Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شهادت عبد الله جبیر

پس از این‌که تیراندازان در پی گرفتن غنیمت محل نگهبانی را ترک کردند خالد بن وليد متوجه خلوت بودن و كمى نگهبانان شد و با سواران به آن‌جا حمله كرد.

عكرمه پسر ابى جهل هم از پى او راه افتاد و به تيراندازانى كه باقى مانده بودند حمله كردند، و تمام آنان كشته شدند. عبد الله بن جبير نخست چندان تير انداخت كه تيرهايش تمام شد. آن‌گاه چندان نيزه زد كه نيزه‏اش شكست، سپس غلاف شمشير خود را شكست و چندان شمشير زد تا كشته شد. چون عبد الله بن جبير بر زمين افتاد مشركان او را برهنه و به صورت بسيار زشتى مثله كردند. چندان نيزه به شكم او خورده بود كه از تهيگاه و ناف و شانه‏اش بيرون زده بود و احشاء و روده‌های او از آن زخم‌ها بيرون افتاده بود. [1]

خوات بن جبير [برادر عبد الله بن جبير] مى‏گويد: هنگام گريز مسلمانان برادرم را در آن حال ديدم و من در جايى لبخند زده‏ام كه هيچ‌كس لبخند نمى‏زند و در جايى چرت زدم كه هيچ‌كس چرت نمى‏زند و در موردى بخل ورزيدم كه هيچ‌كس بخل نمى‏ورزد. به او گفتند چگونه بوده‌است؟ گفت: جسد برادرم را حمل مى‏كردم. من بازوهايش را گرفته بودم و ابو حنّه پاهايش را. زخم‌هاى او را با عمامه‏ام بسته بودم كه احشاء او فرو نريزد، همان‌طور كه او را حمل مى‏كرديم و دشمن در ناحيه ديگر ميدان بود ناگاه عمامه باز شد و افتاد و احشاى او فرو ريخت. ابو حنّه چنان ترسيد كه به پشت سر خود نگريست و پنداشت دشمن است و من خنده‏ام گرفت و لبخند زدم. مردى هم با نيزه زير گلويم را نشانه گرفت و به من حمله آورد خواب بر من غلبه كرد و چرت زدم و سرم پايين افتاد و نيزه از روى سرم گذشت. آنجا كه بخل ورزيدم هنگامى بود كه جسد برادرم را گذاشتم و با لبه كمان خود مشغول كندن گور براى او شدم و چون كندن كوه دشوار بود به دشت آمديم و با خود گفتم زه كمان خراب مى‏شود و آن را باز كردم و با لبه كمان گور را كنديم و او را دفن كرديم و برگشتيم و هنوز مشركان در ميدان بودند و چيزى نگذشت كه پشت كردند و پراكنده شدند. قاتل عبد الله بن جبير، عكرمة پسر ابوجهل بوده‌است، از عبد الله بن جبير نسل و اعقابى باقى نمانده است. [2]

 

[1]. کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات‏الكبرى، ترجمه: مهدوی دامغانی، محمود، ج ‏4، ص 400؛ واقدى، محمد بن عمر، مغازى تاريخ جنگ‌هاى پيامبر(ص)، ترجمه مهدوى دامغانى، محمود، ص 204 و 205.

[2]. الطبقات‏الكبرى، ج ‏4، ص 400.