Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

سیر تحول و تطور تاریخی فرقه بابیه

فرقه بابيه؛ پيروان سيدعلى‌محمد شيرازى (1236- 1266 ق) معروف به «سید باب» اند. این فرقه، مراحل تطور تاریخی را طی کرده که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

الف) شیخیه زمینه ساز بابیه

منشأ و زمینه شکل‌گیری فرقه بابیه، فرقه شیخیه بوده است.[1] در تاریخ زندگی سید علی محمد باب آمده: وی در کودکى به مکتب شیخ عابد رفت و در آن‌جا خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد، از شاگردان شیخ احمد احسائى و سید کاظم رشتى بود[2] و از همان دوران، سید على محمد را با نام رؤساى شیخیه (احسائى و رشتى) آشنا کرد، به طورى که وقتی سید على محمد در سنین جوانی به کربلا رفت، در درس سید کاظم رشتى حاضر شد.[3] وی در مدتى که نزد سید کاظم رشتى شاگردى مى‏کرد، با مسائل عرفانى و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا شد و از آراى شیخ احسائى آگاهى یافت.[4] به علاوه به هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق مقدس خراسانى که او نیز مذهب شیخى داشت، بهره گرفت و چندى نزد وى بعضى از کتب ادبى متداول آن ایام را خواند.[5]

پس از درگذشت سید کاظم رشتى، مریدان و شاگردان وى جانشینى براى او مى‏جستند که به قول ایشان مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» (شیخیه) باشد و در این باره میان چند تن از شاگردان سید کاظم رقابت افتاد و سید على محمد نیز در این رقابت شرکت کرد. وی برای پیروزی در این رقابت، پاى از جانشینى سید رشتى فراتر نهاد و خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان؛ یعنى واسطه میان امام و مردم، شمرد. ادعاى على محمد چون شگفت‏آورتر از دعاوى سایر رقیبان بود، واکنش بزرگ‌ترى یافت و نظر گروهى از شیخی ها  را به سوى وى جلب کرد.

ب) اظهار دعوت و گرویدن پیروان

سید علی محمد در سال 1260، در خانه خود در شيراز، نخستين بار دعوت خويش را به «ملا حسين بشرويه»؛ از شاگردان احسایی و رشتی، اظهار کرد و او به وى گرويد و از طرف باب ملقب به «باب الباب» شد. از همان سال، تا مدت پنج ماه و اندی، هجده تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند که به حروف «حىّ» معروف شدند.[6] (اصطلاح حروف حی، ساخته‌ سید باب است و طبق بازی اعداد و حساب حروف كه در نزد باب و پیروانش اهمیت فراوانی دارد، «حی» مساوی است با 18 (ح: 8، ی: 10) یعنی هیجده نفر. این هجده نفر با خود باب، 19 نفر می‌شوند، که در اصطلاح بابی ها «واحد اول» گفته می شود).[7]

ج) ادعاهای باب:

باب نخست مى‏گفت: من باب امام زمان (علیه السلام) هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى بايد به ناچار از اين باب بگذرند و به حقيقت برسند، پس بايد به من ايمان بياورند تا به آن اسرار دست يابند.

وی در نوشته‏هاى خويش، خود را باب، ذکر[8] و ذات حروف سبعه (به جهت اين که على محمد داراى هفت حرف است) مى‏خواند.

البته ادعاى سيد على محمد از نظر شيخیه چندان تازگى و غرابت نداشت، ولی او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا کرد که وى همان قائم موعود است، و از آن پس خود را «قائم، مهدى، و نقطه» ناميد. گويا اين ادعا در دو سال و نيم آخر عمر او بوده است. تاريخ اين ادعاى جديد، به تصريح ميرزا جانى؛ صاحب کتاب «نقطه الکاف»، در صفر سال 1264 هجرى تا شعبان 1266 هجرى که در قريه چهريق ارومیه زندانى بود، مى‏باشد.[9]

وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد، و ادعای رسالت کرد و گفت: خداى تعالى کتاب «بيان» را بر من نازل فرموده است و اين سخن که گفت: «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ»، اشاره به من است و انسان، «على محمد» و «بيان» همان کتاب است که بر او نازل شده است.

ميرزا علي‌محمد باب بعد از ادعاي قائميت و نبوت، متوجه شد که اين ادعاها با ادعاي قبليش (بابيت و مأموريت از طرف امام زمان علیه السلام) سازگار نيست؛ لذا درصدد برآمد که گفتار و ادعاها و نوشته‌هاي سابق را توجيه و تأويل کند؛ از اين رو عنوان قائم و مهدي را که در سرلوحه‌ نوشته‌ها و بافته‌هايش قرار داده بود، تبديل به يک کلمه جامع و کلي، ولي مبهم «من يظهره الله» (کسي که خدا او را ظاهر مي‌کند) کرد و گفت: «من يظهره الله» بعد از عدد غياث (1511 سال) يا مستغاث (2001 سال) خواهد آمد،[10] اما بعد از او ديگران از اين لفظ مبهم سوء استفاده کرده و ادعا کردند: ما همان کسي هستيم که علي‌محمد باب به ظهور آنها بشارت داده است. «میرزا حسينعلي نوری معروف به بهاء الله» که خيلي زيرک و مرموز بود، از اين عنوان استفاده کرده و گفت: من همان «من يظهره الله» هستم؛ يعني همانم که علي‌محمد باب از ظهور او خبر داده است، کتاب بيان منوط به امضاي من است و من مرام علي‌محمد را نسخ کردم. به این ادعای او دو اشکال عمده وارد شد: یکی این که طبق گفته باب، «من يظهره الله» بايد بعد از 1511 یا 2001 سال دیگر بیاید، دیگر آن که طبق وصيت باب، جانشين باب، «ميرزا يحيي صبح ازل» بود، در اين صورت با زنده بودن ميرزا يحيي، چگونه ميرزا حسينعلي خود را «من يظهره الله» خواند؟! و گفت: «ميرزا يحيي بايد از من پيروي كند!»؟.[11]  .[12]

باب سرانجام ادعاهای خود را به ادعای ربوبیت و حلول الوهیت در خود پایان داد.[13]

د) برخورد با باب

سيد على محمد پس از ادعاى بابيّت، از طرف حاکم شيراز؛ حسين خان؛ ملقب به نظام الدّوله، بازداشت شد و او را در محضر علما چوب زدند و در منزل خویش تحت نظر بود، با این وصف به فعالیت های خود ادامه می داد ، تا آن که با شیوع وبا در شیراز، حسین خان به وی امر کرد که شهر را ترک کند. او نیز به همراه خانواده و بعضی از اصحاب خود به طرف اصفهان حرکت کرد.[14] در اصفهان مورد استقبال  منوچهر خان معتمد الدوله؛ والى اصفهان که در اصل گرجى بود، قرار گرفت.  منوچهر خان، عمارت سر پوشيده‏اى را که مخصوص حکومت و مشهور به «عمارت خورشيد» بود، براى مسکن او معين کرد.

اقامتش در اصفهان شش ماه[15] و به قول «ادوارد براون» يک سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خويش، على محمد را که ظاهرا دلش براى او سوخته بود، از گزند دشمنانش حفظ مى‏کرد. پس از مرگ معتمد الدوله، برادرزاده او؛ گرگين خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حکومت اصفهان منصوب شد.

وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج ميرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد. صدر اعظم براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، دستور داد سيّد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به آذربايجان بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ق) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى کردند (1264 ق). بعد از آن او را به تبريز آورده و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره کردند و پس از چوب کارى، وى توبه نمود و توبه نامه‌ای را خطاب به ناصر الدين ميرزا وليعهد نوشت.[16]

هـ) سرانجام باب و بابیه

پس از درگذشت محمد شاه قاجار، شورش هايى به حمايت از باب از سوی پیروانش به طور پياپى در مازندران و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان امير کبير؛ صدر اعظم ناصر الدين شاه برای ریشه کردن فتنه باب، دستور داد که‏ علی محمد را از قلعه چهريق به تبريز آورده و به قتل برسانند. سرانجام او را در 27 یا 28 شعبان 1266 ق، در آن شهر به دار آويخته و تيرباران کردند.[17]

پس از کشته شدن على محمد و سوء قصد بابيان به ناصر الدين شاه، جانشين باب را که ميرزا يحيى نورى، ملقب به «صبح ازل» بود (1246 – 1330 ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به «بهاء اللّه» و عده‏اى از بابيان به عراق تبعيد کردند. در آن‌جا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى که در آن روزگار، عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت، بين آن دو برادر جدايى افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عکا تبعيد کرد.

بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداخته و معروف به «ازلى» شدند، ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاءاللّه گرويده و «بهايى» گرديدند و از دين اسلام خارج شدند‏.[18]

[1]. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، به کوشش: ادوارد برون، مقدمه فارسی، ص 9 و 10.

[2]. ر.ک: زرندی، محمد، مطالع الانوار (تاريخ نبيل زرندى)، ترجمه و تلخيص: اشراق خاورى، عبدالحميد، ص 54.

[3]. ر.ک: فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج 3، ص 97.

[4]. ر.ک: فاضل مازندرانى، اسرار الآثار خصوصى، حرف الف، ص 192 و 193.

[5]. همان، حرف ر- ق، ص 370.

[6]. آیتی (آواره)، عبدالحسین، الکواکب الدریة، ج 1، ص 38 – 43‏.

[7]. ر.ک: اعتضاد السلطنه – عبدالحسین نوایی، فتنه باب، ص 113 و 117. واحد به حساب حروف ابجد، مساوی 19 است.

[8]. یعنی آشنای به ذکر (قرآن) و مفسر آن. وی کتابی به نام «احسن القصص» در تفسیر سوره یوسف نوشت و این کتاب را به 111 سوره تقسیم نمود. ر.ک: محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، ص 148.

[9]. نقطة الکاف، به کوشش: ادوارد برون، مقدمه فارسی، ص 10.

[10]. باب، علی محمد، بیان فارسی، واحد سوم، باب پانزدهم.

[11]. ر.ک: بابی گری و بهایی گری، ص 66، 67، 188.

[12]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى‏، ص 88 و 89‏.

[13]. ربانی گلپایگانی، علی، مسلک بابيه و بهائيه به طور اجمال (نسخه الکترونیکی).

[14]. الکواکب الدریة، ج 1، ص 44 – 46 و 66- 68.

[15]. همان، ص 75.

[16]. فرهنگ فرق اسلامى‏، ص 89 و 90‏.

[17]. همان، ص 90 و 91.

[18]. همان‏، ص 91‏.