searchicon

کپی شد

سوفسطائیان

از قرن پنجم پيش از ميلاد، گروهی به نام «سوفسطاييان» ظهور کردند که منکر حقيقت بودند.

کلمه «سوفسطایی» از کلمه يونانی«سوفوس»[1] و «سوفيا»[2] به معنای حکيم و حکمت گرفته شده است. «سوفوس» معمولاً به معنای کسی است که دانش و خردمندی را شغل و حرفه خود ساخته است و به کار تعليم می‏پردازد و از جايی به جايی می‏رود و درس می‏دهد و مزد می‏گيرد.[3]

طريقت سوفسطايی مذهب فلسفی نبود، بلکه روش خاصی برای تعليم و تربيت به شمار می‏رفت. سوفسطاييان آموزگارانی بودند که شهر به شهر در پی شاگردانی می‏گشتند که به تعليمات آنان گوش فرا دهند و با اخذ اجرت راه غلبه بر حريف را در مباحثه در هر عقيده‏ای می‏آموختند.

کلمه «سوفيست» يا «سوفسطايی» در ابتدا معنای مثبت و بسيار خوبی داشت، حتی در مواردی آنها را به عنوان سفيران شهرهايشان انتخاب کرده‏اند،[4] ولی با گذشت زمان، اين کلمه معنای اصلی خود را از دست داد و به کسی گفته می شد که با چرب زبانی و مغالطه از آنچه می‏دانست نادرست است، به‏ قصد فريفتن‏ ديگران‏ دليل‏ می‏آورد و نتيجه‏ می‏گرفت.[5]

لازم به ذکر است که فلسفه پیش از سقراط، حول محور هستی شناسی ‏(آنتولوژی) می‏چرخید. مباحث معرفت شناسی هم‏ بندرت در حاشیه فلسفه مطرح می‏شد؛ چرا که امکان‏ معرفت، پیش فرض مهم فیلسوفان آن زمان بود. اولین‏ گروهی که در«معرفت مطابق با واقع»شک کردند، سوفسطاییان یونان باستان (500 ق.م) بودند که بیش از هر مکتب و تفکری، در رشد و پیشرفت شکاکیت، نقش‏ ایفا کردند و بر همه دوره‏های بعد از خود تأثیرات مهمی‏ به جا گذاشتند و عامل پدید آمدن کهن‏ترین نظریات درباره‏ شناسایی و معرفت در یونان باستان شدند.«سوفسطاییان‏ نه تنها در تاریخ فلسفه یونان، بلکه در تاریخ اندیشه جهان‏ نقش بسیار مؤثری داشته‏اند».[6]

در واقع،سوفیسم را هم از این جهت که‏ عامل پدید آمدن مباحث معرفت شناسانه در یونان باستان‏ شد و هم از این جهت که بر شکاکیت پسین خود تأثیر گذار بود، می‏توان عامل پیدایی، پایایی و پویایی معرفت شناسی‏ دانست.

حیات سوفسطاییان (یا به قول آریستوفانس، «دانشمند دروغین»، «درازمویان تنبل» و «شاعران‏ غزل سرا») همزمان با تنوع و تکثر اندیشه‏ها و «نسبیت گروی فرهنگی»بود که «به موجب ارتباط گسترده‏ یونانیان یا تمدن‏های کهن‏تری پدید آمده بود که در دوره‏ شرق گروی (قرن هشتم و هفتم ق.م) شروع شد» و سوفسطاییان با بینش‏های نظری کاملا متفاوتی روبه‏رو بودند و در بین خودشان هم از وحدت و انسجام فکری‏ برخوردار نبودند. ایشان در یک دیدگاه معرفت شناختی‏ (شکاکیت) اشتراک داشتند که بر اساس آن، معرفت فقط نسبت به فاعل شناسایی می‏تواند تحقق یابد و واقعیتی‏ خارج از «واقعیت ذهنی» وجود ندارد.[7]


[1]. sophos.

[2]. Sophia

[3]. کاپلستون، فردريک، تاريخ فلسفه، مترجم مجتبوى، سيد جلال‏الدين، ص 100 (پاورقی).

[4].  همان، ص 103 و 104.

[5]. ر. ک: هالينگ ديل، مبانى و تاريخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، ص 108.

[6]. ر.ک:دبلیو،کی.سی،گاتری،تاریخ فلسفه یونان، ترجمه قوام صفری، مهدی، ج 10 و 11.

[7]. ولی الله،  عباس، 1381ش، شکاکیت‌ و معرفت شناسی، کیهان فرهنگی، شماره 195، ص33.