کپی شد
شکل گیری معتزله
تشکیل معتزله در اثر به وجود آمدن وقایعی است، که اقتضای تغییر و تحول در جامعه اسلامی را داشت. آنان با گذشت زمان؛ رشته افکاری را به وجود آوردند که می توانست با پاره ای از افکار دیگرجمع شود، می توانست معتزلی حنفی، معتزلی زیدی، معتزلی امامی، و حتی معتزلی یهودی باشد.[1] این گروه جان تازه ای به عقل داد و در نگاه دیگران به کسانی معروف شدند که عقل را بر همه چیز حتی شرع مقدم می دارند و تنها به عقل دست می آویزند و شرع را به صورت کامل تعطیل می کنند، اما حقیقت خلاف این است، آنها اگر چه به عقل حجیت بالایی بخشیدند، ولی قرآن و سنت را قبول داشته و در موارد بسیاری بر ظاهرش حمل می نمودند. تفاوت آنها در نوع نگاه شان بود. آنها شأن کلام الاهی را بالاتر از این می دانستند که خلاف عقل باشد. آنها شرع را در مواقعی قبول می کردند که مخالف با عقل نباشد؛ زیرا این نه تنها موجب تعطیلی مسائل دینی نمی شود، بلکه کمال مسائل شرعی را نشان می دهد. آنها نمی توانستند قبول کنند که آنچه مطلوب الاهی است خلاف عقل می باشد به همین جهت عقل را بیش از پیش مورد توجه قرار دادند.
فرقه معتزله كه در ميان فرق اسلامي، فرقهاي عقلي ـ استدلالي محسوب ميشود، در تشکیل خويش مرهون عواملي است.
قاضی عبدالجبار در بیان زمینه های تشکیل این نحله فکری به نقل از ابو علی جبائی مواردی را ذکر می کند که ما به اجمال بدان می پردازیم:
1. اختلافات سیاسی در نزد مسلمانان به قدری رشد پیدا کرد که به طور قطع در اختلافات اعتقادی که در آینده به وجود آمده تأثیر گذار بوده است. اختلافاتی که درباره عثمان، اصحاب جمل، صفین ، نهروان پدید آمد، بسیاری از بحث های کلامی همچون؛حکم شخص مرتکب گناه کبیره، جبر و اختیار و غیره را به وجود آورد. بر این اساس، معتزلۀ سیاسی شکل گرفت.
2. زمانی که نظریه جبر به دست بنی امیه در میان علماء و محدثین شایع شد، عدم مسئولیت و همچنین از یاد بردن امر به معروف و نهی از منکر نیز در میان مسلمانان رواج یافت و این نیاز احساس می شد که این مباحث باید به صورت جدی مورد بحث و بررسی قرار گیرد، تا خلاء به وجود آمده از بین رود.
3. زمانی که تفکر از میان مردم دور شود و به صورت کورکورانه در مباحث اعتقادی تقلید را در پیش گیرند، مشکلاتی در آموزه های دینی همچون مفهوم خدا، به وجود می آید. عده ای از مسلمانان به حسب ظواهر آموزه های دینی به این نتیجه رسیدند که خداوند دارای جسم است. و بنابر روایت “خلق آدم علی صورته”[2] به این نتیجه رسیدند که خداوند به صورت انسانی می باشد. و تفکراتی از این قبیل که روح ساده انگارانه ای را وارد دین کردند.
4. حضور پررنگ بسیاری از مخالفان اسلام که به جای شمشیر از سلاحی بسیار قوی تر به نام تفکر استفاده می کردند. در این دوران شبهاتی که پیروان مکاتب الاهی دیگر همچون زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان از یک سمت و ملحدین و زنادقه از سمت دیگر وارد جامعه اسلامی کردند، نیاز به یک نوع تفکر جدید به شدت احساس می شد.
اما در در شکل گیری این گروه نظریاتی وجود دارد که به اختصار بدان می پردازیم:
1. در اواخر قرن اول بحث های جدی درباره حکم شخصی که مرتکب کبیره شده است، شکل گرفت. خوارج حکم به کافر بودن مرتکب کبیره دادند.[3] در مقابل این گروه مرجئه به وجود آمد که قائل شدند ایمان یک امر قلبی است و عمل هیچ نقشی در ایمان ندارد به همین جهت ارتکاب کبیره را مضر به ایمان نمی دانستند. و در عین حال که به فسق او اذعان می کردند ولی قائل بودند که او یک مؤمن است و حکم این شخص را تا روز قیامت به تأخیر می انداختند تا وحدت جامعه اسلامی حفظ شود.[4] در همین دوران، در کلاس درس حسن بصری که در مسجد بصره برگزار می شد، شخصی آمد و از شیخ پرسید: ای پیشوای دین، در زمان ما عده ای مرتکبان کبیره را تکفیر می کنند و در مقابل عده ای کبیره را مضر به ایمان نمی دانند. شما در این مورد چگونه حکم می کنید؟ حسن بصری به فکر فرو رفت و قبل از این که بخواهد جوابی دهد، واصل بن عطاء گفت: من نمی گویم که صاحب کبیره مؤمن است و نه می گویم کافر بلکه در منزلی بین دو منزل است. سپس بلند شده به گوشه ای رفت و گفتار خود را برای گروهی تشریح کرد و این گونه از جلسه درس حسن بصری اعتزال جست. و از این جا گروه معتزله آغاز به کار کرد.[5]
2 . عده ای همین داستان را درباره عامر بن عبدالله نقل کرده اند. و بالتبع او را مؤسس گروه معتزله می دانند.[6]
3. امروزه عده ای از محققین نظریه دیگری را مطرح کرده اند. آنها قائلند معتزله سیاسی سلف این معتزله کلامی بوده است. کسانی که در جنگ های داخلی میان مسلمانان طرفداری از هیچ یک از طرفین نکردند و نه با علی (ع) بودند و نه در مقابل علی(ع) و راه اعتزال را در پیش گرفتند، معتزله نامیده شدند و امثال واصل و پیروان مکتب اعتزال در اصل ادامه دهندگان راه معتزله سیاسی هستند.[7]
در میان این اقوال، قول اول از شهرت و وثاقت بیشتری برخوردار است و در کتب مختلف نقل شده است. بنابر این قول، واصل بن عطاء را باید مؤسس معتزله دانست.
در باب تأثیر پذیرفتن معتزله از نحله های مختلف فکری، گفتارها و نوشته های بسیاری وجود دارد. اما این مطلب از طرف اشخاص مختلف با اهداف مختلف بیان شده است. عده ای، این مطالب را از این جهت بیان داشته اند که چهرۀ معتزله را در میان مسلمانان خدشه دار کنند؛ به عنوان مثال، بیان این موضوع که این گروه عقاید خود را از مانوی ها گرفته اند؛ یا این ادعا که معتزلیان پیروان جهم بن صفوان منحرف هستند و یا بحث خلق قرآن را معتزله از یهود گرفته اند[8] و… .
اما گروه دیگری از مسلمانان و غیر مسلمانان نیز با اهداف علمی در پی تحقیق این مسئله بر آمده اند؛ همچون کتاب فلسفه علم کلام نوشته “ولفسن” که بیشتر تلاش خود را برای بیان تأثیرات نحله های دیگر همچون یهودیت و مسیحیت بر معتزله، گذاشته است.
بر این نوع تحقیقات نیز اشکالاتی را وارد کرده اند. از جمله این که بسیاری به خاطر شباهت دو موضوع مطرح شده، تأثیر را استنباط کرده اند؛ به عنوان مثال به صرف این که مسئله اختیار انسان را قبل از معتزله، یحیای دمشقی مطرح کرده بود، نمی توان تأثیر را نتیجه گرفت؛ زیرا این گونه مسائل از آن مواردی است که ذهن هر انسانی را به خود مشغول می کند.
اما با وجود تمام این ها، بعضی تأثرات در میان معتزله غیر قابل انکار است. معتزله از فلاسفه یونان، اعم از ارسطویی و افلاطونی استفاده بسیاری کرده اند. در دوره خلافت حاكمان عباسي ترجمه كتب فلسفي ـ كلامي مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. نزديك به يك قرن پس از واصل بن عطا (از پيشگامان تفكر معتزلي) معتزليان زير نفوذ فلسفه يوناني، كلام مسيحي و يهودي قرار گرفتند. شهرستاني در بيان اين تغيير شكل ميگويد: «شيوخ معتزله به مطالعه كتاب هاي فلسفي كه در زمان مأمون ترجمه و شرح شده بود، پرداختند و روش هاي فلسفي را با كلام در آميختند.[9] همچنین عده ای قائل به تأثیر پذیرفتن معتزله از فلسفه هند و فلسفه ایران باستان نیز هستند.
معتزلیان چون راه غلبه بر حریف را در تمسک به روش طرف مخالف، علیه خود او می دانستند، لذا در شناخت روش و عقاید مخالفان بسیار تلاش کردند. این شناخت اگر چه با نیتی درست بوده، اما باعث نفوذ تعدادی از عقاید بیگانگان در درون آنها شد.
همچنین معتزلیان در درون عقاید آنان چیزهایی می یافتند که موجب کم شدن عطش عقل گرایی آنان در آن دوران می شد.[10]
اما تأثیرات معتزله به مراتب بیشتر از تأثرات آنها بوده است. آنها تلاش می کردند که با عقل، از مواضع دینی خود دفاع کنند. حتی بعضی ادعا کرده اند که هدف معتزله دفاع از دین توسط عقل بوده است. استفاده ای که آنان از عقل می کردند اگر چه مورد قبول بسیاری واقع نشد اما نقش خرد و تعقل در میان سنتی ها را متحول کرد.
همچنین بسیاری از مخالفان معتزله برای این که بتوانند در مقابل اینها از خود دفاع کنند مجبور به تلاش در زمینه هایی شدند که تا آن زمان به صورت جدی به آن فکر نکرده بودند. به عبارت دیگر به وجود آمدن موضوعات جدید و یا حکم های جدید در مسائل قدیمی به وسیله معتزله، تأملات بسیاری را در میان مخالفان آنها به وجود آورد. از جمله بحث صفات که به ادعای خود محدثین اصلا در میان صحابه بحثی درباره صفات به این گونه که در میان معتزله مطرح شده، مطرح نبوده ، بلکه بعدها این بحث به وجود آمده است. یا بحث از توحید که از آنچه قبلا بوده بسیار بزرگ تر و پر محتواتر شد. معتزله همچنین اسلام و جامعه اسلامی آن زمان را در مقابل بسیاری از ملحدین و شبهات آنها، مسلح به سلاح عقل کردند و در مقابل پیروان ادیان الاهی دیگر که در میان مسلمانان شبهات بسیاری را مطرح می کردند، ایستادگی کرده و با آنها مناظره های بسیاری انجام می دادند
[1]. کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، نمایی، احمد، ص 323، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی،1386، مشهد.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب،کافی، ج1، ص 134، دار الکتب الاسلامیة، تهران،1404.
[3]. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص 82، 1980.
[4]. فیومی، محمد ابراهیم، المعتزله تکوین العقل العربی، ص 121-122، قاهره، دارالفکر العربی، 2002.
[5]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ص 179، الدار الاسلامیه، بیروت، 1991.
[6]. همان، ص 177.
[7] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، ص 312، قم، نشر ادیان، 1386.
[8] المعتزله و الفکر الحر، ص 348.
[10] ابوزهره، محمد، مترجم ایمانی، علیرضا، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 224، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1384.