کپی شد
شيطان، فرشته يا جن(حقیقت ابلیس)؟
محور و علت اساسى طرح این موضوع، جريان خلقت حضرت آدم (عليه السلام) مىباشد. وقتى خداوند اراده فرمود كه انسان را بيافريند، فرشتگان در نهايت ادب و احترام و به قصد پرسش و استفهام، از خداوند پرسيدند: آيا ما براى تسبيح و تقديس تو كافى نيستيم؟! و اصولاً خلقت انسان براى چيست؟ وقتى خداوند راز خلقت انسان را برايشان بيان فرمود و به فرشتگان نويد داد كه انسان خليفۀ خدا، در زمين است، فرشتگان متواضعانه دعوت پروردگارشان را (مبنى بر سجده بر حضرت آدم (عليه السلام)) پذيرفته و از سر اخلاص و احترام، بر آدم سجده كردند. در ميان فرشتگان و يا بهتر بگوييم در صف فرشتگان، ابليس قرار داشت كه او نيز مدّت طولانى، عبادت خداوند را مىكرد؛ اما در درونش رازى مكتوم و مستور بود كه هيچ كس جز ذات اقدس حق تعالى بر آن آگاهى نداشت. رازى كه مدتها پنهان بود، اما در جريان خلقت حضرت آدم (عليه السلام)، از آن پرده بردارى شد، كفر ابليس بود.
وقتى خداوند به همۀ فرشتگان و ابليس (كه در ميان آنها بود و عبادت مىكرد) فرمان داد: بر آدم سجده كنيد، همۀ فرشتگان اطاعت كردند غير از ابليس كه از اين فرمان سرپيچى كرده و سجده ننمود. استدلالش هم اين بود كه: من از آتش آفريده شدهام و او از خاك. چگونه موجود برتر بر موجود پستتر سجده كند؟
گويا ابليس از حقيقت آدم غافل بود! گويا نمىديد كه روح الاهى در او دميده شده و انسانيت انسان و ارزش و عيارش همان گوهر ملكوتى است كه از ناحيۀ پروردگارش به او افاضه شده. آرى به گمان شيطان، آتش لطيفتر از گِل بود. او فقط جنبۀ ناسوتى و بدنى انسان را ديده و از مقام شامخ انسانيت او غافل شده بود! و اين چنين بود كه شيطان با دو عكس العمل مقابل دو عمل، از بهشت و درگاه عالى بارى تعالى رانده شد. عكس العمل اول او، تفاخر بود نسبت به عمل آفرينش انسان و عكس العمل دومش، استكبار و در نهايت، سرپيچى بود، نسبت به خداوند و دستور الاهى.
اكنون سخن در اين است كه آيا شيطان (ابليس) جزء فرشتگان بود يا خير؟ در ابتدا لازم است مفردات اين موضوع را به طور خلاصه مدنظر قرار دهيم تا تبیین و نتیجه بحث، از اتقان و استحكام علمى بيشترى برخوردار شود، بدين منظور، به بررسى و توضيح چند واژه مىپردازيم:
الف) شيطان ب) فرشته ج) جن
الف) شيطان: كلمۀ شيطان از مادۀ شَطَنَ مىباشد. شاطن؛ يعنى موجود خبيث و پست، متمرّد و سركش، طاغى و نافرمان. اعم از انسان، جن يا جنبندگان ديگر. حتى به معناى روح شرير و دور از حق نيز آمده، كه در حقيقت قدر مشترك همۀ اين معانى يكى است.
بنابراين، شيطان اسم عام (اسم جنس) است كه به موجود موذى و منحرف كننده (خواه انسان يا غير انسان) اطلاق مىشود.
در قرآن مجيد و لسان ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز شيطان تنها به موجود خاص اطلاق نشده؛ بلكه به انسانهاى شرور يا حتى اخلاق ناپسند، چون حَسَد، نيز شيطان گفتهاند.[1]
ب)فرشته: مناسب است به پارهاى از صفات فرشتگان اشاره كرده تا بتوانيم نتيجه بگيريم كه چون فرشته راهى به سوى معصيت ندارد؛ بنابراين شيطان نمىتواند از جنس فرشتگان باشد.[2]
فرشتگان موجوداتى هستند كه خداوند در موردشان بهترين توصيف را در قرآن مجيد آورده است. آن جا كه مىفرمايد: “ُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون، لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون”[3] در نهاد فرشتگان هرگز خلاف حق، چيزى نبوده و هميشه و در همه حال مشغول عبادت و اطاعت پروردگارشان هستند. موجوداتى هستند معصوم و ضمير پاكشان را هرگز به گناه آلوده نمىكنند. مهمتر از همه، اطاعت و انقيادشان در برابر پروردگارشان است. اظهار عجزشان در برابر آن چه نمىدانند و عدم تفاخر و استكبار در برابر آن چه مىدانند؛ زيرا يقين دارند كه داشتههايشان نيز از سوى ذات ربوبى حق تعالى است و اگر لحظهاى ارادهاش بر ندانستن چيزى تعلق بگيرد، آن چه مىدانند نيز تبديل به نادانى خواهد شد.
آرى مهمترين تفاوت فرشتگان و شيطان در جريان خلقت و سجدۀ بر آدم (عليه السلام) هويدا مىشود؛ زيرا فرشتگان با جان و دل دريافتند كه علم اسماء را نمىدانند؛ يعنى فهميدند كه چيزهايى را نفهميدهاند، اما شيطان با عناد و استكبارى كه داشت مىانديشيد همه چيز را مىداند و هرگز نفهميد كه سجدۀ بر آدم به جهت علومى است كه از سوى خدا بر حضرت آدم (عليه السلام) افاضه شده و ذهن تاريك او را هيچ راهى بر يافتن آن علوم نيست! يعنى كبر و غرورش مانع از فهميدن او شد و سرانجام مانع از سجده كردنش! زيرا اباى او از سجده نيز، اباى استكبارى بود نه اين كه طاقت يا توان سجده را نداشته باشد!
با اين توضيحات روشن مىشود كه چون فرشته، معصوم محض مىباشد، گناه در او راه ندارد. وقتى گناه راه نداشت، پس تمام كارهايش اطاعت محض پروردگار است. اگر اطاعت براى موجودى واجب و ضرورى شد پس كفر و استكبار و معصيت از او ممتنع است. (اين دليل، اولين دليل عقلى بر تفاوت شيطان با فرشته است و نتيجه آن، فرشته نبودن شيطان است).
قبل از بيان ساير ادلۀ عقلى و نقلى، لازم است به توضيح مختصرى در مورد جن بپردازيم.
ج) جن: جن در اصل، چيزى است كه از حواس انسان پوشيده شده است. قرآن كريم وجود چنين موجوداتى را تصديق نموده و دربارۀ آنان مطالبى بيان كرده و جنس آنها را از آتش مىداند؛ همچنان كه نوع بشر از خاك آفريده شده. البته خلقت اين موجودات نيز قبل از انسان بوده است.[4]
برخى از دانشمندان، از جن تعبير به نوعى از ارواح عاقله مىكنند كه مجرد از ماده مىباشند. البته پيداست كه تجرد كامل ندارند؛ زيرا چيزى كه از آتش آفريده شده، مادى است و يك حالت نيمه تجرد دارد، به تعبير ديگر نوعى جسم لطيف است.[5]
از آيات قرآن بر مىآيد كه جن نيز مانند نوع بشر، داراى اراده و شعور است و كارهاى سخت را نيز مىتواند انجام دهد و مؤمن و كافر نيز دارد. بعضى صالحند، بعضى فاسد؛ مانند انسان زندگى و مرگ و قيامت دارند. … مذكر و مؤنث داشته و ازدواج و تكثر نيز در ميان آنها هست.
و اما سخن اصلى در اين كه آيا ابليس جزء ملايكه بوده يا خير، بين دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد و منشأ آن اختلاف، شايد تمسك به برخى آيات قرآن مجيد باشد.
عدهاى كه مىگويند، شيطان (ابليس) جزء ملايكه است، دليل عمدۀ آنان، استناد به آيهاى است كه خداوند فرموده: “و اذ قلنا للملايكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس.”[6] زيرا در اين آيه، ابليس از سجده كردن استثنا شده و مستثنى منه در اين جمله، ملايكه است و در نتيجه ابليس جزء ملايكه مىشود، ولى حق اين است كه ابليس جزء ملايكه نمىباشد. اخبار متواترى كه از ائمه هدى (عليهم السلام) رسيده و اماميه در آن اجماع دارند، همگى تأكيد بر اين مطلب است كه ابليس جزء جنيّان بوده، نه فرشتگان! و براى اين مطلب چند استدلال وجود دارد كه ما به مهمترين آنها اشاره مىكنيم.
1. خداوند تعالى فرموده: “…ابليس كان من الجن” يعنى …ابليس از جنس جن بوده است.[7]
2. خداوند تعالى فرموده: “لايعصون اللَّه ما اَمَرهم و يفعلون ما يؤمرون”[8] خداوند دربارۀ ملايكه فرموده است كه: به هيچ وجه خدا را عصيان نمىكنند؛ يعنى به صورت عام از ملايكه نفى معصيت شده و اين مىرساند که هيچ يك از ملايكه هيچ گونه معصيتى، را مرتكب نمىشوند.
3. خداوند فرموده: “افتتخذونه و ذُرتيه اولياء من دونى و هُمُ لكم عدو”[9] و اين مطلب مىرساند كه در ميان جنيّان ذريه و نسل يا به عبارتى توالد و تناسل وجود دارد و حال آن كه فرشتگان خلقتشان روحانى است و اين قبيل مسايل بين آنها وجود ندارد.
4. خداوند مىفرمايد: “جاعل الملائكة رسلاً”؛ يعنى خداوند ملايكه را رسولانى قرار داد[10]. و مىدانيم كه كفر و عصيان بر رسول خدا جايز نيست.
اما در پاسخ به دليل كسانى كه استثنا ابليس از فرشتگان را مدنظر قرار دادند، بايد گفت: استثنا شدن ابليس از ملايكه، به هيچ وجه دلالت بر هم جنس بودن ابليس با ملايكه ندارد. نهايت چيزى كه از اين مطلب فهميده مىشود، اين است كه ابليس در صف ملايكه و ميان آنها بوده و مانند فرشتگان مأمور به سجده شده است. حتى عدهاى گفتهاند: استثنا در اين آيه، از نوع استثنا منقطع است؛ يعنى مستثنى منه در جمله وجود ندارد.[11]
در توصيف ابليس گفتهاند حدود شش هزار سال خدا را عبادت كرده است. پس قرار گرفتن چنين موجودى (كه مدت زيادى مشغول اطاعت پروردگار بوده)، در صف فرشتگان، امر چندان بعيدى نيست.
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند كه آيا ابليس از ملايكه است يا جزء ساير موجودات آسمانى است؟ فرمود: نه از ملايكه است و نه از ساير موجودات آسمانى؛ بلكه او جنّ است؛ ولى همراه ملايکه بوده است. ملايكه نيز گمان مىكردند او از جنس آنها است، ولى خداوند متعال مىدانست كه چنين نيست. اين جريان ادامه يافت تا در جريان سجده بر آدم، راز پنهان ابليس آشكار گشت.[12]
منابع براى مطالعه بيشتر:
1. مرحوم طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 163 – ذيل آيه 34 بقره.
2. علامه طباطبايى محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 122 به بعد و ج 8، ص 20 به بعد.
3. جوادى آملى عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، بحث مربوط به خلقت آدم (عليه السلام).
4. مصباح يزدى محمدتقى، معارف قرآن، 1 – 3، ص 297 به بعد.
5. تفسير نمونه، ج 1، ذيل آيه 34 سوره بقره و ج 11، ص 8 به بعد.
[1]. راغب اصفهانى، مفردات، ماده شطن.
[2]. آيه شريفه، كلمهى ملايكه (فرشتگان) را به صورت جمع همراه با «الف» و «لام» آورده است؛ يعنى تمام فرشتگان مأمور به سجده بر آدم (عليه السلام) بودند.
[3]. انبيا، 26 و 27.
[4]. و الجان خلقناه مِنْ قبلُ مِنْ نارِ السموم، حجر، 27.
[5]. جمعى از دانشمندان، تفسير نمونه، ج 11، ص 79 – 80.
[6]. بقره، 34.
[7]. كهف، 50.
[8]. تحريم، 6.
[9]. كهف، 50.
[10]. فاطر، 1؛ حج، 75.
[11]. البته دلايل ديگرى نيز بيان گرديده كه به جهت اختصار از ذكر آنها صرف نظر مىشود. در صورت تمايل مىتوانيد به تفسير مجمع البيان، ذيل آيهى 34 سوره بقره مراجعه فرماييد.
[12]. طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 163، چاپ بيروت.