searchicon

کپی شد

سیرۀ سیاسی امام علی النقی الهادی (علیه السلام)

در زیارت جامعۀ کبیره در وصف امامان معصوم (ع) گفته شده است: «شما سیاست مداران بندگان خدا هستید».[1] در فرهنگ عمید آمده: «سیاست، اصلاح امور خلق و اداره كردن كارهای كشور، رعیّت داری و مردم داری است … سیاست مدار كسی است كه در كارهای سیاسی و امور مملكت داری، بصیر و دانا و كار آزموده باشد».[2]

با این مقدمۀ کوتاه به سیرۀ سیاسی امام هادی (ع) به نحو اختصار اشاره می شود:

الف: فعالیت های مخفی امام:

متوکل نسبت به بنی هاشم بد رفتاری و خشونت بسیار روا می داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم می نمود. وزیر او «عبیدالله بن یحیی بن خاقان» نیز پیوسته از بنی هاشم نزد متوکل سعایت می نمود و او را تشویق به بدرفتاری با آنان می کرد. متوکل در خشونت و اجحاف به خاندان علوی گوی سبقت را از تمامی خلفای بنی عباس ربوده بود.[3]

متوکل نسبت به علی (ع) و خاندانش، کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه می شد که کسی به آن حضرت (ع) علاقه مند است، مال او را مصادره می کرد و خود او را به هلاکت می رساند.[4]

براساس همین ملاحظات بود که حضرت هادی (ع) به ویژه در زمان متوکل، فعالیت های خود را به صورت سرّی انجام می داد و در مناسبات خویش با شیعیان، نهایت درجه پنهان کاری را رعایت می کرد. مؤید این معنا حادثه ای است که آن را مورخان چنین نقل کرده اند:

«محمد بن شرف» می گوید: همراه امام هادی (ع) در مدینه راه می رفتم. امام (ع) فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام (ع) بر من پیشی گرفت و فرمود: «ما درحال گذر از شاهراه هستیم و این محل، برای طرح سؤال مناسب نیست»!.[5]

این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان می دهد و میزان پنهان کاری اجباری امام (ع) را به خوبی روشن می سازد.

امام هادی (ع) در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت می کرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالی از طرف آنان را با نهایت پنهان کاری دریافت می کرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است:

«محمدبن داود قمی» و «محمد طلحی» نقل می کنند: اموالی از «قم» و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی (ع) حمل می کردیم. در راه، پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم؛ زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام (ع) دستورداد اموال را بر شترانی که فرستاده بودیم بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام (ع) رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید، بنگرید! دیدیم در خانه امام (ع)، اموال به همان حال محفوظ است.[6]

ب: شبکه ارتباطی وکالت:

شرایط بحرانی ای که امامان شیعه (ع) در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام (ع) نبود.

هدف اصلی این سازمان، جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام، و نیز پاسخ گویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان (ع) داشت.

امام هادی (ع) که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد (ع) اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگان و وکلائی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدف های یاد شده را تأمین می کرد.

فقدان تماس بین امام و پیروانش، نقش مذهبی سیاسی وکلا را افزایش داد، به نحوی که کارگزاران (وکلای) امام مسؤولیت بیشتر در گردش امور یافتند. وکلای امام (ع) به تدریج تجربیات ارزنده ای را در سازماندهی شیعیان در واحدهای جداگانه به دست آوردند. گزارش های تاریخی متعدد نشان می دهد که وکلا، شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند:

نخستین ناحیه: بغداد، مدائن و عراق (کوفه) راشامل می شد. ناحیه دوم: شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم: قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم: حجاز، یمن و مصر را دربر می گرفت. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار می شد که تحت نظر او کارگزاران محلی، منصوب می شدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستور العمل های حضرت هادی (ع) به مدیریت این سازمان، می توان مشاهده کرد.

نقل شده که آن حضرت طی نامه ای در سال 232 هـ . ق، به «علی بن بلال» وکیل محلی خود در بغداد نوشت: «…من ابوعلی (بن راشد) را به جای «علی بن حسین بن عبدربه»[7] منصوب کردم. این مسؤولیت را بدان جهت به او واگذار کردم که وی از صلاحیت لازم، به حد کافی برخوردار است، به نحوی که هیچ کس بر او تقدم ندارد. می دانم که تو بزرگ ناحیه خود هستی، به همین جهت خواستم طی نامه جداگانه ای تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروی کرده، وجوه جمع آوری شده را به وی بسپاری. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهی ده که وی رایاری کنند تا بتواند وظایف خود را انجام بدهد…». [8]

اين نامه، هم دليل بر وثاقت و عدالت «على بن بلال» است که امام (ع)، به جهت علاقه به او، وی را به اين مسئولیت  مفتخر نموده و هم دلیل بر فضيلت «ابوعلی بن راشد» و وثاقت و امانت دارى او است كه امام (ع)، شيعه را به او ارجاع داده و به اطاعت و انقياد از او سفارش مى‏كند و دستور مى‏دهد آن چه از حقوق شرعى در اختيار دارند به او تسليم نمايند.[9]

امام هادی (ع) در نامه ای دیگر به وکلای خود در بغداد، مدائن و کوفه نوشت: «ای ایوب بن نوح! به موجب این فرمان از برخورد با «ابوعلی» خودداری کن، هر دو موظفید در ناحیه خاص خویش، به وظایفی که برعهده تان گذاشته شده عمل کنید، در این صورت می توانید، وظایف خود را بدون نیاز به مشاوره با من انجام دهید. ای ایوب! بر اساس این دستور، هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر و به هیچ یک از آنان اجازه تماس با من را نده، اگر کسی وجوهی را از خارج از حوزه مسؤولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه خود بفرستد. ای ابوعلی! به تو نیز سفارش می کنم که آنچه را به ابوایوب دستور دادم عینا اجرا کنی».[10]

«علی بن جعفر» یکی دیگر از نمایندگان امام هادی (ع) بود. گزارش فعالیت های او به متوکل رسیده بود، متوکل او را بازداشت و زندانی کرد. او پس از گذراندن دوران طولانی زندان، آزاد شد و به دستور امام هادی (ع) رهسپار مکه شد و در آن شهر اقامت گزید.[11]

در شمار نمایندگان امام هادی (ع) همچنین باید از «ابراهیم بن محمد همدانی» نام برد. حضرت هادی (ع) طی نامه ای به او نوشت:

«وجوه ارسالی رسید، خدا از تو قبول فرماید و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد …».

این نامه به روشنی نشان می دهد که ابراهیم از طرف امام مسؤولیت مالی داشته و احتمالاً غیر از وظایف دیگر موظف بوده وجوه جمع آوری شده از شیعیان رانزد امام بفرستد. امام در ادامه این نامه، در تقدیر از فعالیت ها و تأیید موقعیت وی نوشت:

«نامه ای به «نضر» نوشتم و به او سفارش کردم که متعرض تو نشود و با تو مخالفت نکند و موقعیت تو را نزد خویش به وی اعلام کردم. به «ایوب» نیز عیناً همین را دستور دادم. همچنین به دوستداران خود در همدان نامه ای نوشته، به آنان تأکید کردم که از تو پیروی نمایند و یادآوری نمودم که: «ما جز تو وکیلی در آن ناحیه نداریم».[12]

در هر حال نقش سازمان وکالت، به ویژه در زمان حکومت متوکل عباسی، نمایان بود. متوکل با جذب و استخدام نظامی افرادی که بینش ضد علوی داشتند، می کوشید تا ترتیب کار مخالفان خود را بدهد و فعالیت های سازمان یافته زیرزمینی علویان، به ویژه امامیه را نابود سازد. او دست به یک رشته عملیات نظامی جهت بازداشت و دستگیری شیعیان زد و این برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طوری که بعضی از وکلای امام در بغداد، مدائن، کوفه و سایر نقاط عراق زیرشکنجه درگذشتند و عده ای دیگر به زندان افتادند.[13] این اقدامات لطمه های جدی بر پیکر شبکه وکالت واردکرد، اما حضرت هادی (ع) با تلاش پخته خویش، این شبکه را همچنان فعال و پرثمر نگه داشت.[14]

 


[1]. «ِسَاسَةَ الْعِبَادِ…»، شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 610، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413 ق.

[2]. فرهنگ عمید، واژۀ سیاست.

[3]. ابو الفرج اصفهانی‏، على بن حسين‏، مقاتل الطالبيين‏، ص 478، دار المعرفة، بيروت‏، بی تا.

[4]. ابن اثير جزرى، عزالدین، الكامل في التاريخ‏، ج ‏7، ص 55، دار الصادر، بيروت‏، 1385ش‏.

[5]. محدث اربلى، على بن عيسى‏، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج ‏2، ص 894، رضى‏، چاپ اوّل، قم، 1421ق‏. ‏

[6]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج‏50، ص 185، اسلامیة، چاپ مکرر، تهران، چاپ مختلف.

[7]. در بعضی از روایات از این شخص به نام حسین بن عبد ربه (یعنی پدر علی) یاد شده است، ولی علامه محمد تقی شوشتری شواهدی ارائه کرده که نشان می دهد کسی که نماینده امام هادی (ع) بوده، علی بن حسین بن عبد ربه بوده، نه پدرش، ر.ک: تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج3، ص 468، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1410ق.

[8]. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص 513، ح 991، دانشگاه مشهد، مشهد، 1348ش.

[9]. تحليلى از زندگانى امام هادى(ع) ،ص 263 و 264.

[10]. همان، ص 514، ح 992.

[11]. همان، ص 607، ح 1129.

[12]. همان، 611 و 612، ح 1136.

[13]. همان، ص 603 و 607، ح 1122، 1129و1130.

[14]. سیرۀ پیشوایان، ص 571-577.