Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

شاخصه‌های اندیشه و مکتب میرزا مهدی اصفهانی

سه نکته اساسی در اندیشه و آثار ایشان وجود دارد که می‎تواند به عنوان امتیازات این شخصیت به حساب بیایند:

نکتة اول این است که ایشان «روش اجتهادی» را در حوزه عقاید دینی ایجاد می‎کند. در گذشته تاریخ تشیع، دو جریان در درون اندیشه شیعه وجود داشت: یکی جریان محدثان و دیگری جریان متکلمان. جریان محدثان بر میراث وحیانی تکیه می‎کردند، اما کار اجتهادی عمیق و گسترده را روی این میراث انجام نمی‎دادند. آنها معمولاً حاصل اجتهادات خودشان را در قالب مجموعه‎های روایی با عناوین و ابواب خاص ارائه می‎کردند. از سوی دیگر، متکلمان که دستگاه معرفتی ارائه می‎دادند، هر چند از قرآن و سنت استفاده می‎کردند، اما چندان کار اجتهادی مستقل بر این میراث وحیانی انجام نمی‎دادند. امتیاز میرزا این است که در عین حال که بر منابع وحیانی تکیه می‎کند، به اجتهاد در این منابع می‎پردازد و دقیقاً کاری که فقهیان در حوزه احکام شرعی انجام می‎دهند، ایشان به‎خصوص با مدد عقل و فطرت، بر روی میراث وحیانی صورت می‌دهد.

نکته دوم این است که ایشان به صورت توأمان از عقل و وحی بهره می‎گیرد؛ بر خلاف اتهامی که به میرزا نسبت می‎دهند و وی را اخباری معرفی می‎کنند! هر کسی که به آثار میرزا مراجعه کند، کاملاً روح عقل‎گرایی و توجه به مبانی عقلانی را در آثارش می‎بیند. البته روش عقلانی میرزا با روش فیلسوفان تفاوت‎هایی دارد. چنان که متکلمان نیز در مبانی عقلانی خودشان با فیلسوفان اختلاف‎هایی دارند. میرزا هم با دستگاه معرفت‌شناختی فلسفی زاویه‎هایی دارد، اما تکیه بر عقل و اصول عقلانی و حتی عرضه معارف قرآن و سنت بر عقل و ایجاد هماهنگی میان این مجموعه از کارهایی است که ایشان به جِدّ دنبال آن بود.

نکته قابل توجه این‌که میرزا بر اساس همان عقلی که همه انسان‎ها قبول دارند و امور معرفت و معاش خود را بر آن استوار می کنند، به اثبات و نقد می‎پردازد. ایشان وقتی می‎گوید قاعده علّیّت یا نظریه سنخیت باطل است، نشان می‎دهد که برداشت فیلسوفان از این اصول با اصل تناقض در تقابل است. یا اگر ایشان قاعده الواحد و یا وحدت وجود را ناتمام می‎داند، دقیقاً روشن می‎کند که بر مبانی عقل فطری، انسان نمی‎تواند این اصول را بپذیرد. یعنی وقتی از عقل سخن می‎گوید از عقل در عالم دیگر سخن نمی‎گوید، بلکه معتقد است که انبیاء با همین عقل بشر سخن گفتند و ما هم با همین عقل باید قران و سنت را درک کنیم.

نکته سوم ارائه دستگاه فکری و معارف منظومه‎ای از شناخت‌های اعتقادی است. بسیاری هستند که ابوابی از عقاید، رساله‎ها و کتاب‎های علمی و اجتهادی نوشته و به گره‌گشائی از معضلات فکری پرداخته و سعی کرده‌اند که همین روش عقلی نقلی را پیاده کنند. اما این‌که در تمام بخش‎های معارف، آن هم به صورت منسجم و سازوار مباحث به هم بافته شده باشند و یک شبکه از گزاره‎های اعتقادی ارائه کرده باشند، از امتیازهای میرزای اصفهانی است. ایشان از مباحث معرفت‎شناسی بحث‎ها را آغاز می‎کند و به بحث الفاظ می‎رسد و نظریه‌های خاصی در حوزه زبان‌شناسی ارائه می‌دهد و سپس به بنیادهای نظری در بحث توحید و معرفةالله می‎رسد. همچنین وی مباحث نبوت و امامت را با بیان و بنیادهای خاص خود به بحث می‌گذارد و مباحث جهان‌شناسی و انسان‌شناسی را با موضوع معاد در یک پیوند نزدیک با یک‌دیگر مطرح می‌کند. البته طبیعی است وقتی که فردی به دنبال ارائه یک دستگاه جامع باشد، ممکن است در بعضی از بخش‎ها آن چنان که باید مباحث را نتواند توسعه بدهد و در بعضی از بخش‎ها همچنان با کمبود اطلاعات و استدلال مواجه بشود. اما وقتی مجموعه این آثار را بررسی می‎کنیم، ذهن منسجم و نگرش جامع و همه جانبه به معارف دینی و اعتقادی را می‎بینیم.[1]

[1]. سبحانی، محمد تقی،‌ مجله حریم امام، سال هفتم، شماره 343، ص 7 و 8.