینی.
  52. شیخ زین الدین علی بن احمد نباطی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  53. مولانا علی جیلانی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  54. علی بن شاه محمود البافقی.
  55. علی بن نصر الله اللیثی الجزائری.
  56. ابوالقاسم الرازی.
  57. میرزا قاضی بن کاشف الدین محمد الأردکانی الیزدی.
  58. کمال الدین حسینی.
  59. لطف الله حسینی .
  60. مراد بن علی خان التفریشی.
  61. جلال الدین محمد؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  62. محمد امین؛؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  63. امیر محمد باقر حسینی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  64. محمد بن سدید الدین علی بن شهاب الدین أحمد بن نعمة الله علی بن أحمد ابن خاتون.
  65. محمد بن عبد الحی الشریف (نصیر امامی).
  66. محمد بن علی العاملی التبنینی.
  67. مظفرالدین علی؛ وی رساله‌ای از شرح حال استادش، شیخ بهایی، از خود به یادگار گذاشته‌است.
  68. سید الأمیرمعین‌الدین محمدأشرف بن حبیب الله الحسنی الحسینی الطباطبائی.
  69. محمد حسین بن محمود سلیمی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  70. محمد رضا مشهدی؛ شیخ بهایی دو بار به او اجازه‌نامه داده‌است.
  71. محمد صالح طالقانی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  72. قطب الدین محمد علی تبریزی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  73. کمال الدین محمد کاظم گیلانی تنکابنی؛ شیخ بهایی سه بار به وی اجازه‌نامه داده‌است.
  74. شمس الدین محمد کشمیری.
  75. مولانا محمد یوسف؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  76. مولى حسام الدین محمود بن درویش علی الحلی.
  77. سید نظام الدین علوی عاملی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  78. ملایحیی لاهیجی؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.
  79. شیخ یونس بن حسن صمیری جزایری؛ دارای اجازه‌نامه از شیخ بهایی.[49]

 

اندیشه سیاسی شیخ بهایی

از دیدگاه شیخ بهایی، منزلت حکومت و جایگاه حاکم در جامعه بشری نسبت به رعیت؛ مانند منزلت روح برای جسد و سر به بدن است.[50] همان‎گونه که حیات جسم، بدون روح ناممکن است، حیات و نظم اجتماعی نیز بدون وجود و حضور شهریار، امکان‌ناپذیر است. در این تمثیل سیاسی، وجود زمامدار از مهم‎ترین ارکان جامعه معرفی شده و از سویی نشان دهنده شدت ارتباط دیگر اجزا و عناصر جامعه با این عنصر اساسی است.

شیخ در اثبات این اصل، به روایاتی نظیر «… لَا تُخْلِي الْأَرْضَ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُه»[51] استناد کرده‌است. در شرح این حدیث، برای «حجت ظاهر و مشهود» به امامت حضرت علی (علیه السلام) در ایام خلافتشان مثال می‎زند و برای «حجت خائف و مغمور»؛ یعنی امام پنهان و غیرمتظاهر بالدعوی، به امامت آن‎حضرت در ایام خلافت خلفای سه‎گانه و نیز امامت یازده امام دیگر اشاره می‌کند.[52] وی در توضیح این معنا، به حدیث مشهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)؛ یعنی «… مَنْ ماتَ وَلَمْ یعْرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ مِیتةً جاهِلیةً …»[53] تمسک می‌جوید. او بر این باور است که ظاهر این حدیث، عقیده امامیه را اثبات می‌کند که امام زمان (علیه‌السلام) در عصر غیبت، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. شیخ بهایی در پاسخ به برداشت ناصواب اهل سنت از این روایت که معتقدند مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و پادشاهان دنیا هستند، خواه عالم باشند یا جاهل و خواه عادل باشند یا فاسق، می‌نویسد: اگر مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و ملوک دنیا بدون رعایت شرایط امامت و رهبری باشند، چه فایده‌ای بر شناخت انسان نادان و فاسق مترتب است تا اگر کسی او را نشناخت و مُرد، به دین جاهلیت از دنیا رفته باشد؟![54]

درباره حکومت عدل، آن‌چه از آرای سیاسی شیخ بهایی می‌توان استفاده کرد، این است که حکومت امامان معصوم (علیهم السلام) در عصر غیبت؛ همانند عصر حضور، استمرار دارد، ولی به‌دلیل غایب بودن امام عصر (علیه‌السلام)، خلافت ظاهری آن‌حضرت امکان‌پذیر نیست.[55] البته درباره این‌که در عصر غیبت راه حل چیست و حکومت مطلوب کدام است، سخنی از شیخ یافت نشد. احتمالاً درباره شرایط و ویژگی‌های حاکم اسلامی نیز سکوت کرده است، البته در این زمینه به نکات بسیار کوتاهی اشاره کرده که به‌صورت مفهوم مخالف می‌تواند حکومت عدل اسلامی مورد نظر شیخ را توضیح دهد.

بهاءالدین عاملی در رد مشروعیت حکومت جائر بر این باور است که یکی از هدف‌های غایی تشکیل حکومت، جلوگیری از ستم بر مردم و به تعبیری، تأمین عدالت اجتماعی است. حاکم جور؛ همانند گرگ درنده‌ای است که به‌جای شبان، بر رمه گوسفندان چیره شده‌است؛ لذا انسان ستمگر هیچ‌گاه شایستگی پیشوایی مردم را ندارد و چگونه ممکن است ظالم را برای امامت مردم انتخاب کنند، با آن‌که انتخاب امام از آن نقطه نظر است که از ستمگری جلوگیری کند و کسی که خود ستمگر است، در صورتی که امور پیشوایی مردم را به‌عهده گیرد؛ همانند مثلی معروف است که می‌گویند: کسی که گرگ را شبان گوسفندان قرار دهد، به رمه خود ستم کرده‌است.

حرمت کمک به ستم‌کار در ستم‌ورزی از مسلّمات فقه شیعه است. این اصل سبب شده بیشتر عالمان شیعی از حکومت‌های مسلمان نامشروع و جائر کناره بگیرند. هرچند این اصل فقهی نیز؛ مانند دیگر قاعده‌های فقهی به‌وسیله عنوان‌ها و احکام ثانویه، قابل تخصیص است. شیخ بهایی در کتاب اربعین ذیل حدیثی، فتوای صریح و قاطعانه خود را درباره معاشرت و همکاری ستم‌کاران بیان کرده‌است. این حدیث درباره یکی از نویسندگان دیوان بنی امیه است که از این راه اموال فراوانی به‌دست آورده‌بود. او حکم این اموال را از امام صادق (علیه السلام) جویا شد و امام (علیه‌السلام) در پاسخ، به دو نکته مهم اشاره فرمود. ایشان ابتدا به نقش مردم در غصب خلافت ائمه اطهار (علیهم السلام) به‌دست بنی امیه؛ اشاره نموده و می‌فرماید: «… اگر بنی امیه، نویسندگانی نمی‌یافتند و اگر افرادی نبودند که مالیات و خراج برای آنان جمع‌آوری کنند و در رکاب آنان بجنگند یا در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت جویند، آنان هرگز نمی‌توانستند حقوق ما را سلب کنند و اگر مردم آنها را به حال خود وامی‌گذاشتند و کمک نمی‌کردند، ایشان غیر از آنچه که در دستشان قرار می گرفت، مالک چیز دیگری نمی‌شدند …». سپس راه خلاصی از این ورطه عظیم را بازگرداندن آن اموال به صاحبان اصلی یا صدقه دادن از طرف آن‌ها بیان فرموده‌است.[56]

شیخ در شرح این حدیث تصریح می‌کند که کمک به ظالمان، حرام است، هرچند کمک به ایشان در امور مباح و حلال باشد. شیخ بهایی در تأیید نظر خود مبنی بر حرمت کمک به ظالم، حتی در امور مباح و حلال، به حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) استناد می‌کند. در این حدیث، یکی از اصحاب از امام (علیه‌السلام) می‌پرسد: گاهی برای برخی از ما شیعیان گرفتاری و ناراحتی پیش می‌آید و به‌کار ساختمانی یا کشاورزی یا اصلاح ابزار مربوط به آن دعوت می‌شویم، در این باره چه می‌فرمایید؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: « … دوست ندارم یک گره به ریسمان آنان بزنم یا سر مَشکی برای آنان ببندم، در صورتی که در مقابل آن کار، تمام آن‌چه بین سنگلاخ است؛ (یعنی حدود شهر مدینه) مال من باشد و تمام شهر را به‌من ببخشند، خشنود نمی‌شوم، بلکه به کشیدن سیاهی در نوک قلم تن نمی‌دهم. آنان که اطاعت و یاری ایشان را می‌کنند، در باز می‌کنند در روز قیامت و در سراپرده آتشین اقامت خواهند گزید تا وقتی‌که خداوند بین بندگان حکم کند …».[57]

شیخ با تمسک به روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام)، حتی اعانت ظالم را در امور مستحب؛ مانند ساختن مسجد نیز حرام می‌داند. البته اگر ترک کمک به ستم‌کار در کارهای مباح، سبب عُسر و حرج در زندگی مردم شود، از باب حکم ثانوی، ضرورت و قاعده «لاحرج»؛ مانند «اکل میته» در حد نیاز مجاز است، ولی شیخ در این‌جا درصدد بیان حکم اولی موضوع است.[58]

ایشان تشخیص مفهوم اعانت و مصداق‌های آن‌را به عرف ارجاع داده و هر آن‌چه را عرف، مصداق اعانت ظالم بداند، حرام دانسته است. شیخ در کتاب اربعین، تنها حکم مسئله اعانت ظالم را بیان کرده‌است، ولی به این مسئله نپرداخته که آیا حاکمان در عصر غیبت؛ یعنی (پادشاهان) مصداق ظالم هستند یا نه. البته پاسخ این مسئله را در دیگر آثار شیخ می‌توان دید. برای نمونه، در مثنوی‌ها بارها تقرب جستن به شاهان و مناصب دنیایی را سرزنش کرده و همان‌گونه که خود از آن گریزان بود، دیگران را نیز از دنیاخواهی، ریاست‌طلبی و معاشرت با پادشاهان پرهیز داده‌است. شیخ بهایی در مثنوی نان و حلوا، درباره این مسئله بیشتر بحث می‌کند. او این مثنوی را در سفر حج و فارغ از ملاحظات سیاسی و به‌دور از قلمرو شاهان صفوی سروده‌است؛ ازاین رو، با صراحت بیشتری دیدگاه خود را درباره قرب شاهان بیان کرده که خود زمانی به آن دچار بوده‌است. او در این مثنوی آثار زیان‌بار قرب شاهان را یادآوری و فریفته شدن عالمان دین را در قالب نظم ترسیم کرده‌است.

به‌عنوان نمونه: نان و حلوا چیست دانی ای پسر  **  قرب شاهان است زین قرب الحذر  ****  می‌برد هوش از سر و از دل قرار  ****  الفرار از قرب شاهان الفرار  **  فرّخ آن کو رخش همت را بتاخت  ****  کام از این حلوا و نان شیرین نساخت  ****  حیف باشد از تو ای صاحب سلوک  **  کاین همه نازی به تعظیم ملوک  ****  قرب شاهان آفت جان تو شد  **  پای بند راه ایمان تو شد  ****  جرعه ای از نهر قرآن نوش کن  **  آیه «لاترکنوا» را گوش کن.[59]

 

آثار عمرانی شیخ بهایی

شیخ بهائی از دانشمندان برجسته عصری بود که شهر اصفهان پایتخت سلسله‌ای شد که آثار معماری به اوج زیبایی و ظرافت رسید. او از جمله متفکرانی است که علم و عمل، سیاست و اخلاق، مدارا با مردم، عرفان و سیر و سلوک را هم‌زمان در تار و پود شخصیت خود امیخته‌بود. وی در تاریخ فرهنگ و علم ایران‌زمین همواره در سیمای دانشمند، سیاستمدار و شیخ‌الاسلامی ظهور کرد که مورد احترام طبقات مختلف مردم بوده و هست، ولی از سوی دیگر تصویر معمارگونه مردی مشاهده می‌شود که بسیاری از آثار به‌جای مانده از عصر صفوی را به‌ویژه در اصفهان از آثار منسوب به او می‌دانند، آثاری؛ مانند معماری مسجد عتیق و احداث حمام مشهور به شیخ بهایی که با شمع روشن بوده و نیز مهندسی حصار نجف اشرف، بنا و شالوده شهر نجف‌آباد، مسجد امام اصفهان، ساعت سایه‌ای شاخص اوقات شرعی، طرح تقسیم آب زاینده‌رود و هم‌چنین مهندسی حرم امام رضا (علیه‌السلام). او بر اثر این جهاد علمی، معنویت درونی و خدمت به مردم، به‌مقامی رسید که نامش نگین لوحه علما و دانشمندان شد. شیخ بهایی دانش و هنر، این دو گوهر گران‌بها را به‌خدمت آرمان‌های دینی گرفت و به‌راستی كه نمونه شاخصی از هنر متعهد بود.[60]

 

میراث شیخ بهایی

میراث شیخ بهایی را می‌توان به چند دسته تقسیم نمود:

  1. میراث معنوی که شامل تربیت پرورش شاگردان بزرگی؛ مانند مرحوم محمد تقی مجلسی (مجلسی بزرگ)، ملا محسن فیض کاشانی و ملا صدرا (صدر المتألهین) و هم‌چنین نوشته‌ها و کتاب‌های ارزشمندی است که با دانش گسترده خود نوشت. هم‌چنین وی بنابر مدارک موجود کتاب‌خانه خود را که دارای بیش از چهار هزار جلد کتاب نفیس بود، به آستان قدس رضوی (علیه‌السلام) اهداء نمود که هم اکنون در کتابخانه آستان قدس موجود است.[61]
  2. میراث مادی شیخ بهایی که شامل کارهای عمرانی ایشان در ساخت و سازها و امور عمرانی در مکان‌های مختلف؛ مانند کارهایی که در شهر اصفهان، نجف و مشهد الرضا (علیه‌السلام) انجام داده، می‌شود.[62]

 

کتابنامه مقاله شیخ بهایی

  1. قرآن کریم.
  2. ‏اسماعیلی، مسعود؛ مقاله در باره شیخ بهایی؛ گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (مدیر گروه).
  3. افندی، میرزا عبدالله بن عیسی‌بیگ؛ تعليقة أمل الآمل‌؛ تحقیق: حسینی اشکوری، احمد؛ كتابخانه آية الله المرعشی النجفی، قم، بی‌تا.‌
  4. امين،‏ سيد محسن؛ ‏أعيان الشيعة؛ دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 ق.
  5. آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه؛ دار الاضواء، بیروت، لبنان، ۱۳۸۹ ق.
  6. آقا بزرگ تهرانى‏، محمد محسن؛ الذريعة إلى تصانيف الشيعة؛ اسماعيليان قم و كتابخانه اسلاميه تهران‏، قم، تهران، ايران‏، 1408 ق.
  7. پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
  8. پایگاه اطلاع‌رسانی حدیث شیعه، (حدیث نت).
  9. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  10. ترکمان، اسکندر بیگ؛ تاریخ عالم آرای عباسی؛ محقق / مصحح: افشار؛ انتشارات امیرکبیر، تهران، 1350 ش.
  11. جعفريان،‏ رسول؛ ‏صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست‏؛ پژوهشكده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، تهران، 1379 ش.‏
  12. چاپلقی بروجردی، علی‌اصغر بن محمد شفیع؛ طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال؛ تحقیق: رجایی، سید مهدی؛ مقدمه: مرعشی، سید شهاب‌الدین؛ مکتبة آیت‌الله المرعشي النجفي، قم، ایران، 1410 ق.
  13. حداد عادل، غلامعلی و پور جوادی، نصر الله و میرسلیم، مصطفی و طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)؛ دانشنامه جهان اسلام؛ بنیاد دائرة المعارف اسلامی، تهران، ایران، 1375 ش.
  14. دانشنامه جهان اسلام.
  15. دوانی، علی؛ مفاخر اسلام؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1375 ش.
  16. زیدان، جرجی؛ تاریخ آداب اللغة العربیة؛ گردآورنده: شوقی، ضیف؛ بی‎نا، بیروت، ۱۹۷۸ م.
  17. سایت بساتین.
  18. سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  19. سایت پژوهش‌های تاریخی.
  20. سایت خبرگزاری مهر.
  21. سایت راسخون.
  22. سایت فروغ حکمت.
  23. سایت ویکی شیعه.
  24. سایت ویکی فقه.
  25. سلطان محمدی، ابوالفضل؛ جایگاه سیاست در اندیشه شیخ بهایی؛ فصلنامه علوم سیاسی، 1381 ش.
  26. بهائی، محمد بن حسین؛ اربعین شیخ بهایی؛ ترجمه: عقیقی بخشایشی، عبد الرحیم؛ نشر نوید اسلام، چاپ هفتم، قم، 1387 ش.
  27. بهائى، محمد بن حسین؛ كشكول‏ (كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهائى)؛ اعلمى‏، چاپ ششم، بيروت، 1403 ق.
  28. صدر، سیدحسن؛ تکمله امل الآمل؛ تصحيح و تنظيم: حسینی اشکوری، احمد؛ به اهتمام: مرعشی، سید محمود؛ دار الأضواء، بیروت، لبنان، 1407 ق / 1986 م.
  29. صدوق، محمد بن على؛‏ كمال الدين و تمام النعمة؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1395 ق.
  30. صفا، ذبیح‌الله؛ تاریخ ادبیات در ایران؛ فردوسی، تهران، 1371 ش.
  31. عقیقى بخشایشى، عبدالرحیم؛ فقهای نامدار شیعه؛ نوید اسلام موسسه انتشاراتی کتاب عقیق، چاپ سوم، قم، 1376 ش.
  32. قمی، عباس؛ مشاهیر دانشمندان اسلام؛ ترجمه: نجفی، محمدجواد و کمره‌ای، محمدباقر؛ کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1351 ش.
  33. قمی، عباس؛ وَقایِع الْاَیّام (فیْضُ العَلام فی عَمَل الشُّهور و وَقایعِ الْاَیّام)؛ نور مطاف، قم، ۱۳۸۹ ش.
  34. قمى،‏ عباس؛‏ الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه؛ بوستان كتاب، چاپ اول، قم، 1385 ش.
  35. قمی، عباس؛ الكنى و الالقاب؛ مكتبه الصدر، چاپ پنجم، تهران، 1368 ش.
  36. کلینى، محمد بن يعقوب؛ کافی؛ محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم‏، ‏تهران، 1407 ق.
  37. گزی، عبدالکریم؛ تذکرة القبور؛ ثقفی، چاپ اول، اصفهان، ۱۴۰۵ ش.
  38. لک‌زایی، نجف؛ سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، ویراستار: نباتیان، محمداسماعیل، زیر نظر پژوهشگاه علوم و اندیشه سیاسی؛ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1389 ش.
  39. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، 1403 ق.
  40. مجلسي،‏ محمد تقى؛ روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانپور، چاپ دوم، قم، بی‌تا.‏
  41. مجموعه آثار شیخ بهایی؛ مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی؛ تاریخ انتشار: 21/2/۱۳۹۳ ش.
  42. مدرس تبریزی، محمدعلی؛ ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب؛ کتابفروشی خیام، چاپ سوم، تهران، ۱۳۶۹ ش.
  43. مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
  44. موسوی خوانساری، محمدباقر بن زین العابدین؛ روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات؛ اسماعیلیان، چاپ اول، قم، ۱۳۹۰ ش.
  45. موسوی خوانساری، محمدباقر بن زین‌العابدین؛ روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات؛ محقق: ساعدی خراسانی، محمدباقر؛ اسلامیه، تهران، ایران، 1355 – 1360 ش.
  46. مهاجر، جعفر؛ الهجرة العاملیة الی ایران فی العصر الصفوی؛ دارالروضة، بیروت، 1410 ق.
  47. میرجهانی طباطبائی، محمدحسن؛ روایح النسمات در شرح دعای سمات؛ کتابخانه صدر، تهران، ۱۳۷۰ ش.
  48. نفیسی، سعید؛ احوال و اشعار فارسی شیخ بهائی؛ اقبال، چاپ اول، تهران، 1389 ش.
  49. نوری، حسین بن محمد تقی؛ خاتمه مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)؛ مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1408 ق.

 

[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 104، ص 1، 14، 20، 24، 27، 34، 47، 208 و 211.

[2]. حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 2154.

 

 

[3]. چاپلقی بروجردی، علی‌اصغر، طرائف المقال في معرفة طبقات الرجال، تحقیق: رجایی، سید مهدی، مقدمه: مرعشی، سید شهاب‌الدین، ج 2، ص 392.

[4]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 9، ص 243.

[5]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 8، ص 16.

 

[6]. قمی، عباس، وَقایعِ الْاَیّام (فیْضُ العَلام فی عَمَل الشُّهور و وَقایعِ الْاَیّام)، ص 242.

[7]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 9، ص 234.

[8]. حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)، دانشنامه جهان اسلام، ج 1،ص 2154.

[9]. روم، 21.

[10]. حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)، دانشنامه جهان اسلام، ج 1،ص 2154.

[11]. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، ج 6، ص 405.

 

[12]. حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)، دانشنامه جهان اسلام، ج 1،ص 2154.

[13]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 9، ص 242.

[14]. دانشنامه جهان اسلام، ج 4،ص 63.

[15]. مانند برادرزادگی.

[16]. أعیان الشیعة، ج 9، ص 242.

[17]. این نکته، از یادآوری‌ها و برداشت‌های آیة الله سیّد محمّد علی روضاتی است.

[18]. افندی، میرزا عبدالله بن عیسی‌بیگ، تعليقة أمل الآمل‌، تحقیق: حسینی اشکوری، ص 69.‌

[19]. برگرفته از سایت راسخون.

[20]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 9، ص 234.

[21]. صدر، سیدحسن، تکمله امل الآمل، تصحيح و تنظيم: حسینی اشکوری، احمد، به اهتمام: مرعشی، سید محمود، ج 1، ص 312.

[22]. قمی، عباس، الكنى و الالقاب، ج 2، ص 100 و 101.

[23]. گزی، عبدالکریم، تذکرة القبور، ثقفی، چاپ اول، اصفهان، ۱۴۰۵ ش؛ آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۴، ص۱۵۳؛ برگرفته از سایت ویکی فقه.

[24]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 105، ص 189 و 190.

[25]. شیخ بهائى، محمد بن حسین، كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهائى، ص 11 و 24 (مقدمه).

[26]. آقا بزرگ تهرانى‏، محمد محسن، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 1، ص 519.

[27]. نوری، حسین بن محمد تقی، خاتمه مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ج ۲، ص ۲۵۲.

[28]. میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، روایح النسمات در شرح دعای سمات، ج ۱، ص ۱۰۰.

[29]. سایت ویکی فقه.

[30]. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، گردآورنده:   شوقی،    ضیف، ج ۲، ص ۳۴۶.

[31]. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، محقق: ساعدی خراسانی، محمدباقر، ج ۷، ص ۵۶ – ۵۹.

[32]. صدر، سیدحسن، تکمله امل الآمل، تصحيح و تنظيم: حسینی اشکوری، احمد، به اهتمام: مرعشی، سید محمود، ص ۳۴۳.(در پاورقی دو پنج آمده: صدر، سیدحسن، شرح فقیه، به نقل از تکمله امل الآمل،)

[33]. بهائى، محمد بن حسین، كشكول‏ (كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهائى)، ج 1، ص 98.

[34]. شيخ بهائى‏، محمد بن حسین، كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهائى‏، ص 25 – 27، نشر محمودى، چاپ اول، تهران، 1352 ش؛ نرم افزار شیخ بهایی، نور.

[35].  حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، طاهری عراقی، احمد (بنیاد دائرة المعارف اسلامی)، دانشنامه جهان اسلام، ج 1،ص 2154؛ کلیه مطالب برگرفته از سایت ویکی فقه.

[36].  برگرفته از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).

[37]. تركمان،‏ اسكندر بيگ، تاريخ عالم‏آراى عباسى، محقق / مصحح: افشار، ایرج، ج 3، ص 967‏؛ ‏عقیقى بخشایشى، عبدالرحیم، فقهای نامدار شیعه، ص 211.

[38]. برگرفته از مقاله حجةالاسلام مسعود اسماعیلی، مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره شیخ بهایی، در سایت خبرگزاری مهر.

[39]. فقیه وکیل در حلالیات وظیفه داشت بر کسب درآمد خاص شاه نظارت داشته باشد تا مال کسب شده حرام نباشد. این منصب را شاه طهماسب اول برای جلوگیری از ورود مال حرام به اموال شخصی شاه ایجاد کرده بود؛ ر.ک به: جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج ۱، ص ۲۳۶.

[40]. جعفريان،‏ رسول، ‏صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست‏، ج 1، ص 236.‏

[41]. امين،‏ سيد محسن، ‏أعيان الشيعة، ج 9، ص 234؛ قمی، عباس، الكنى و الالقاب، ج 2، ص 100 و 101.

[42]. برگرفته از مقاله اسماعیلی، مسعود، مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره شیخ بهایی، در سایت خبرگزاری مهر.

[43]. قمى،‏ عباس،‏ الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 603.

[44]. مجلسي،‏ محمد تقى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه‏، ج 14، ص 435.‏

[45]. الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 603.

[46]. عرفان اجتماعی، عرفانی است که به مسائل گوناگون اجتماعی (سیاست، اقتصاد، آموزش و پرورش در ابعاد علمی و عملی) توجه دارد و به بیان دیگربا تفسیری عارفانه از جامعه به عنوان تجلی الهی، جامعه را از کثرت به سوی وحدت سوق و سیر می‌دهد؛ پایگاه اطلاع رسانی مجمع عالی حکمت اسلامی.

[47]. برگرفته از سایت فروغ حکمت؛ فنایی اشکوری، محمد، استاد فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

[48]. مجموعه آثار شیخ بهایی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی؛ شیخ بهائى، محمد بن حسین، كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهائى، ص 34 – 37 (مقدمه).

[49]. برگرفته از مقاله حسن زاده، محمد علی، شاگردان شیخ بهایی، ص 96 – 110، سایت حدیث نت (پایگاه اطلاع‌رسانی حدیث شیعه).

[50]. لک‌زایی، نجف، سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، به قلم: ویراستار: نباتیان، محمداسماعیل، زیر نظر پژوهشگاه علوم و اندیشه سیاسی، ص 282.

[51].  صدوق، محمد بن على،‏ كمال الدين و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج ‏1، ص 294.

[52]. سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، ص 282؛ شیخ بهائی، محمد بن حسین، اربعین، ترجمه: عقیقی بخشایشی، عبد الرحیم، ص 283.

[53]. اربعین، ج ‏2، ص 409.

[54]. اربعین شیخ بهایی، ص 206 و 207.

[55]. همان.

[56]. کلینى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 5، ص 106.

[57]. همان؛ سیاست دینی و نظم سلطانی با تأکید بر اندیشه و عمل سیاسی علمای شیعه در عصر صفویه، ص 285.

[58]. سلطان محمدی، ابوالفضل، جایگاه سیاست در اندیشه شیخ بهایی، شماره 18، ص 189؛ سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

[59]. برگرفته از مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ بهائى‏، محمد بن حسین، كليات اشعار و آثار فارسى، ص 18.

[60]. سایت پژوهش‌های تاریخی.

[61]. سایت راسخون؛ سایت بساتین.

[62]. سایت راسخون.