کپی شد
شرايط فهم آيات قرآن
يكى از ضروريات دين اسلام، خاتميت پيامبر اكرم (ص) و جهانى و جاودانى بودن شريعت ايشان است، بالتبع قرآن كريم نيز معجزۀ جاويدان رسول اللَّه (ص) است كه تا روز قيامت با انسانها همراه است و آنها را با معارف و احكام خود، بشارت و انذار داده و حجت را بر همه تمام مىكند.[1]
فهم عمومي قرآن
ظاهر قرآن براى همگان قابل فهم است؛ زيرا – براى آشناي به فرهنگ و زبان عرب اين امر كاملاً محسوس و ملموس است كه – از كلمات و عبارات غامض و پيچيده و نامأنوس عرب استفاده نكرده و از لهجه ها و پيچ و خم آنها به دور است، بلكه با هر لهجه اى، مفهوم و معنا دارد.
به علاوه از اصطلاحات و غموضات علوم نيز مبرا است، پس مراجعه به آن نيازمند تخصص در علم و فن خاصی نيست.
قرآن هدايت گر انسانِ عصر بعثت تا كنون و از حال تا قيامت است. به سوى قلّۀ انسانيت و نهايت سعادت او. هدايت به سوى معارف حقه و اعمال صالحه اى كه روح او را تعالى و تكامل بخشد و از حضيضِ ذلّتِ تن و دنياى پست برهاند و به ملكوت آسمان ها سير دهد. معارف و اعمال صالحه اى كه براى انسانِ غرقِ در شهوات و اميال حيوانى و زندگى محدود دنيا، عجيب و غريب و نا مأنوس مى نمايد. معارفى كه او را به تعديل غرايز و اميال كشانيده و به رياضت هايى مناسب با روحش او را دعوت مىكند. امرى كه لازمۀ آن دست كشيدن از بسيارى از تعصبات كور و ترك افراط در شهوت رانى ها است.
اما اين امر دقيقاً همان تلاشى است كه عنوان “جهاد اكبر” به خود گرفته و كثيرى از انسان ها را به شكست در مصاف هوى و هوس كشانيده و اين سبب رويگردانى آنها از نور و تبيان شده است!
فهم خاص از قرآن
اگر چه قرآن از اصطلاحات پيچيدۀ علمى و كلامى عرب مبرا است، همين امر آن را جاودانه و قابل فهم براى همگان در تمامى اعصار و امصار كرده است. اما محتوايى فرا حسّى و فرا طبيعى دارد و اين محتوا را در قالب لفظى كه براى محسوسات جعل شدهاند، به انحای مختلف مانند؛ تمثيل، قطعات تاريخ، محاوره و جدال احسن يا موعظه و پند و اندرز، انذار و تبشير و يا برهان و محاجّه علمى و به صورت پراكنده در كلّ آياتش بيان نموده است.
به تعبیر دیگر، قرآن به زبان عربی، به طور جامع و کامل برای هدایت انسان ها نازل شده است. برای دستیابی به این هدف چاره ای از شمول قرآن نسبت به آیات عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن …نیست؛ مثلا براى محكم كردن نيروى ايمان و پيمودن راه هدايت و بشارت، گاهى چاره اى جز برنامه هاى كوتاه مدت و موقت كه بعداً جاى خود را به برنامۀ نهايى و ثابت مىدهد نيست.
بر این اساس؛ برای فهم قرآن، علاوه بر آشنايى به زبان عرب (لغت، صرف، نحو، معانی و بیان و ظرافت ها و معانى آن)، تاريخ اسلام و گردآورى شأن نزول ها و احاديث تفسيرى و شناخت عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و … نیز لازم است.
بنابراین، براي فهم قرآن باید آيات مطلق و مقید، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن[2] … را نیز شناخت و آن آيات را در كنار هم قرار داد تا مطلب كاملاً روشن شود و هيچ ابهام و ترديدى در معناى آيات باقى نماند؛ از اين رو است كه قرآن نيازمند مفسّر و مبيّنى چون رسول اللَّه (ص) و ائمۀ معصومين (ع) گرديده است. همين امر سبب شده تا در اثر فاصله از زمان معصوم (ع)، علمای متبحّر به جمع آورى روايات تفسيرى و شرح و بسط و جمع بندى آنها در كنار آيات قرآن همّت گماردند، تا اين خوان گستردۀ الاهی هميشه براى همگان قابل بهره بردارى و عمل بماند.
مفسّران و مبيّنان اوليۀ قرآن، خود آيات قرآن[3] و بعد – به تصريح آيات قرآن – نبى اكرم (ص) و به تبع ايشان ائمه (ع) هستند.
امام على (ع) مىفرمايد: “اين كتاب خدا است كه به واسطۀ آن بصيرت مى يابيد، به زبان مى آييد و شنوا مىگرديد. بعضى از آن بعضى ديگر را معنا مىكند و گويا مى نمايد و برخى از آن بر برخى ديگر شهادت مى دهند”.[4] سيرۀ خود ائمه (ع) نيز چنين بود كه با كنار هم چيدن آيات، حكمى را استفاده كرده و براى مخاطبان خود توضيح مىدادند.[5]
از سوى ديگر، قرآن مى فرمايد: ” سوگند به جايگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)!و اين سوگندى است بسيار بزرگ، اگر بدانيد! كه آن، قرآن كريمى است، كه در كتاب محفوظى جاى دارد، و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند [دست يابند]”.[6]
پس آنان كه مطهرند و بر علم قرآن احاطۀ كامل دارند كسانى جز اهل بيت عصمت و طهارت (ع) نيستند.
قرآن در مواضعى ديگر نيز پيامبر (ص) را مبيّن آيات معرفى نموده و مردم را به اطاعت و انقياد از ايشان، امر نموده است؛[7] از اين رو بايد ديد لوازم و وسايل مورد نياز در اين راستا و بر عكس موانع اين راه كدامند. بر اساس آنچه گفته شد در یک جمع بندی می توان گفت که مراجعه به قرآن و روايات به دو گونه ابزار و توشه نيازمند است:
أ: صفاى روح و طهارت باطن و داشتن روحيه حقيقت جويى و حقيقت طلبى، تا بتوان با تطهير نسبى به مطهران رسيد و آنها را مسّ نمود؛ زيرا تنها خاشعان اند كه با آيات قرآن متذكر مى شوند.[8]
در مقابل بايد روحيه استكبار و ستيزه جويى و غرور و خود محورى و تعصبات كور را كنار نهاد و متواضعانه و با خوف و خشيت، در مقابل منبع وحى و مفسّر اصيل آن زانو زد؛ زيرا ستيزه جويى و استكبار همان گونه كه انسان را از خدا محجوب مىكند،[9] دل را ميرانده[10] و از فهم قرآن نيز مانع مى شود و چشم بصيرت را سلب مى نمايد.[11]
ب: لوازم ظاهرى مراجعه به قرآن و فهم آن:
1. آشنايى به زبان عربى و صحيح خوانى آن، و نيز آشنايى با ترجمه مفردات و تركيبات آن از طريق تحصيل ادبيات عرب (صرف، نحو، معانى، بيان، بديع و لغت).
2. آشنايى با تاريخ اسلام و شأن نزولها و نيز آشنايى با علوم قرآن؛ مثل آيات عام و خاص، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، آيات مكى و مدنى و… .
3. استعاذه به خداوند از شر شيطان و وساوس آن و نيز دسايس نفس اماره.[12]
4. شروع با نام خدا و استمداد از رحمت واسعۀ او و رحمانيت خاصۀ آن ذات اقدس.
5. چينش آيات مربوط به يك موضوع كنار هم و نيز مراجعه به روايات تفسيرى مرتبط با آن آيات؛ زيرا قرآن داراى تأويل و بطونى است كه جز معصومين (عليهم السلام) از آن آگاه نيستند و بعضى از آياتش بعضى ديگر را تفسير مى كنند.[13]
6. كنار نهادن عقايد شخصى و آراء قبلى، در پرتو قرآن و سنت قطعى براى يافتن مراد خود قرآن ، تا اين كه به تحميل بر قرآن و تفسير به رأى كشيده نشود. پس اگر نظر قرآن را خلاف عقيده خلاف واقع سابق خود يافت، به قرآن روى آورده و دست از رأى خود بكشد، مبادا آيات را بر طبق آراء خود و فرقۀ خود توجيه كند! كه در اين صورت پيرو هوى و هوس خويش است نه پيرو قرآن!
7. فراحسى و فراطبيعى به معارف قرآن بنگرد، تا دچار تجسيم و تشبيه نشود؛ پس بايد متشابهات قرآن در پرتو محكمات آن و روايات قطعيه تفسير شوند و از آراء باطله اجتناب نمود.
8. اطلاع از شبهات و نيازهاى زمان و مكان از يك سو و پيشرفت هاى علوم و توجه به تحقق برخى وعده هاى قرآن از سوى ديگر، تا بتوان پاسخ گوى نياز نسل نو بر طبق خود قرآن كريم گرديد، بدون اين كه نظرى به قرآن تحميل شود؛ زيرا به فرموده امام صادق (عليه السلام): “خداوند تعالى آن را براى زمانى نه ازمان دگر و براى گروهى نه ديگران قرار نداده، بلكه اين قرآن در هر زمانى تازه است و براى هر گروهى تازگى و جذبه دارد.”[14]
اما بايد مراقب بود تا رأيى به قرآن تحميل نشود، چرا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: “قرآن را فرا گيريد و آن را قرائت كنيد، بدانيد كه قرآن شما را بلند آوازه مى نمايد و وسيله اى براى ياد خدا است. قرآن براى شما هم ذخيره (توشه) است و هم وزر (بار گران). پس از قرآن تبعيت كنيد و آن را تابع خود قرار ندهيد؛ زيرا اگر كسى تابع قرآن شد، قرآن او را به سوى بهشت مى فرستد، اما اگر كسى قرآن را تابع خود قرار داد، قرآن از پشت او مى رود تا او را به جهنم افكند!”[15]
9. قصد او از قرائت و تحصيل معارف و احكام قرآن، صِرف بهره گيرى از ثواب قرائت يا استفاده از آن در سخنرانى ها و مقالات و مسابقات و… بالاخره كسب مال و شهرت و مقام نباشد؛ بلكه قرآن را به جاى آن كه سرمايه دنيا كند، سرمايه آخرت خود سازد؛ يعنى به قصد كسب بصيرت و معرفت از معارف آن و قصد عمل به احكام آن به قرآن مراجعه كند و به معارف آن پايبند شود و به احكام آن عمل كند، مبادا با اين مراجعه حجت بر او تمام شود و به عذاب عالمان بى عمل گرفتار آيد، چنان چه بدون مراجعه، به عذاب جاهلان مقصّر گرفتار مىشد!
10. با رسيدن به آيات رحمت و وعده بهشت و نصرت خدا، اميدوار گردد و نفس را به طاعت و ترك معصيت ترغيب كند و با رسيدن به آيات قهر و وعيد جهنم و توصيفات دركات آن، نفس را از ترك طاعت و انجام معصيت بترساند، تا زنگار دل بريزد و دلش مصفا گشته و بيش از پيش از انوار قدسى قرآن مستفيض گردد و بيش از پيش به سعادت خود نزديك شود.
11. با رسيدن به آيات توصيف گر مؤمنان و متقيان و صالحان و … و نيز آيات توصيف گر كفار و مشركان و معاندان و منافقان و… خود را به قرآن عرضه كند و با قرآن محاسبه نفس كشد، قبل از اين كه در قيامت به حسابش برسند، پس نفس را از آلايش كفر و شرک و نفاق و لجاجت، پيرايش و به فضايل مؤمنان و متقيان و صالحان آرايش دهد تا خداگونه شود و لايق خطاب “خلافت الهى” از راه بندگى.
[1]. مدثر، 31 و 36؛ قلم، 52؛ سبأ، 28؛ فرقان، 1.
[2]. این نكته را نيز باید توجه داشته باشيم كه پى بردن به بطون آيات جز براى پيامبر(ص) و امام معصوم (ع) ممكن نيست و هيچ كس حق ندارد چيزى به عنوان باطن آيه از پيش خود مطرح كند، آنچه ما مى فهميم مربوط به ظواهر آيات است و آنچه مربوط به بطون آيات است، فقط بايد از معصوم(ع) بشنويم.
[3]. آل عمران، 7.
[4]. نهج البلاغه، خ 133، بند 7.
[5]. ر.ك: تفسير تسنيم، ج 1، ص 73 – 69.
[6]. واقعه، 75- 79.
[7]. حشر، 7؛ نساء، 59.
[8]. بقره، 282؛ انفال، 29.
[9]. مطففين، 15.
[10]. روم، 53 – 52؛ نمل، 81 – 80.
[11]. فصلت، 5؛ اسراء، 45.
[12]. نحل، 98.
[13]. بحارالانوار، ج 89، ص 84 و 91.
[14]. بحارالانوار، ج 89، ص 15، تفسیر تسنيم، ج 1، ص 234.
[15]. جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 9، نقل از: تسنيم، ج 1، ص 243.