کپی شد
سیره اخلاقی امام رضا (علیه السلام)
یکی از ابعاد مهم زندگی امام رضا (علیه السلام)، بُعد اخلاق و رفتارهای ایشان است. خصوصیات اخلاقی و فضایل وجودی آن حضرت، به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. آن جناب با مردم در نهایت ادب، تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچگاه خود را از مردم جدا نمینمود. در ذیل به گوشهای از ویژگی های عالی انسانی آن حضرت اشاره می شود:
1. احسان و بخشش:
معمر بن خلاد می گوید: ریان بن صلت گفت: از حضرت رضا (علیه السلام) براى من اذن بگیرید تا خدمت او برسم و سلام عرض کنم، من دوست دارم ایشان از جامه مخصوص خود مرا بپوشاند، و از دراهمى که به نام وى سکه زدهاند به من مرحمت کند. من خدمت حضرت رسیدم، وى ابتدا فرمود: ریان بن صلت می خواهد نزد ما بیاید و از ما لباس و دراهم بگیرد، من اذن ورود به وى دادم، او هم خدمت آن جناب رسید و از وى لباس و دراهم گرفت.[1]
یسع بن حمزه میگوید: در مجلس امام رضا (علیهالسلام) مشغول گفتوگو بودیم که مردی وارد شد و گفت: سلام بر تو ای فرزند پیامبر خدا! من مردی از دوستان شما هستم. اکنون از زیارت خانه خدا بازگشتهام و چیزی که بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم، مرا به دیارم بفرست، من دارای نعمت و دولت هستم و مستحق صدقه نیستم. آن چه به من ببخشی از سوی شما صدقه خواهم داد. امام از او خواست بنشیند. بعد از پایان جلسه حضرت به خانه رفت و لحظاتی بعد در را بست، سپس دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید آن مرد خراسانی کجا است؟ مرد پاسخ داد: این جا هستم. امام فرمود: این دویست دینار را بگیر و با آن هزینه سفرت را تأمین کن. یکی از یاران حضرت پرسید: فدایت شوم به او مهربانی کردی و چهره پنهان ساختی؟!
حضرت فرمود: چون نیازش را برآوردم، نخواستم خواری خواهش را در چهره اش ببینم. آیا این حدیث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را نشنیده ای که فرمود: کار نیکی که پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است و… .[2]
2. زهد:
یک نمونه از فضایل امام رضا (علیه السّلام) این است که آن حضرت از دنیا چشم پوشیده و از لذایذ و تزیینات آن روى گردانده بود. راویان مىگویند که امام رضا (علیه السّلام) لباسى ابریشمى به تن داشت. سفیان ثورى امام را دید و او را براى پوشیدن چنین جامهاى سرزنش کرد و گفت: فکر مىکنم بهتر است لباسى ارزانتر از این بپوشى. امام در جواب، به آرامى دست او را گرفت و بر آستین خود نهاد تا آن را لمس کند. در این هنگام سفیان لباس خشن را در زیر لباس ابریشمى امام احساس نمود، سپس فرمود: اى سفیان، ابریشم براى مردم و لباس خشن براى خدا است.[3] تمام راویان متفق القولند که وقتى آن حضرت ولیعهد مأمون شد، هیچ توجهى به جنبه قدرت و عظمت آن نداشت و از آن چه مردم در برابر سلطان به آن رغبت نشان مىدهند، کراهت داشت.[4]
3. تواضع:
الف. مردی از اهالی بلخ میگوید: در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند، امام فرمود: «ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است».[5]
ب. یاسر خادم میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید، برنخیزید، تا غذایتان تمام شود؛ به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام برخی از ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: به غذا خوردن مشغول هستند و آن حضرت میفرمود: بگذارید غذایشان تمام شود».[6]
ج. حضرت رضا (علیه السلام) وارد حمام شد. شخصى گفت: مرا دلّاکى کن. حضرت شروع کرد به کیسه کشیدن او، در این بین، اطرافیان، آن جناب را شناختند. آن مرد (تا امام را شناخت) شروع کرد به عذرخواهى کردن، ولى امام (علیه السّلام) در ضمن این که از او دلجویی می نمود، او را کیسه می کشید.[7]
4. تقوا:
محمّد بن موسى بن نصر رازى گفت: از پدرم شنیدم می گفت: که مردى به حضرت رضا (علیه السّلام) عرض کرد: قسم به خدا بر روى زمین، کسى از نظر نژاد بهتر از شما نیست. فرمود: تقوا و پرهیزکارى آنها را به این مقام رسانده و اطاعت و بندگى موجب مقام آنها شده. دیگرى عرض کرد: به خدا تو از تمام مردم بهترى. فرمود: این قسم را نخور، بهتر از من کسى است که پرهیزکارتر از من باشد و از خدا بیشتر اطاعت کند. به خدا قسم این آیه نسخ نشده: «وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ؛[8] و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (اینها ملاک امتیاز نیست)، گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است. خداوند دانا و آگاه است!».[9]
5. مهمان نوازی:
شبی امام مهمان داشت، در میان صحبت، چراغ ایرادی پیدا کرد، مهمان، دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، امّا امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: ما گروهی هستیم که مهمانان خود را به کار نمیگیریم.[10]
بزنطى روایت نموده: حضرت رضا (علیه السّلام) مرکبى برایم فرستاد که نزد او بروم، من سوار شده بر آن حضرت وارد شدم و تا پاسى از شب نزد او ماندم، چون امام خواست برخیزد به من فرمود: فکر نمیکنم در این موقع بتوانى به مدینه باز گردى، عرض کردم: آرى فدایت شوم. فرمود: امشب را نزد ما بمان و صبح به یارى خداى -عزّ و جلّ- حرکت کن. عرضه داشتم: -فدایت شوم- مانعى ندارد همین کار را مىکنم حضرت به کنیزش فرمود: بستر خواب مرا براى وى بگستر، و ملحفه مرا که در زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفکن، و مخدّه و بالش مرا زیر سر او بگذار… .[11]
6. ادب در گفتار و کردار:
یکی از یاران امام (علیه السّلام) میگوید: «هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد ردّ نمیکرد. در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود، بلکه تبسم میفرمود …».[12]
معمر بن خلاد از حضرت رضا (علیه السلام) روایت کرده که آن جناب فرمود: هر گاه با مردى در حضور او خواستى سخن بگویى او را با کُنیه مخاطب قرار بده و هر گاه خواستى از کسى که غایب است سخن بگویى او را با نامش عنوان کن.[13]
7. رعایت حقوق دیگران:
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: این کیست؟ عرض کردند: به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد. امام فرمود: مزدش را تعیین کردهاید؟ گفتند: نه، هر چه بدهیم میپذیرد. امام برآشفت و به من فرمود: من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آن که قبلاً مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای، ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی، از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد، میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود».[14]
8. نهی از اسراف:
نادر خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آن را دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: سبحان الله، اگر شما از آن بینیاز هستید، آن را به کسانی که بدان نیازمندند بدهید».[15]
9. عفو و حلم:
صفوان می گوید: براى محمد بن خالد از حضرت رضا (علیه السلام) اذن ورود خواستم و به آن جناب اطلاع دادم که وى به امامت شما اعتقادى ندارد و لیکن او در نظر دارد با ملاقات شما از عقیده خود دست بردارد و به امامت شما معتقد گردد.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: او را نزد من بیاورید، محمد بن خالد خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: قربانت گردم، من از حدّ خود تجاوز کردم و به جان خود ستم روا داشتم، و بعضى گمان می کردند که محمد بن خالد از حضرت رضا (علیه السلام) عیبجویى مى کند و سخن هاى ناروا می گوید. وى گفت: من از آن چه گفتهام استغفار می کنم، و دوست دارم عذر مرا قبول کنى، و از آن چه در باره من شنیدهاى درگذرى. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: آرى مىپذیرم و از گذشتههاى تو چشمپوشى می کنم، و اگر از لغزش هاى تو در نگذرم، گفته هاى صفوان و یاران وى باطل خواهد شد، و گفته هاى مخالفان اینها مورد تصدیق قرار خواهد گرفت. خداوند متعال به پیغمبرش فرمود: به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن!». [16]
محمد بن خالد از وضع پدرش موسى بن جعفر (علیهما السلام) از آن حضرت سؤالاتى کرد و آن جناب فرمود: پدرم رحلت نموده، و سپس براى محمد بن خالد طلب آمرزش کرد.[17]
[1]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدى (زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام)، مترجم: عطاردى، عزيز الله، ص 433.
[2]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 23 و 24.
[3]. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص360.
[4]. ر.ک: شريف قرشى، باقر، حياة الإمام الرضا عليه السلام، ج 1، ص 33 و 34.
[5]. كافی، ج 8، ص 230.
[6]. همان، ج 6، ص 298.
[7]. المناقب، ج 4، ص 362.
[8]. حجرات، 13.
[9]. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 236.
[10]. کافی، ج 6، ص 283.
[11]. عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 212 و 213.
[12]. همان، ص 184.
[13]. عطاردی، عزیز الله، اخبار و آثار حضرت امام رضا عليه السلام، ص 54.
[14]. ر.ک: کافی، ج 5، ص 288 و 289.
[15]. برقى، احمد بن محمد، المحاسن، محقق: محدث، جلال الدين، ج 2، ص 441.
[16]. آل عمران، 159، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک، فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ.
[17]. عياشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، محقق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، ج 1، ص 203.