کپی شد
شرط اول وجوب امر به معروف و نهی از منكر
اولین شرط از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منكر، شناخت معروف و منکر است. کسى که شناختى از معروف و منکر ندارد، چگونه مىتواند ديگرى را به آن هدايت کند و یا از آن باز دارد؟ بيشتر مشکلات نيز ناشى از جهل به معنا و مصداق معروف و منکر است و چه بسا بر اثر ناآشنايى با مصاديق اين دو، کسانى امر به منکر و نهى از معروف کردهاند و خود را برحق پنداشته اند. از اين رو بيشتر فقيهان تصريح مىکنند که آمر به معروف بايد خود معروف را بشناسد، تا آن که امر به منکر و نهى از معروف نکند،[1] تا از اشتباه در انکار، ايمن ماند.[2] از اين رو شايد نيازى به ذکر اين شرط نباشد؛ چرا که امر به معروف؛ يعنى امر به معروف نه چيز ديگر، و نهى از منکر، يعنى نهى از منکر و بس. با اين همه در فرهنگ دينى اسلام، بر اين شرط تأکيد فراوانى شده است که در این جا مختصرا به آن پرداخته می شود.
امام على (ع) از رسول خدا (ص) نقل مىکند که ايشان فرمود: «تنها کسى امر به معروف و نهى از منکر مىکند که اين سه صفت در او باشد: «… بداند چه امر مىکند، دانا باشد و از آن چه نهى مىکند، آگاه باشد و از حدود (احکام و قوانین) الهی مراقبت و پاسداری نماید …»[3] ليکن از اين نکته بديهى، بسيارى غفلت کردهاند؛ تا آن جا که امام از کسانى که منکر را معروف، و معروف را منکر مىپندارند، گله مىکند و از آنان به خدا پناه مىبرد. اينگونه افراد، به سبب آنکه در مسائل دينى خويش، سنت پيامبر (ص) را کنار گذاشته و از پيروى او شانه خالی کرده اند، در تاريکى هاى شبهات گام مىزنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آنچه را نشناسند، منکر مىپندارند و در حقيقت خود را معيار معروف و منکر قرار مىدهند. علی (ع) می فرماید: «جهل به معروف و منکر، نتيجه آن است که هر کس خود را پيشواى خويش دانسته است و بدين ترتيب در اين زمينه به اجتهاد خود متکى است».[4]
از ديدگاه امام (ع)، شناختن معروف و منکر از ضروريات اجراى اين فريضه است. اما مشکل اصلى آن است که غالبا شناخت نادرستى از اين دو مفهوم ایجاد می شود و گاه منکر، معروف و معروف، منکر پنداشته می شود. اين واژگونى در نظام ارزشى معروف و منکر، زاده آن است که افراد به جاى آنکه پيرو پيامبر (ص)، قرآن و دنباله رو جانشينان ایشان باشند، خود را مقياس معروف و منکر مى پندارند و براساس دريافت ها و پنداشت هاى خويش عمل مىکنند. اين تلقى معکوس و غلط، گاه چندان پابرجا مىشود، که حتى ممکن است نزدشان معروف از منکرى ناشناخته تر باشد.[5] اين پيامد، فراورده خودمحورى و خودمدارى افراد و جامعه است و هنگامى پديدار مىشود که جز آنچه را خود به رسميت مىشناسند و جز دانستههاى خود را، دانش نمىدانند و به گفته امام: «آنچه را خود نپذيرد، علم بهحساب نيارد و جز شيوه خود، شيوه ديگرى را به رسميت نشناسد».[6] حاصل اين نوع نگرش، انحطاط علمى و اخلاقى جامعه و بسته بودن آن بر روى هر نوع انديشه مبتنى بر سنت نبوى و مسلک علوى است.
از اين مسئله به نکته ديگرى مىرسيم که فقيهان بر آن بسيار ـ و بهجا ـ تأکيد کردهاند و آن اينکه امر به معروف و نهى از منکر، بايد در امور مسلم و قطعى دينى باشد، نه در امور اجتهادى؛ براى مثال اگر مجتهدى روزه گرفتن را در سفر مجاز دانسته باشد و مکلفى به تقليد از او در سفر خود روزه بگيرد، ديگرى نمىتواند اين کار را منکر دانسته، او را نهى کند. بسيارى از بدفهمىها و برداشتهاى ناصواب نتيجه بىتوجهى به اين نکته ظريف است. هيچکس نبايد و نمىتواند، خود را ملاک و مقياس معروف و منکر بپندارد و جز در امور قطعى و مسلم، همواره بايد احتمال دهد که آنچه را منکر مىپندارد، معروف باشد؛ همانگونه که عکس آن نيز صادق است.
امام على (عليه السلام) که خود معيار حق و حقيقت و از سرچشمه وحى سيراب شده بود، اين نکته را همواره رعايت مىکرد و در مواردى که مسئله قطعى به نظر نمىرسيد، افراد تحت حاکميت خود را مجاز مىدانست تا طبق نظر خود رفتار کنند. نمونه اين مسئله در جنگ صفين رخ داد: از نظر امام وجود معاويه در مسند قدرت، از مصاديق بارز منکر بود و مسلمانان موظف بودند که اين منکر را از جامعه بزدايند و در نتيجه جنگ با او و خلع يد از او بهترين نمونه نهى از منکر بهشمار مىرفت، اما پارهاى مسلمانان در اين مورد ترديد داشتند. از آنجا که نصى در اين زمينه وجود نداشت، آنان درباره اجتهاد امام و تشخيص او مردد بودند و گاه اين ترديد را آشکار مىساختند و از حضور در جنگ پرهيز مىکردند. امام نيز هر چند حقيقت را آشکار مىديد و خود را برحق و معاويه را بر باطل مىدانست، به اين آزادى در ترديد احترام مىگذاشت و اجازه مىداد که هر کس در اين باب درنگ و ترديد کند و آنچه را صلاح مىداند، پيش گيرد.
نکته ديگر درباره شرط علم، آن است که آيا کسب علم براى امر به معروف واجب است يا خير . به تعبير فنى و اصولى آن، آيا علم براى امر به معروف و نهى از منکر، شرط وجوب است، يا شرط واجب. براى مثال: آيا علم همچون استطاعت نسبت به حج است که هرگاه حاصل شد، حج بر مکلف واجب مىشود و تحصيل استطاعت واجب نيست، يا آنکه همچون طهارت براى نماز به شمار مىرود، که بايد آن را کسب کرد و نمىتوان به عذر بى طهارتى نماز را فرو گذاشت. به سخن ديگر امر به معروف بر شخص جاهل واجب نيست، يا آن که جاهل نيز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضيه آنجا آشکار مىشود که اگر علم با شرط وجوب دانسته شد، عملا اين فريضه از گردن بسيارى افراد ساقط مىشود و افراد زيادى از شمول حکم خارج مى شوند و اين با فلسفه اصلى اين فريضه سازگار نيست. اما اگر گفته شد که اين شرط، شرط واجب است، در آن صورت بر عالمان (عالمان معروف و منکر)، بالفعل واجب است و افراد جاهل نيز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجراى اين فريضه بپردازند.
برخى فقيهان، همچون شهيد اول، علم را شرط وجوب دانسته و آن را از جاهلان ساقط شمردهاند. حال آنکه ديگرانى چون شهيد ثانى در چند و چون اين شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازم التحصيل شمردهاند.[7]
از فقهاى معاصر نيز امام خمينى، اين شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را مکلف به کسب آن کرده و فرموده است: «آموختن شرايط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم آن، واجب است».[8] با توجه به جايگاهى که امر به معروف و نهى از منکر در نظام فکرى امام على (ع) دارد و آن همه تأکيدات ايشان بر اجراى اين فريضه و اهميت آن، (که به آنها اشاره شد)، به نظر مىرسد که ايشان هيچ شرطى را براى تعطيل آن موجه نمىشمارد و مىکوشد تا زمينه رشد و گسترش اين فريضه فراهم آيد.[9]
[1]. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، الروضة البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه، ج 2، ص 414 و 415.
[2]. همو، مسالک الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، ج 3، ص 101.
[3]. نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 12، ص 186.
[4]. نهجالبلاغه، خطبه 88.
[5]. همان، خطبه 17.
[6]. همان.
[7]. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، مسالک الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام، ج 3، ص 101 و 102.
[8]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحريرالوسيله، ج 1، ص 467، م 8.
[9]. نهجالبلاغه، خطبه 192.