Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شخصیت های برجسته بنی عباس

یکی از شخصیت های خاندان بنی عباس، جد اعلای این خاندان؛ یعنی «ابوالفضل، عباس بن عبدالمطلب»؛ عموی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است.

او سه سال قبل از عام الفیل در مکه به دنیا آمد.[1] پدرش؛ «عبدالمطلب»، از بزرگ ترین شخصیت‌های مکه و مادرش، «نُتیله دختر حباب»، یکی از بانوان باشخصیت بود که به عنوان اولین زن توانست خانه کعبه را با پارچه‌های حریر و دیبا بپوشاند. او کنیه اش ابوالفضل و مردى زیباروى، تنومند، خوش سیما، سفید چهره، داراى دو گیسو و قدى متوسط بود (بلند قامت نیز گفته شده). روایت شده: «زمانى که انصار مى خواستند بر بدن عباس (که در جنگ بدر اسیر شده بود) جامه اى بپوشانند، هیچ جامه اى جز لباس عبدالله بن ابى سلول مناسب نبود. بعد از درگذشت عبدالله، پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) جامه خویش را بر تن او کرد و آب دهان خویش بر آن زد. ابوسفیان گفت: این پاداش جامه عباس بوده است.[2]

اگرچه قوت و صلابت ایمان عباس، همانند ایمان افرادی از اهل بیت؛ مثل امام علی (علیه السلام) و حمزه سید الشهداء (علیه السلام) نبود؛ چرا که عباس در جنگ بدر در سپاه مشرکان بود و به اسارت مسلمانان در آمد و حتی برخی تصمیم به قتل او گرفتند، ولی با توجه به نظرات دیگران، او سرانجام تنها با پرداخت فدیه آزاد گردید[3] و بعد از آن، مسلمان شد. ایشان در جنگ حنین که بعد از فتح مکه واقع گردید، حضوری فعال داشته و مسلمانان را به مقاومت دعوت می نمود.[4]

البته روایاتی وجود دارد که عباس به امام علی (علیه السلام) پیشنهاد داده بود تا با او بیعت نموده و استدلالش این بود که اگر عموی پیامبر با پسر عموی او (صلی الله علیه و آله) بیعت نماید، دیگر جای اعتراض برای کسی باقی نخواهد ماند که این پیشنهاد مورد پذیرش امام علی (علیه السلام) قرار نگرفت.[5]

یکی دیگر از شخصیت های خاندان بنی عباس، عـبدالله بن عباس بن عبدالمطلب؛ پسر عموى پیامبر اکرم (صلّی‌ الله علیه ‌و آله) و امیرمؤمنان على (علیه السلام) اسـت.  نام مادرش ام الفضل، لبابه دختر حارث بن حزن هلالی است. او سـه سال قبل از هجرت در شعب ابوطالب متولد شد. پدرش نام او را عبدالله گذاشت و قنداقه اش را خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) برد. ایشان با آب دهان خود، کام او را برداشت و دوبار او را به دانش حکمت دعا کرد. وى در ادب، شـعر و لغـت صـاحب نـظـر بود و مـحققّان و جویندگان هنر و ادب، ابن عباس را دریـایى خـروشان از فـضـل و کمال مى یافتند و خود را از سرچشمه دانش بیکران او سیراب مى کردند. وسعت دانش و اطلاعات او به قدرى است که به «حبر امّت»؛ یعنى دانشمند امت مـشـهـور شـده است. [6]

فرزند دیگر عباس که از شخصیت های خاندان بنی عباس محسوب می شود، عبیدالله است. مادر او نیز، لبابه دختر حارث بن حزن هلالی است.[7] کنیه وی، ابا محمد و یک سال از برادرش عبدالله کوچک تر است. وی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را زیارت کرده و مانند برادرش عبدالله از ایشان حدیث نقل کرده است، ولی در علم و فقاهت به برادرش عبدالله نمی رسد.[8]

گفتنی است گزارشاتی در مورد عبیدالله بن عباس که عنوان فرماندهی سپاه امام حسن (علیه السلام) در جنگ با معاویه را به عهده داشت، نقل شده است که به اختصار به آن اشاره می شود.

مرحوم شیخ مفید می گوید: «وقتی کار معاویه محکم شد، بُسر بن أرطاة را به سوی حجاز فرستاد تا شیعیان امیر مؤمنان (علیه السلام) را بکشد و در آن هنگام عبید الله بن عباس؛ نماینده امام حسن (علیه السلام) در مکه بود. وی به دنبال عبید الله رفت، ولی نتوانست او را بیابد. به وی خبر دادند که عبید الله دو فرزند کوچک دارد، پس به دنبال آن دو فرستاده ایشان را پیدا کرده و از مخفیگاه بیرون آوردند. او دستور داد سر آن دو را از بدن جدا کردند. وقتی خبر این ماجرا به مادرشان رسید، نزدیک بود که قالب تهی کند. بعد از مدتی بسر و عبید الله در نزد معاویه به هم رسیدند. معاویه رو به عبید الله (و خطاب به بسر) گفت: آیا این پیر مرد را می شناسی ای کسی که دو پسر بچه را کشتی؟ گفت: آری من آن دو را کشته ام! که چه؟ عبید الله گفت: اگر شمشیر داشتم می فهمیدی! بسر گفت: بیا این شمشیر را بگیر و با دستش به شمشیری اشاره کرد. معاویه جلوی او را گرفته و او را بازداشت و گفت: وای بر تو ای پیرمرد دیوانه! می خواهی به کسی شمشیر بدهی که دو پسرش را کشته ای؟ انگار که شیردلان بنی هاشم را نمی شناسی؛ قسم به خدا اگر شمشیر را به او بدهی در ابتدا تو را کشته و سپس من را می کشد. عبید الله گفت: خیر، ابتدا تو را می کشتم و سپس به سراغ بسر می رفتم.[9]

اما طبق برخی روایات دیگر وی به امام حسن (علیه السلام) خیانت کرده و در مقابل گرفتن یک ملیون درهم به سپاه معاویه پیوست.

در این گزارش آمده است: «وقتی معاویه روی به حسن بن علی (علیهما السلام) آورد و با عبید الله بن عباس در مسکن صلح نمود و او اطاعت معاویه را قبول کرد، پس معاویه وی را اکرام نموده و او را از نزدیکان خویش قرار داد و صلح نامه را در مورد او اجرا کرده و  آنچه را از مال به او وعده داده بود، به او داد.[10]

در گزارش دیگری آمده است: «وقتی شب شد معاویه به نزد عبید الله بن عباس فرستاد و به او گفت: حسن بن علی (علیهما السلام) در مورد صلح با من نامه نگاری می کند و او کار را به دست من سپرده است؛ اگر تو الان در اطاعت من وارد شوی از حسن بن علی (علیهما السلام)  جلو خواهی افتاد (و به من نزدیک تر خواهی بود) و گرنه او از تو جلو می افتد و اگر الآن سخن من را قبول کنی یک میلیون درهم به تو خواهم داد که اکنون نصف آن را برای تو پیش می فرستم و وقتی به کوفه وارد شدم، نیمه دیگر را به تو می دهم. نیمه شب عبید الله از لشکر جدا شده و به لشکرگاه معاویه وارد شد. معاویه نیز آنچه را به او وعده داده بود پرداخت کرد. صبح گاه مردم منتظر بیرون آمدن عبیدالله برای نماز بودند، اما وی بیرون نیامد تا آفتاب طلوع کرد. پس به دنبال وی گشته اما او را نیافتند!.[11]

لازم به ذکر است که اسامی خلفا و حاکمان بنی عباس و نیز شخصیت هایی از بنی عباس که زمینه حکومت آنها را فراهم کردند، در جای خود ذکر خواهد شد.

 



[1]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه و الإشراف،  ترجمه‏: پاينده،‏ ابو القاسم، ص 271.

[2]. ابن اثير جزرى، عز الدين، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 60.

[3]. دمشقی، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۷۹ و 80.

[4]. زمخشری، محمود، الکشاف، ج ۲، ص ۲۵۹.

[5]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۳۲۹.

[6]. ابن كثير، اسماعیل بن عمر، البداية و النهاية، ج 8، ص 295.

[7]. ابن عبد البر، عمر یوسف بن عبدالله، الإستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: البجاوی، ج 3، ص 1009.

[8]. همان.

[9]. مفيد، محمد بن محمد، امالی، محقق / مصحح: استاد ولى، حسين و غفارى، على اكبر، ص 306.‏

[10]. ثقفى كوفى، ابراهيم بن محمد، تحقيق: حسينى ارموى، جلال الدين، ج 2، ص 644.

[11]. ابن ابی الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 16، ص 42‏.