کپی شد
شاگردان شیخ مفید
گروه بسیاری از دانشمندان مذاهب جزو شاگردان وی بودهاند. از انبوه شاگردان او تنها نام عده معدودی در کتب تراجم ذکر شده است. تعداد این شاگردان هرچند اندک است، ولی درخشان ترین چهره های شیعه امامیه در میان آنها دیده میشوند. در این گفتار مختصر به نام برخی از آنها اشاره می شود:
1. سید مرتضی علم الهدی (355 – 436 ق).
2. سید رضی برادر سید مرتضی (359 – 406 ق).
3. ابوالعباس نجاشی (372 – 450 ق).
4. شیخ طوسی، محمد بن الحسن (385 – 460 ق).
5. ابویعلی جعفری.
6. ابوالفرج مظفر بن علی حمدانی.
7. ابوالفتح محمد بن علی کراجکی.
8. سلّاربن عبدالعزیز (سالار) دیلمی.
9. جعفر بن محمد دوریستی.
10. احمد بن علی بن قدامه.
11. ابوالوفاء محمدی موصلی.
12. محمد بن الحسن بن حمزة الجعفری.
نام این شخصیت ها در مقدمه کتاب تهذیب شیخ طوسی و کتاب امالی مفید ذکر شده است.[1]
نام برخی از شاگردان غیرمشهور شیخ مفید عبارت است از:
1. اسحاق بن حسن بن محمد بغدادی. وی در مرثیه مفید قصیده ای طولانی با قافیه نون سرود. وی کتاب مثالب النواصب را تألیف نمود.[2]
2. حسن بن علی رقّی ابو محمد.
علّامه طبرسی در كتاب احتجاج از ایشان نقل می كند كه شیخ مفید فرمود: شبی در خواب دیدم از راهی میروم، ناگاه چشمم به جمعیّتی افتاد كه به دور مردی حلقه زده بودند و آن مرد برای آن ها قصه می گفت، پرسیدم آن مرد كیست؟ گفتند: «عمر بن خطّاب» است. من نزد عمر رفته دیدم مردی با او سخن میگوید، ولی من سخن آن ها را نمی فهمیدم. سخنانش را قطع كرده و به عمر گفتم: بگو دلیل برتری ابوبكر، در آیه غار «ثانِیَ اثْنَیْن اِذْ هُما فِی الْغارِ … (توبه، 40)» چیست؟ عمر گفت: شش نكته در این آیه وجود دارد که بیانگر فضیلت ابوبكر است.
آنگاه آن شش نكته را چنین برشمرد:
1. خداوند در قرآن از پیامبر «صلّی الله علیه و آله» یاد كرده و ابوبكر را دومین نفر قرار داده است؛ «ثانِیَ اثْنَیْن».
2. خداوند در آیه فوق، آن دو (پیامبر و ابوبكر) را در كنار هم، در یک مكان یاد كرده، و این بیانگر پیوند آن دو است؛ «اِذْ هُما فِی الْغارِ».
3. خداوند در آیه مذكور، ابوبكر را به عنوان صاحب (رفیق) پیامبر «صلّی الله علیه و آله» یاد نموده كه حاكی از درجه بالای ابوبكر است؛ «اِذْ یقول لِصاحِبِهِ».
4. خداوند از مهربانی پیامبر «صلّی الله علیه و آله» به ابوبكر خبر داده، آنجا كه طبق آیه مذكور، پیامبر «صلّی الله علیه و آله» به ابوبكر می فرماید: «وَ لا تَحْزَنْ»؛ (غمگین نباش).
5. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به ابوبكر خبر داده كه خداوند یاور هر دونفر ما به طور مساوی و مدافع ما است؛ «اِنَّ اللهَ مَعَنا».
6. خداوند در این آیه از نازل شدن سكینه و آرامش به ابوبكر خبر داده است؛ زیرا پیامبر (صلّی الله علیه و آله) همیشه دارای آرامش بود و نیازی به فرود آمدن آرامش نداشت؛ «فَاَنْزَلَ اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیْهِ».
این شش نكته از آیه مذكور، بیانگر برتری ابوبكر است، كه برای تو و دیگران قدرت بر ردّ آن نیست.
شیخ مفید می گوید: من به او گفتم: به راستی حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردی؛ ولی من به یاری خدا به همه آن شش نكته پاسخ می دهم، مانند باد تندی كه در روز طوفانی، خاكستری را می پراكند، و آن این است:
1. دومین نفر قرار دادن ابوبكر دلیل فضیلت او نیست؛ زیرا مؤمن با مؤمن و همچنین مؤمن با كافر، در یک جا قرار می گیرند، وقتی كه انسان بخواهد یكی از آن ها را ذكر كند، می گوید: دوّمین آن دو (ثانی اثنین).
2. ذكر پیامبر « صلّی الله علیه و آله» و ابوبكر در كنار هم، نیز دلالتی بر فضیلت ابوبكر ندارد؛ زیرا ـ همان گونه كه در دلیل نخست گفتیم؛ ـ در یک جا جمع شدن، دلیل بر خوبی نیست، چه بسا مؤمن و كافر در یک جا جمع می شوند، چنانكه در مسجد پیامبر «صلّی الله علیه و آله» كه شرافتش از غار ثور بیشتر است، مؤمن و منافق و … می آمدند و در آنجا كنار هم اجتماع می كردند، از این رو در قرآن (معارج، 36 و 37) می خوانیم:
«فَمالِ الَّذِینَّ كَفَروُا قِبَلَكَ مُهْطِعِینَ ـ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ»: این كافران را چه می شود كه با سرعت نزد تو می آیند، از راست و چپ، گروه گروه» و همچنین در كشتی نوح (علیه السلام)، هم پیغمبر بود، هم شیطان و هم حیوانات. پس اجتماع در یک مكان، دلیل بر فضیلت نیست.
3. اما در مورد مصاحبت، این نیز دلیل فضیلت نیست؛ زیرا مصاحب به معنی همراهی است و چه بسا كافر با مؤمنی همراه باشد، چنانکه خداوند در قرآن می فرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ اَكَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ …»: «دوست (با ایمان) او (ثروتمند مغرور و بیایمان) كه با او به گفت وگو پرداخته بود، گفت: آیا به خدائی كه تو را از خاک آفریده كافر شدی؟»؛ (كهف، 37).
4. اما این كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لاتَحْزَنْ»؛ (محزون مباش)، دلیل خطای ابوبكر است، نه دلیل فضیلت او؛ زیرا حزن ابوبكر، یا اطاعت بود یا گناه. اگر اطاعت بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آن نهی نمی كرد، پس گناه بود كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّ الله مَعَنا»؛ «خدا با ما است». دلیلی هم وجود ندارد كه منظور از «مَعَنا» هر دو باشند؛ بلكه منظور شخص پیامبر به تنهایی می باشد و پیامبر از خودش تعبیر به جمع می كند، چنانكه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع یاد كرده و می فرماید: «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ «ما ذكر (قرآن) را فرو فرستادیم، و ما قطعاً آن را حفظ می کنیم»؛ (حجر، 9).
6. اما این كه گفتی سكینه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سیاق آیه، مخالف است؛ زیرا سكینه بر آن كس نازل شد، كه طبق قسمت آخر آیه، لشكر نامرئی خدا به یاری او شتافت، كه پیامبر اکرم باشد. اگر بخواهی بگویی هر دو (سكینه و یاری لشكر نامرئی) برای ابوبكر بود، باید پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را در این جا از نبوّت خارج سازی، پس آرامش بر پیامبر فرود آمد؛ زیرا او در این مورد (در غار) تنها كسی بود كه شایستگی آرامش داشت، همانطور که خدا در قرآن می فرماید: «فَاَنْزَل اللهُ سَكِینَتَهُ عَلَیه …»؛ «خداوند آرامش خود را بر رسولش فرو فرستاد …»؛ (توبه، 40). بنابراین اگر به این جمله؛ (آیه غار) برای رفیقت استدلال نكنی بهتر است.
شیخ مفید می گوید: او (عمر) دیگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد و مردم از دورش پراكنده شدند و من از خواب بیدار شدم.[3]
3. حسن بن عنبس بن مسعود بن سالم بن محمد بن شریک ابو محمد رافقی.
4. حسین بن احمد بن محمد بن قطّان – ابن ابی طی وی را در کتاب خود (رجال شیعه) ترجمه کرده و چنین توصیف می کند: پیشوایی دانشمند، فاضل و از فقیهان امامیّه است. وی در نزد شریف مرتضی و شیخ مفید، دانش آموخت و در سال 390 قمری به حلب رفت و در مسجد جامع این شهر به تدریس پرداخت. سپس راهی طرابلس شد و در نزد رئیس آنجا؛ ابوطالب محمد بن احمد اقامت گزید. وی کتابی در فقه به نام شامل در 4 جلد نگاشت.[4]
5. ابوالحسن علی بن محمد دقّاق. وی «رسالة فی اقسام المولی» تألیف شیخ مفید را بر وی خوانده و شیخ مفید به وی اجازه حدیث داده است.[5]
6. محمد بن محمد بن احمد بصروی ابوالحسن، ظاهراً وی همان کسی است که ابوالصلاح حلبی از وی با عنوان شیخ ابوالحسن محمد بن محمد از مفید روایت می کند.
7. ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون؛ ابوطالب حسنی هارونی. وی یکی از امامان زیدیه بوده که در طبرستان پیروانی داشته است. پدر او امامی مذهب بود. او نیز ابتدا نزد ابوالعباس و بعد نزد شیخ مفید شاگردی کرده است.[6]
8. فرزند شیخ مفید؛ ابوالقاسم علی نیز از شاگردان شیخ مفید است. چنانکه از شاگردان هارون بن موسی تلعکبری (متوفی 385 ق)، ابوالفضل شیبانی (متوفی 387 ق) و احمد بن عبدالله بن محمد الثقفی نیز بوده است.[7]
[1]. شبیری، سید محمّدجواد، مقالات فارسی، (کنگره جهانی هزاره شیخ مفید)، ج 55، ص 109.
[2]. همان، ص 111؛ به نقل از، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج 1، ص 36.
[3]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 499.
[4]. مقالات فارسی، ص 113، به نقل از لسان المیزان، ج2، ص 267.
[5]. آقا بزرگ تهرانى، محمد محسن، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج 1، ص 246.
[6]. مقالات فارسی، به نقل از تاریخ طبرستان، ص 101.
[7]. همان، ص 119 – 120.