کپی شد
سومین عامل درونی پیدایش فرقه بهائیت
آسیبهای فرهنگی:
یکی دیگر از عوامل و جریانهای درونی زمینهساز پیدایش فرقهها و جریانهای منحرف، فقر فرهنگی است. مردم در برابر فقر فرهنگی شکنندهتر از فقر مادی و معیشتی بوده و تأثیرپذیری از این عامل بسیار بیشتر از فقر اقتصادی است. فرهنگ که شامل دین نیز میشود، از جمله موارد مهمی است که از سیطره ظلم و استبداد بر تاریخ ایران، در امان نبوده است. دین از عناصر مهم و یکی از لایههای حجیم فرهنگها محسوب میشود که همواره در طول تاریخ بشر خودنمایی کرده و در متن زندگی انسانها بودهاست؛ از سویی حکومتها در شکلگیری و تکامل فرهنگها و فرهنگپذیری جوامع، تأثیر قابل توجه و انکارناپذیری دارند. چنانکه حکومتها با فرهنگ و مسئله دین، تعامل صحیح و منطقی داشته باشند، فرهنگ و لایههای آن، رنگ و بوی دینی خواهند گرفت، اما اگر توجه به دین و آموزههای دینی از سوی حکومتها صرفاً ابزاری برای حفظ حکومت آنها باشد، آنگاه فرهنگ چیز دیگری (غیر دینی) خواهد بود. حکومت قاجاریه نیز از جمله حکومتهایی است که در پوشش دین، برای حفظ تاج و تخت کوشیدهاند، اما برای حفظ دین، فرهنگ دینی و حراست از آموزههای تشیع، هیچگونه دغدغه خاطر و برنامههای مصونبخش نداشته، از قدرت، حاکمیت و ثروتهای مادّی ایران، برای بسط اندیشه دینی، بهرهوری درست و کامل نکردهاند.
در دوره قاجاریه بر اثر تلاش و مجاهدت علمای بزرگ، اعتقادات مردم به ارزشهای دینی، بسیار مستحکم و استوار بود. از جمله این عقاید، اعتقاد دیرپا و استوار به امامت، مهدویّت، حیات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و آمدن او برای نجات مظلومان بود. علیرغم دارا بودن این اعتقاد راسخ، آگاهی مردم از کیفیت وقوع این رویداد (ظهور حضرت) و اوصاف و شرایط منجی حقیقی، کم و گاهی غیرواقعی و آمیخته با موهومات و خرافات بود. «… عقیده به قرب ظهور، شاید از زیادی فساد بود که در آن روزگار، در ایران حکمفرما و مردم انتظار داشتند که حضرت ولیعصر (علیه السلام) ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نماید. همین انتظار مردم، بهانهای به دست شیادانی مثل باب داد تا ادّعای مهدویّت نماید …».[1]
علیرغم توصیه اسلام به خواندن و نوشتن، علمآموزی و تعلیم و تربیت، مردم ایران در این دوره از نظر آگاهی و تحصیلات، در سطح بسیار پایینی بودند. در این دوره، بیشتر، روحیه نظامیگری بر جوامع ایرانی حاکم بود و مردم بیشتر وقت خود را در اردوهای نظامی و دفاعی سپری میکردند و هرگز فرصت علمآموزی، برای عموم جامعه فراهم نبود. از طرفی، امکانات آموزشی نیز توسعه عادلانه نداشت. این شرایط در کنار تأثیرپذیری گروهی اندک از افراد (روشنفکران) از افکار و اندیشههای غربی، باعث تحوّل در کیفیت تعلیم و تربیت، نهادهای آموزش و مهمتر از همه القای فرهنگ غیربومی (فرهنگ فریبنده تمدن غرب و مدرنیته) شده، در جامعه ایرانی آن روز ناهمگونی فرهنگی زیادی را بهبار آورد،[2] تا آنجا که احتمال جایگزینی فرهنگی، در سیر تاریخی ایران وجود داشت.[3]
فرهنگ غالب در دوران قاجار، فرهنگ دینی بود، که اقتدار مرجعیت و رهبران مذهبی در آن، بلامنازع بود و دولت روس و دیگر دولتها، قدرت نفوذ همهجانبه مرجعیت را در جنگهای خود با ایران تجربه کرده و به انسجام و وحدت مردم، آگاه بودند. قدرت نفوذ مرجعیت در جامعه ایران و حتّی جهان اسلام، در سطح بسیار بالا و چشمگیری قرار داشت، طوریکه حکومتها و سلاطین، برای پیدا کردن جایگاه اجتماعی و منزلت مردمی، همواره به این مراکز اقتدار و مشروعیت، توجه داشته، برای مشروع جلوه دادن خود، در برقراری روابط دوستانه با این نهاد، تلاش مینمودند؛ بنابراین یکی از نقاط حساس و مورد توجه، در شکل دادن به جریانهای انحرافی چون بهائیت، ضربه زدن به جایگاه مرجعیت بوده است.
پایین بودن سطح معلومات و آگاهی مردم در زمینه مسائل فرهنگی و اجتماعی رواج خرافات را در بین مردم افزایش داده و از سوی دیگر مانع پذیرش تغییرات مطلوب میشد؛ ازاینرو با تأسیس مدارس به سبک جدید، مخالفت میکردند و این امر تنشها و درگیریهای فراوانی را به وجود آورد.[4] همچنین با کارهای مربوط به بهداشت؛ مثل لولهکشی، برقرسانی و احداث حمامهای جدید بهداشتی، مخالفت شدید بود. امر تعلیم و تعلّم سنّتی، متعلّق به طبقه ویژه و جنسیت خاص بود و زنان عموماً از تحصیل علم محروم بودند.[5]
وقتی امیرکبیر برای ریشهکن کردن برخی از این بیماریها، به واکسینه کردن کودکان اقدام نمود و از مردم خواست تا به مراکز درمانی مراجعه کنند، هیچ کس مراجعه نکرد. وی مجبور شد، با جریمه پنج تومانی که آن زمان مبلغ زیادی بود، مردم را به این کار وادار نماید، ولی مردم به حدی خرافی بودند که حاضر به پرداخت پنج تومان شدند تا از این دستور بهداشتی سرپیچی نموده، تا جایی که امیرکبیر به علت این وضع فرهنگی و گستره جهالت، در پشت میز کارش به حال مردم گریست؛[6] بنابراین، جامعه ایران در عصر قاجاریه، از لحاظ فرهنگی در وضعیتی قرار داشت که به راحتی آسیبپذیر و شکننده بود و زمینه برای پذیرش ادعاهای افرادی مثل باب و بهاءالله فراهم بود.[7]
[1]. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 89.
[2]. همان، ج 8، ص 545.
[3]. قاسمیپویا، اقبال، مدارس جدید در دوره قاجار بانیان و پیشروان، ص 80، 90، 249 و 250؛ روحانی، محمدرضا، فرهنگنامه زنجان، ص 54 ـ 65.
[4]. فرهنگنامه زنجان، ص 54 ـ 65.
[5]. مدارس جدید در دوره قاجار بانیان و پیشروان، ص 80 و 127.
[6]. حکیمی، محمدرضا، داستانهایی از زندگی امیرکبیر، ص 18؛ هاشمی رفسنجانی، علیاکبر، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، ص 112.
[7]. حسنلو، امیرعلی، مقاله جریان شناسی پیدایش فرقه ضاله بهایی، سایت اندیشه قم، مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات حوزه علمیه قم.