searchicon

کپی شد

شایعه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله)

در حالی كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان به شدت شعله‏ور بود، ناگهان صدايى بلند شد و كسى گفت: محمد را كشتم … محمد را كشتم … اين درست همان لحظه ی بود كه مردى به نام” عمرو بن قميئه حارثى” سنگی به سوى پيامبر پرتاب كرد، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پائين آن حضرت شكافت و خون صورت وى را پوشانيد  در اين موقع دشمن مى‏خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در اين ميان كشته شد، و چون او شباهت زيادى به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر در خاک و خون غلطيده است؛ لذا اين خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانيد.

انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت در ميان مسلمانان تزلزل عجيبى ايجاد كرد، جمعى كه اكثريت را تشكيل مى‏دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى‏شدند، حتى بعضى در اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر (ص) از آئين اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على (ع) و ابو دجانه و طلحه و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مى‏كردند. از جمله” انس بن نضر” به ميان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد (ص) كشته شد، خداى محمد كشته نشده، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفى كه پيامبر (ص) كشته شد، شربت شهادت بنوشيد، پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشته شد، ولى به زودى روشن گرديد كه پيامبر (ص) زنده است و اين خبر درست نبوده است.[1]


[1]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏3، ص 115، ناشر، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374 ش.