کپی شد
سیره سیاسی امام صادق (علیه السلام)
با توجه به موقعیت زمانی امام صادق (علیه السلام)، عمده فعالیت آن حضرت، علمی و در عرصه فرهنگ و دانش و تربیت شاگردان در علوم مختلف بوده است، به همین دلیل فقه شیعه به فقه امام جعفر صادق و مذهب شیعه به مذهب جعفری شهرت یافته است، امّا این مسأله موجب نشد تا ایشان از وضعیت اجتماعی و سیاسی زمانشان بی تفاوت باشند.
فعالیت های امام صادق (علیه السلام) در عرصه سیاست
آن حضرت علاوه بر تلاش های علمی و فرهنگی در عرصه سیاسی نیز فعالیت داشتند و یکی از بزرگترین دلایل فعالیت سیاسی ایشان تهدیدهای مکرّر دستگاه حکومتی است. «شهادت امام جعفر بن محمد (علیهما السلام) پس از گذشت دوازده سال از حکومت سیاه منصور عباسی رخ داد و طی این مدّت با اینکه امام دور از مرکز حکومت (عراق)، در مدینه می زیست؛ با این حال از دست خلیفه امان و راحتی نداشت…
سید ابن طاووس در کتاب مهج الدعوات چنین می نویسد: منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق (علیه السلام) را نزد خود احضار کرده است گاهی در مدینه و در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد و در همه این جریانات تصمیم بر قتل امام (علیه السلام) داشته است.[1]
الف. اعزام نماینده به منظور تبلیغ امامت
از جمله فعالیت های سیاسی آن حضرت (علیه السلام) فرستادن نمایندگانی است که به مناطق مختلف اعزام نمودند. از آن جمله شخصی از اهل کوفه به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند و دسته ای به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه داشتند… در این قضیه، فرستاده امام، اهل کوفه و منطقه مأموریت خراسان بوده، در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است که این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می دهد.[2]
ب. منع همکاری یاران و شیعیان با حکومت جور؛
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: در ولايت والى جائر هر چه حق است پايمال مىشود و از ياد مىرود، و هر چه باطل است زنده مىشود، و ستم و تباهى و جور ظهور پيدا مىكند، و كتابهاى آسمانى كنار گذارده مىشود، و پيامبران و مؤمنان به قتل مىرسند، و مساجد ويران مىشود، و سنّت خدا و شرايع او دگرگون مىگردد. به همين جهت است كه كار كردن با حاكمان جائر، و كمك رساندن به آنان، و كسب كردن با ايشان حرام است، مگر به مقدار ضرورت، همچون ضرورتى كه خوردن خون و مردار را حلال مىسازد.[3]
ج. برخورد لفظی با منصور عباسی.
منصور دوانيقى در مجلسى كه پر از جمعيت بود امام صادق (علیه السلام) را احضار نمود وقتى امام وارد شد اجازه جلوس داد. مدّتى منصور سر به فكر فرو برده بود سپس سر برداشت و گفت يا جعفر! پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) روزى به پدرت على بن ابى طالب (علیه السلام) فرمود: اگر گروهى از امت حرفى كه نصرانيان در باره عيسى گفتند برايت نمىگفتند سخنى در بارهات مىگفتم كه هر دستهاى كه به تو برخورد مىكردند از خاک پاهايت براى شفا برمىداشتند و خود على (علیه السلام) فرمود: دو دسته در رابطه با من هلاک شدهاند يكى دوست افراطى و ديگرى كينهتوز افراطى او از عقيده افراطىها در باره خود عذر مىخواهد. سوگند به جان خود ياد مىكنم كه اگر عيسى بن مريم سكوت كند در باره آنچه نصرانيان به او نسبت مىدهند خدا عذابش خواهد كرد. ما مىبينيم آنچه در باره تو مردم معتقدند كه مشتى ياوه و بهتان است. اينكه تو در مقابل آنها سكوت كردهاى و راضى به حرف آنها هستى خشم خدا را برمىانگيزاند. نادانان شام و اوباش كوفه مدّعى هستند كه تو عالم دهر و ناموس دوران و حجت خدا و نماينده او و خزينه علم خدائى و ترازوى عدالت و چراغ راهنماى راه تاريكى به سوى فضاى روشنى و خداوند عمل هيچ كس را قبول نمىكند كه جاهل به حق تو باشد و نه روز قيامت برايش ارزشى قائل شوند تو را مقامى مىدهند كه شايسته آن نيستى و آنچه سزاوار تو نيست به تو نسبت مىدهند اينک مىدانى اولين كسى كه حق و حقيقت را گفته است جدّ تو و اولين كسى كه تصديقش نموده بر اين حقيقت پدر تو است تو شايستهترى كه پيرو آنها باشى و راه آنها را بپيمائى.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: من شاخهاى از شاخههاى زيتونم و چراغى از چراغهاى خاندان نبوت و عترت پيامبر و تربيت شده سفيران خدا و دست پرورده رادمردان پاک و چراغى از چراغهاى مشكات نورم كه در آن نور نور است و برگزيده پايدار در نهاد رهبران برجسته پروردگارم. منصور نگاهى به اطرافيان خود نموده گفت مرا در دريائى بيكران و مواج سرگردان كرد كه هيچ ساحلش نمودار نيست دريائى ژرف كه شناگران غرق مىشوند و دانشمندان سرگردان و شنونده را در تنگناى انديشه قرار مىدهد اين همان استخوانى است كه در گلوى خلفاء گير كرده نمىتوان او را كشت و نه تبعيدش نمود اگر من و او از درختى مبارک بوديم كه ريشهاى پاک دارد و شاخهاى بلند و ميوهاى شيرين كه در عالم ذرّ برجسته بودند و در كتابهاى آسمانى مقدس هر آينه با او برخوردى مىكردم كه عاقبت پسنديدهاى نداشته باشد به واسطه عيبجوئيهائى كه از ما مىكند و حرفهاى ناستودهاى كه در باره ما مىگويد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: قبول نكن در مورد خويشاوندان خود و كسانى كه آسايش را مىخواهند از بستگانت. سخن كسى را كه محروم از بهشت و اهل جهنم است زيرا سخن چين گواهى به دروغ مىدهد و شريك شيطان است در اختلاف انداختن بين مردم خداوند در اين آيه مىفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ ما ياور و كمك كار تو هستيم و از اركان مملكت و قدرت توايم تا موقعى كه امر به معروف و نيكى كنى و اجراى احكام قرآن در ميان مردم بنمائى و به اطاعت از خدا دماغ شيطان را به خاك بمالى. گرچه با هوشيارى و بردبارى و اطلاعاتى كه از آداب و سنن الهى دارى بر تو لازم است پيوند نمائى با خويشاوندى كه قطع نموده و
عطا كنى به كسى كه محرومت كرده و ببخشى كسى را كه به تو ستم روا داشته چون مقام كسى كه جبران نيكى را مىكند مانند كسى كه صله رحم مىنمايد نيست.
واصل كسى است كه اگر كسى قطع رحم نموده او پيوند نمايد. اينك صله رحم كن تا خداوند بر عمرت بيفزايد و روز قيامت تخفيف در حسابت بخشد..[4]
سئوالی دیگر شاید به ذهن خطور نماید مبنی بر این که سیره امام صادق (علیه السلام) در مسائل سیاسی روز انفعالی بوده است یا تهاجمی؟ برای جواب این پرسش باید به رفتار امام در برخورد با حاکمان زمان نگاهی همه جانبه داشت.
برخورد به ظاهر منفعلانه سیاسی امام صادق (علیه السلام)
رفتار حضرت از طرفی منفعلانه است بدین معنی که ایشان در برابر حاکمان جور زمان خویش کوتاه آمده و متعرض آنها نمی شدند. اگر تأییدشان نمی کردند با آنها مخالفت هم نمی نمودند و لااقل سکوت اختیار می کردند. در برخی گزارشات تاریخی نمونه هایی از این نوع برخورد منفعلانه از حضرت به چشم می خورد. در جایی که منصور عباسی امام را بازخواست کرده و متهم به اقدام بر علیه حکومتش می کند، امام این مطلب را ردّ می کنند. شهید مطهری در این زمینه می گوید: «به طور کلی این مطلب روشن است که امام صادق (علیه السلام) از نظر تصدی امر حکومت و خلافت خیلی حالت کناره گیری به خود گرفت و هیچ گونه اقدامی که نشانه ای از تمایل امام به این که زعامت را در دست گیرد وجود نداشت. این به چه علت بوده و چه جهتی در کار بوده است؟ البته در این جهت شک نیست که اگر فرض کنیم که زمینه، زمینه مساعدی برای امام بود که اگر اقدام می کرد حکومت را در دست می گرفت، اما می بایست اقدام می کرد».[5]
هر چند همین فعالیت های علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشه ای با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود.
«در عین حالکه امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه می دانند که امام صادق (علیه السلام) با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفی ایشان نوعی جنگ سرد بود. معایب و مثالب و مظالم خلفا همه به وسیله امام صادق (علیه السلام) در دنیا پخش شد و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ایشان دارد. می گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوی من، نه می توانم بیرونش بیاورم و نه می توانم فرویش ببرم؛ نه می توانم یک مدرکی از او به دست آورده کلکش را بکنم و نه می توانم تحملش کنم، چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بی طرفی که او انتخاب کرده علیه ما هستند».[6]
برخورد تهاجمی سیاسی امام صادق (علیه السلام)
از طرفی دیگر در برخی گزارشات امام (علیه السلام) برخورد جدی تند و جسورانه و کاملاً تهاجمی با خلفای جور همچون منصور داشتند. امام یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز می داشت. روزی یکی از یاران امام رسید و عرض کرد: برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگدستی و سختی معیشت می گردد و به او پیشنهاد می شود که برای اینها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند؛ این کار از نظر شما چگونه است؟ امام فرمود: من دوست ندارم که برای آنها گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن، پول بسیاری بدهند؛ زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خدا میان بندگان حکم کند.
امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قضات دستگاه بنی عباس نهی می کرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعاً لازم الإجرا نمی شمرد. امام به فقیهان و محدثان هشدار می داد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند و می فرمود: فقیهان امنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند به آنان بدگمان شوید و اطمینان نداشته باشید».[7]
امام از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می گرفت. چنانچه روزی به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمی رود؟ امام در جواب فرمود: ما کاری نکردیم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی دانی که تو را دلداری بدهیم پس پیش تو چکار داریم؟ این گونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت او ابراز می داشت چنانچه با توصیه های سیاسی به افراد مانند: بر تو باد که از همنشینی پادشاهان دوری کنی . یاران خود را نیز از همنشینی سلاطین برحذر می داشت. و نیز می فرمود: کفاره همکاری با سلطان نیکی به برادران است. آن حضرت عالمانی را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند از این کار بیم داده و می فرمود: الفقاء أمناء الرسل… فقیهان امنای پیامبرانند اگر فقیهی را ببینید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد او را متهم کنید. روزی منصور از آن حضرت پرسید: ای اباعبدالله خدا پشه را یرای چه آفریده است؟ فرمود: برای این که دماغ زورگویان را به خاک بمالد».[8]
از این ها گذشته چنین نباید تصور شود که فعالیت سیاسی امام منحصر در مبارزه مستقیم و قیام مسلحانه بوده باشد تا گفته شود چون امام قیام نکرد و به مبارزه مستقیم با امویان و عباسیان برنخاست پس حضرت کار سیاسی را کنار گذاشته بودند و تنها به کار علمی فرهنگی صرف مشغول بودند هر چند همین فعالیت های علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشه ای با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود.
[1]. مظفر، محمد حسین، صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام، ص 167.
[2]. سیره پیشوایان، ص 378
[3] حرانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 332.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج10، ص 216 – 219.
[5]. مطهری، مرتضی سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام ، ص 124.
[6]. همان، ص 139.
[7]. سیره پیشوایان، ص 399
[8]. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 369.