Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شهادت حضرت عباس (علیه السّلام) و نحوه آن

آن حضرت در روز عاشورای سال 61 قمری در کربلا به شهادت رسید، اما در این‌که قاتل یا قاتلان آن‌حضرت چه کسی یا کسانی بوده‌اند، در منابع تاریخی و روایی اختلاف نظر وجود دارد.

در برخی منابع آمده؛ ملعونی به‌نام «حکیم بن طفیل» او را با عمودی آهنین به شهادت رساند.[1] برخی دیگر گفته‌اند: قاتل عباس (علیه‌السّلام) «زید بن ورقاء یا رقاد (حنفی یا جهنی یا جنبی)» و «حکیم بن طفیل سنبسی» بوده‌اند.[2]

عده‌ای دیگر قاتل او را «حرملة بن کاهل اسدی» ذکر کرده‌اند.[3] برخی نیز قاتل حضرت عباس (علیه السلام) را «یزید بن زیاد حنفی» گفته‌اند.[4] گروهی هم قاتل آن‌حضرت را «حکیم بن طفیل»[5] نوشته‌اند، در این میان مرحوم شیخ مفید او را «حکم بن طفیل» نوشته است. البته می توان به نحوی بین همه این نظرات را جمع کرد و آن این که یگوییم همه این افراد خبیث در قتل او نقش داشتند.

در مورد نحوه کشته شده ایشان آمده است: (هنگامی عمود آهنین بر فرقش زده شد که) عباس (علیه‌السّلام) (بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن) زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت.[6] بدین‌گونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[7]

مرحوم صدوق می‌نویسد: هنگامی که امام حسین (علیه‌السّلام)، عباس (علیه‌السّلام) را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدت گریه کرد و (با حالت انکسار) فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی»؛ «اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد»[8] و بعد از آن اشعاری را تلاوت فرمود.

در روایتی از امام سجاد (علیه‌السلام) جدا شدن دو دست حضرت عباس (علیه‌السّلام) از تن، تایید شده است. امام (علیه‌السلام) از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد می‌فرمود: «رحم الله العباس؛ یعنی ابن علی، فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتّی قطعت یداه …»؛ «خدا عباس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد، تا آنجا که دو دستش (از تن) جداشد …».[9]

به‌صورت کلی تاریخ‌نویسان در باره نحوه شهادت حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) چند قول نقل کرده‌اند:

  1. حضرت عباس (علیه‌السلام) همچنان پیشاپیش امام حسین (علیه‌السلام) ایستاده بود و جنگ می‌کرد و به هر سویی که امام می‌رفت، او نیز به همان سوی می‌رفت، تا شهید شد.[10]
  2. حضرت عباس (علیه‌السلام) به میدان شتافت در حالی که این رجز را می‌خواند: «أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ …»؛ «سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند …». آن‌حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن، به درجه رفیع شهادت رسید. پس امام (علیه‌السلام) بر بالین وی آمد و چنین فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری‌ وَ قَلَّتْ حیلَتی …»؛ «اینک پشت من شکست و چاره‌ام اندک گشت …».[11]
  3. هنگامی‌که تشنگی بر امام حسین (علیه‌السلام) غالب گشت، همراه برادرش عباس، روانه فرات شد. در این موقع، دشمن بین آن‌ها جدایی انداخت و حضرت عباس (علیه‌السلام) به شهادت رسید.[12]
  4. سقّا، قمر بنی‌ هاشم و پرچم‌دار امام حسین (علیه‌السلام) که از دیگر برادران – مادری ‌- خود بزرگ‌تر بود، جهت تهیه آب حرکت کرد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و رجز خواند:

زمانی که مرگ فراگیر شده و از همه وجود انسان آدم بالا می‌رود ** من از مرگ فرار نمی‌کنم تا این‌که با مرگ روبه‌رو شوم و آن را (مانند لباسی بر قامت خودم) بپوشم ___ جانم به فدای جانِ پیامبر پاک؛ (امام حسین) باد که در خطر واقع شده است ** من عباس هستم که پیمان سقائی بسته‌ام ___ در روزی که نیکی و زشتی با هم ملاقات کرده و درگیر می‌شوند ** من از سختی‌ها نمی‌ترسم و با آن روبه‌رو می‌شوم.

آن‌گاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی‌ ضربتی بر دست راست وی فرود آورد. عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:

«به خدا قسم! گرچه دست راستم را قطع کردید …».

پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و عباس (علیه‌السلام) چنین رجز خواند: «ای نفس! از کفار نترس …». سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند.[13]

  1. آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدار من هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم.

امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موكّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند.

آنان را پراکنده نمود و بنابر روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند.

سپس وارد نهر علقمه شد، کفی از آب برداشت تا بنوشد، اما به یاد تشنگی حسین (علیه‌السلام) و خاندان وی افتاد. آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب نمود. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره نمود.

عباس (علیه‌السلام) با آنان جنگید تا آن‌که نوفل ازرقی بر دست راست او ضربتی فرود آورد. مشک را بر شانه چپ قرار داد. نوفل ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و آن را از تن جدا کرد. آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت، در همین زمان تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. بعد از آن تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: مرا دریاب.

وقتی امام به سوی او آمد، دید که در خون خود آغشته است. گویند: آن‌گاه که عباس کشته شد، امام حسین (علیه السلام) فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری‌ وَقَلَّتْ حیلَتی»؛ «اینک کمرم شکست و چاره‌ام اندک گشت».[14]

[1]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[2]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109 و 110؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 468؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۹۰؛‏ ابن محلی، حمید بن احمد، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، مصحح: محطوری، مرتضی بن زید، ج ۱، ص ۲۰۷.

[3]. بلاذرى،‏ أحمد بن يحيى، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، كتاب جمل من انساب الأشراف، ج ۳ ص ۲۰۱ و ج ۱۱، ص ۱۷۵ و ج ۱۳، ص ۲۵۶.

[4]. قاضى نعمان مغربى‏، نعمان بن محمد، شرح الاخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم‌السلام)، ج ۳ ص ۱۹۱. ‏

[5]. مفيد، محمد بن محمد، اختصاص، ص 82؛ طوسی، محمد بن حسن، رجال شیخ طوسی، ص ۱۰۲؛ حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، تحقیق: آستان قدس رضوی – بنیاد پژوهش‌های اسلامی – گروه حدیث، ص 256.

[6]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 109 و 110.

[7]. ابن اعثم‏، أحمد بن اعثم،كتاب الفتوح، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 114؛ خوارزمى،‏ موفق،‏ مقتل الحسين (عليه‌السلام)‏، ج 2، ص 34.

[8]. مقتل الحسين (عليه‌السلام)‏، ج 2، ص 34.

[9]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 68.‏

[10]. دينورى، احمد بن داود، تحقيق: عامر، عبد المنعم، مراجعه: شيال، جمال الدين، الأخبار الطوال، ص 257.

[11]. خوارزمى،‏ موفق،‏ مقتل الحسين (عليه‌السلام) الخوارزمى‏، ج 2، ص 34؛ ابن اعثم کوفی، أحمد بن اعثم، کتاب الفتوح‏، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 114.

[12]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 117 و 118.

[13]. ابن شهر آشوب، محمد بن على،‏ مناقب ‏آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 108.

[14]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج 45، ص 41 و 42؛ اقتباس از سایت ویکی فقه.