کپی شد
شرايط نسخ
در نسخ شرایطی وجود دارد که بدون آن نسخ محقق نمیشود.
- وجود تنافى ميان ناسخ و منسوخ و عدم امكان جمع آنها
- اختصاص نسخ به احكام شرعى اعم از تكليفى و وضعى
- عدم تبدّل موضوع مانند تبدّل حالت اختيار به حالت اضطرار يا حاضر به مسافر و غيره، كه هرگونه تغيير حكم در اينگونه موارد از حيطه مسأله نسخ بيرون است؛ زيرا هر موضوعى حكم خود را دارد و با تبدّل موضوع، حكم آن تغيير مىكند و اينگونه تبدّل حكم را نبايستى نسخ ناميد، چنانچه برخى به اين اشتباه رفته و بسيارى از موارد تخصيص يا تبدّل موضوع را در زمره منسوخات آوردهاند.
- عدم تقييد حكم سابق به قيد زمانى صريح است؛ زیرا اگر حكم سابق از اوّل مقيدّ به قيد زمانى باشد، با سرآمد زمان، حكم سابق پايان مىيابد و نيازى به نسخ مجدّد نيست، ولى اين نكته نبايد فراموش شود كه قيد زمانى بايد صريح باشد و اگر ابهامگونه به پايان زمانى حكم اشاره شود، از مورد بحث بيرون است؛ زيرا حكم سابق به جهت ابهام در پايان زمانى همچنان اقتضاى دوام را خواهد داشت تا حكم مجدّد (ناسخ) صادر گردد؛ زيرا ابهام در قيد زمانى موجب مىگردد تا اصل حكم همچنان استوار بماند تا از جانب شرع، تبيينى صادر گردد و آن ابهام به صورت مشخّص درآيد و تا اين تبيينى از جانب شارع نيامده، حكم سابق كما كان استوار خواهد بود. مثلا آيه «وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»[1] را از اين موارد مىتوان شمرد. در ارتباط با اين آيه بايد توجّه داشت كه در ابتداى اسلام، درباره زنانى كه مرتكب فحشا مىگرديدند، دستور آمد تا آنان را در خانه نگاه دارند و از بيرون آمدن آنان تا موقع فرا رسيدن مرگ جلوگيرى كنند يا آنكه خداوند راه ديگرى نشان دهد. عبارت «أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» گرچه اشارت دارد به آنكه حكم ياد شده براى هميشه نيست و دير يا زود حكم ديگرى جاىگزين آن مىگردد. ولى اين اشارت، حالت ابهام دارد و مشخّص نگرديده آن حكم ديگر چه موقع صادر خواهد شد؛ لذا تا حكم جديد نيامده حكم سابق قابل تداوم بوده و بايد مورد عمل قرار مىگرفت. تنها با آمدن حكم جديد (جلد يا رجم) حكم سابق مرتفع گرديد. اين همان ويژگى نسخ است كه در اينجا وجود دارد.[2]
[1]. نساء، 15.
[2]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنى، ص 252 و 253.