searchicon

کپی شد

شهادت امام صادق (علیه السلام)

مشهور است که امام صادق (ع) در سال 148 هجری قمری به شهادت رسیدند و پیکر مطهرشان در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

در اصول کافی، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخی کتاب‌های دیگر، از رحلت امام صادق (ع) به لفظ «مضی» «مات» و «قبض» تعبیر شده است.

ظاهر این لفظ ها نشان می دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمی و در کتاب های دیگر آمده است: امام را زهر خوراندند.[1]

ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانید[2] و این صحیح‌تر به نظر می رسد، زیرا با کینه ای که منصور از آن حضرت داشت و بیمی که از روی‌آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی نشست. آنان که با تاریخ زندگی این مرد آشنا هستند، می دانند او به کسانی که برای رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابومسلم بود که برپایی دولت عباسیان مرهون رنج هایی است که او در این باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم چنان که از اسناد تاریخی بر می آید، این است که هنگام خلافت سفاح، به منصور چنان که باید حرمت نمی نهاد، پس طبیعی است کسی را که از او می ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند. ولی به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار تأسف می خورد.

کلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت می‌کند: نیمه شبی منصور مرا خواست. چون بر او وارد شدم، بر کرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه ای می خواند و می گریست. بر او سلام کردم. نامه را به سوی من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر می دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان آورد و گفت: کجا مانند جعفر یافت می شود؟ سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم اگر شخص معینی را وصی قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود کرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده. و در روایت دیگری به جای محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اینان را نمی توان کشت.[3]

یعقوبی از اسماعیل بن علی بن عبد الله بن عباس روایت می‌کند: بر منصور وارد شدم، دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم، گفت: نمی دانی به خاندان تو چه رسیده است.

گفتم: چه شده؟ گفت: آقا و عالم و باقی مانده گزیدگان آنان درگذشت.

گفتم: چه کسی؟

گفت: جعفر بن محمد!

گفتم: خدا شما را پاداش دهد و برای ما حفظ کند.

منصور گفت: جعفر از آنان بود که خدا در باره شان گفته است: ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا[4]  او از کسانی بود که خدایش برگزید و از سابقان در خیرات بود.[5]

ابن فضال روایت می‌کند: نزد ام حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه در آمدم. سپس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ می دیدی چیزی شگفت مشاهده می کردی. چشم خود را گشود و گفت: هر کس را که با من خویشاوندی دارد نزد من آورید. همه را گرد آوردیم. بدان‌ها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسی نمی رسد که نماز را سبک بدارد.[6]

کلینی به روایت خود از امام موسی بن جعفر(ع) روایت می‌کند: من پدرم را در دو جامه شطوی[7] کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه ای از جامه هایش و عمامه ای که از علی بن الحسین بود.[8]

 


[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 47، ص 2-1.

[2]. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 280.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 310.

[4]. سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث دادي، فاطر، 32.

[5]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (ابن واضح)، تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 117.

[6]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، ثواب الاعمال، ص 205؛ بحار الانوار، ج 47، ص 2.

[7]. دهی در مصر که در آن چنان پارچه ای را می بافتند.

[8]. کافی، ج 1، ص 476.