searchicon

کپی شد

سیر معرفت شناسی در اسلام

هر چند در دنیای اسلام دانش معرفت شناسی در کنار سایر دانش های اسلامی به عنوان یک علم مستقل وجود نداشته است، و بابى تحت عنوان «نظرية المعرفة» يعنى «نظريه شناخت» وجود ندارد، اما بسیاری از مباحث این علم در دامن سایر علوم اسلامی مانند: منطق، فلسفه، کلام و عرفان مطرح شده است،[1] بنابراين فلاسفه از قديم به اهميت اين مسئله كم و بيش پى برده بودند.

 به طور کلی معرفت‏شناسی در جهان اسلام،دو مقطع را سپری کرده است: مقطع اول از کندی(185-260ه ق)  تا علامه‏ طباطبایی را دربرمی‏گیرد که اندیشمندان آن تنها به مسائل و فصول معرفت‏شناسی‏ پرداخته‏اند،و کتاب جامع و کاملی در این حوزه از سوی آنان به نگارش در نیامده است. مقطع دوم به عصر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان (نوصدرائیان) بازمی‏گردد که برای‏ حوزه معرفت‏شناسی به نوعی استقلال قائلند و آثار مستقل معرفت‏شناسی نگاشته‏اند.[2]

بر خلاف نوسانات و بحران هایى كه براى فلسفه غربى به ویژه در زمینه شناخت‏شناسى پیش آمده به طورى كه بعد از گذشت بیست و پنج قرن از طول عمر آن هنوز هم نه تنها بر پایگاه محكم و استوارى دست نیافته بلكه مى‏توان گفت پایه‏هایش لرزان تر هم شده است بر عكس فلسفه اسلامى همواره از موضع نیرومند و استوارى برخوردار بوده و هیچ گاه دستخوش تزلزل و اضطراب و بحران نگردیده است و با این كه كمابیش گرایش هاى مخالفى در كنار آن به وجود آمده و گه گاه فلاسفه اسلامى را درگیر كرده ولى پیوسته موضع قاطع ایشان مبنى بر اصالت عقل در مسائل متافیزیكى كاملا محفوظ بوده و بدون این كه از ارج تجارب حسى بكاهند و اهمیت به كار گیرى روش تجربى را در علوم طبیعى انكار كنند بر استفاده از متد تعقلى در حل مسائل فلسفى تأكید داشته‏اند و برخورد با گرایش هاى مخالف و دست و پنجه نرم كردن با منتقدان و جدل پیشگان نه تنها سستى و ضعفى در ایشان پدید نیاورده بلكه بر نیرو و توانشان افزوده است. گرایش هایى كه كمابیش آهنگ مخالفت با فلسفه را داشته غالبا از دو منبع مایه مى‏گرفته است‏ یكى از ناحیه كسانى كه پاره‏اى از آراء فلسفى رایج در عصر خودشان را با ظواهر كتاب و سنت ناسازگار مى‏دیده‏اند و از بیم آن كه مبادا گسترش این افكار موجب سستى عقاید مذهبى مردم شود با آنها به مخالفت برمى‏خاسته‏اند و دیگرى از ناحیه عارف مشربانى كه بر اهمیت‏سیر معنوى تأكید داشته‏اند و از ترس اینكه مبادا گرایش فلسفى موجب غفلت و عقب ماندگى از سیر قلبى و سلوک عرفانى گردد بهایى به آن نمى‏داده‏اند و پاى استدلالیان را چوبین معرفى مى‏كرده‏اند.[3]

به هرحال دانشمندان اسلامی از ابتدا تا به امروز در مباحث معرفت شناسی برخلاف غرب، یک سیر روبه رشد را طی نموده اند به گونه ای که نه تنها برخلاف غرب به شک گرایی و نسبیت گرایی نیفتاده اند بلکه در جهت تصحیح پایه های یقین حرکت کرده اند.


[1]. برگرفته از سایت انجمن های علمی حوزه؛ ر.ک: مجموعه ‏آثارشهيد مطهرى، ج‏13، ص 342.

[2]. برای آگاهی بیشتر نگاه شود به: خسروپناه، عبد الحسین، تاریخچه معرفت شناسی، آینه معرفت ،شماره 5، ص25.

[3]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج1، ص150-151