Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شاه عباس دوم (سلطنت: 1052 – 1077 قمری)

شاه عباس دوّم، فرزند شاه صفی بن محمّدباقر میرزا (صفی میرزا) بن شاه عباس اوّل، هفتمین پادشاه صفویه است. او در جمادی الثانیه سال 1043 قمری متولّد شد و در ماه صفر 1052 قمری در حالی که کمتر از 10 سال داشت، پس از مرگ پدر به تخت پادشاهی ایران تکیه زد.

در آغاز سلطنت؛ چون هنوز به سن رشد نرسیده بود، ظاهرا تحت نفوذ و تربیت وزرا یک مدتی، تقوا و درستی نشان داد و می‌خوارگی را منع کرد، امّا وقتی به سن رشد رسید، خود در عشرت و می‌خوارگی افراط نمود. او میل زیادی داشت که هم‌چون جدّ خود شاه عباس به آبادانی و عمران کشور بپردازد. در دوران سلطنت او ابنیه و کاخ‌های متعددی (از جمله کاخ چهل‌ستون اصفهان و پل شاهی = پل خواجو) ساخته شد. رفتار او با شاهزادگان اُزبک که به دربار او پناه آوردند، همراه با جوانمردی و بزرگواری بود.

در سال 1075 قمری (1664میلادی) در زمان آلکسی میخایلوویچ؛ امپراطور روسیه و پدر پطر کبیر، هیأتی با 800 نفر و دو مأمور سیاسی به ایران آمدند و مورد استقبال دربار صفویه قرار گرفتند، امّا وقتی معلوم شد آنان برای فرار از مالیات، از پوشش مأموران سیاسی استفاده کرده‌اند، از دربار اخراج شدند. امپراطور روسیه از این واقعه خشمگین شد و به دستور او عده‌ای از لشکریان روس به مازندران تاختند و به قتل و غارت پرداختند، امّا سربازان صفویه آنها را از آن‌جا بیرون راندند. فرانسه هم به دربار ایران، سفیر فرستاد که مورد استقبال دربار صفوی واقع شد. مورّخان و سیّاحان اروپایی، رفتار شاه عباس دوم نسبت به نمایندگان سیاسی، تُجّار و عیسویان را همراه با مدارا و احترام دانسته و او را ستوده‌اند.

شاه عباس دوم چند بار (در سال‌های 1059، 1064 و 1068 قمری) بر سر قندهار، با لشکریان پادشاه هند جنگ کرد و جز 6 ماه (در سال 1068 قمری) که قندهار در تصرّف هندیان بود، همواره فاتح بود. شاه جهان؛ پادشاه هند، در سال 1056 قمری، سفیری برای ایجاد روابط دوستی نزد شاه عباس فرستاد و او نیز در 1075 قمری به همین منظور سفیری به دربار اورنگ‌زیب روانه کرد.

شاه عباس دوم به شعرا و علما احترام می‌گذاشت و آنان در دولت او دارای جایگاهی بلند بودند. خود او هم اهل شعر و ادب بود. گاهی شعر می‌سرود و «ثانی» تخلّص می‌کرد. وی سرانجام در شب سه شنبه 25 ربیع الاوّل 1077 قمری، در بازگشت از خراسان، زمانی که به خسروآباد دامغان رسیده بود بر اثر بیماری درگذشت و در مقبره پدرش (جنب مرقد مطهر حضرت معصومه سلام اللّه علیها) مدفون شد.[1]

 

[1]. مهدوی، مصلح الدین، اعلام اصفهان، تصحیح، تحقیق و اضافات: نصراللهی، غلام رضا، ج 4، ص 53 و 54.