کپی شد
سیاستهای کلان حکومت ادریسیان
ادریسیان سعی داشتند همراه مردم باشند. آنها خصوصاً با بربرها که قبل از اعراب صاحبان مغرب بودند، میجوشیدند. از همینرو است که ابنخلدون پس از انقراض ادریسیان میگوید: مردم هنوز از ادریسیان به نیکی یاد میکنند.[1]
آنان برای نیل به این هدف، سیاستهای مختلفی را در پیش گرفتند؛ از جمله:
الف) ایجاد پیوند خانوادگی با مردم: آنان از طریق ازدواج با دختران قبایل، به این امر کمک کردند. شمار ایشان افزایش یافت تا آنجا که از خاندانهای ملی محسوب میشدند. همه اینها شریف بودند، ولی شرفای مغربی،[2] از خاندانهایی که تا به امروز باقی هستند عبارتند از: سادات علمی از اهالی جبل العلم، مشیشیان و زانیان، کنونی، کنانی، ملجوم، عبود و… .[3]
ب) دوری از فریبکاری و نیرنگ: این ویژگی، از دیگر سیاستهای مردمی آنان بهشمار میرفت، برعکس دولت فاطمی که برخی قبایل را بهجان هم میانداخت تا از تفرقه آنان بهسود خود بهرهمند شود.[4]
ج) پرهیز از کاخنشینی و زندگی اشرافی: این ویژگی نیز از دیگر سیاستهای آنان بود که بهاحتمال زیاد برگرفته از سبک حکومتی امام علی (علیه السلام) بوده است. هیچ مورخی از کاخهای ادریسیان و از ریختوپاش در حکومت آنان سخن نگفته و آثاری از این دست در شهرهای آنان موجود نیست، جز در مورد یحیی بن محمد بن ادریس که از مسیر درست منحرف شد و مرتکب خطا گردید و مردم او را برکنار کردند.[5] البته این نیز نشانهای از نظارت مردم بر حکومت است.
د) رعایت برابری اجتماعی: آنان بین مردم بهبرابری اجتماعی تأکید داشتند و عنصر عرب را بر بربر ترجیح نمیدادند.[6] این کار در ادامه سیاست علوی بود که فرمود: «من قرآن خواندم و در آن تأمل کردم، لکن ندیدم که حتی بهاندازه بال پشهای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق برتری داده شده باشند».[7]
علاوه بر سیاستهای ذکرشده سیاستهای دیگر این دولت به رشد تمدنی آن کمک بهسزا نمود؛ از جمله:
1. مهاجرپذیری: با توجه به گزارشهای رسیده، دولت ادریسی، مهاجران مختلفی را پذیرا شدند و احتمالاً یکی از عوامل رونق آن دیار همین سیاست بوده است؛ از اینرو، پایتخت ادریسیان دیگر نتوانست مهاجران را در خود جای دهد و ادریس بهدنبال ساخت شهر دیگری برآمد.[8] گزارشهای دیگری نیز درباره مهاجرت اعراب بهچشم میخورد.[9] ساخت محله اندلسیها در فاس، نتیجه همین سیاستها است. بدیهی است اجرای این سیاست، نیازمند نوعی از تساهل در رفتار با مهاجران از یک سو و آمادهسازی بومیان برای همزیستی مسالمتآمیز با آنان از سوی دیگر است.
2. تقسیم قدرت: در برههای از زمان، حاکم ادریسی؛ محمد بن ادریس بن ادریس بهسفارش مادربزرگش، تصمیم گرفت از طریق تقسیم سرزمین بین برادرانش، قدرت را نیز تقسیم نماید. از گزارشهای برجای مانده میتوان حدس زد بهواسطه این تقسیم، هر بخشی، از قدرت نظامی برخوردار بود؛ لذا برخی از آنها بعد از مدتی، علیه حوزه مرکزی شوریدند. گرچه گفته شده آنها بهسان استاندار بودند و از قدرت مرکزی تبعیت میکردند.[10] در ادامه ثابت شد این سیاست نادرست است و باعث تقویت دولت ادریسی نیست، ولی همین که زمامداری بتواند از قدرت خود بگذرد، نشانهای از عدم چشمداشت بهقدرت دنیوی است که از حاکمان فرهیخته آن دیار دور نبوده است.[11]
[1]. موسوی بجنوردی، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص 565.
[2]. مونس، حسین، تاریخ و تمدن مغرب، ترجمه: شیخی، حمیدرضا، ص 377.
[3]. همان، ص 379.
[4] . همان، ص 376.
[5]. همان، ج1، ص 380. سه آدرس قبل جلد چندم هستند؟
[6]. سعدون، نصرالله، دوله الادارسه فی العصر الذهبی، ص 134.
[7]. بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، کتاب جمل من انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل و زرکلى، ریاض، ج 2، ص ۱۴۱.
[8]. ابن ابی زرع الفارسی، الانیس الامطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک و تاریخ مدینه فاس، ص 29.
[9]. همان، ص 39.
[10]. همان، ص 51.
[11]. فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی.