کپی شد
سوء استفاده باب از موضوع مهدویت
در شکل گیری فرقه بابیه، سوء استفاده باب از موضوع مهدویت بسیار پررنگ است. البته این سوء استفاده از زمان وی شروع نشده بود، پیش از وی نیز افرادی به ادعاهای کاذب در این باره اقدام کرده بودند، لکن او با وجود زمینه هایی که در خودش و در مردم جامعهاش در آن عصر به وجود آمده بود، ابتدا ادعای بابیت، و سپس ادعای مهدویت کرد. در ادامه به بیان زمینههای ادعاهای باب درباره مهدویت پرداخته می شود:
اول: اعتقاد به رکن رابع شیخیه
از آن جا که علی محمد باب، چه در سنین کودکی در محضر شیخ عابد براى آموختن مقدمات کتابت و قرائت، و چه در سنین جوانی در درس سید کاظم رشتی برای اکتساب معارف دينى، تلمذ نموده، سخت تحت تأثیر عقاید شيخيه؛ به ویژه مسئله «رکن رابع»، و انجام رياضت و ذکر و اوراد به طريقه شيخيه، بوده است.
بيانات و رفتارهاى ابهامآميز پیشوایان شیخیه؛ شيخ احمد احسایی و سيد کاظم رشتى، مجالى مساعد براى على محمدشيرازى به شمار مىآمد تا با اتکاء و اثبات مقام بابيّت براى شيخ و سيد، و مفتوح شدن چنين بابى (به دست آنان) پس از غيبت کبراى امام، جرأت ادعاى بابيت را در خود بيابد. بدين منوال که على محمد شيرازى پس از دعواى قائميت، شيخ و سيد را مبشّر خود مىخواند و از اين طريق پيوستگى خود را با زمينههاى شيخى امرى ناگسسته تلقى مىکرد.[1]
«حاج ميرزا جانى کاشانى»،[2] نقطه نظر بابيه را در مورد «شيخ احمد» و «سيد کاظم» تحت عنوان: «مأموريت شيخ احمد احسائى، از قبل حجت براى تمهيد طريق»، به تفصيل مورد بحث قرار داده است که لازم است به بعضی از آنها اشاره شود:
1- «همين که نهصد و پنجاه سال از اول غيبت صغرى گذشت، آن سلطان فضال (امام زمان علیه السلام)، مرحوم شيخ احمد زين الدين الاحسائى را از ميان شيعيان خود برگزيده و ديده دل آن صفوه اخيار (برگزیده نیکان) را به نور معارف و فضائل خويش و آباء و اجداد طاهرين خود (سلام اللَّه عليهم اجمعين) روشن فرموده. از اينجا بود که آن برگزيده موحدين (شیخ احمد احسایی)، مىفرمودند: «سمعت عن الحجة کذا و کذا».[3]
2- «خلاصه، مأمورش فرمودند به جذبات غيبى که اى فراش کارخانه محبت، هنگام ظهور شمس عدل ما نزديک گرديده و ديده معرفت منتظران ظهور حضرت ما در احتجاب، و (چشم) ضعفا از احباب در خواب است و لهذا تو را مأمور نموديم که سير در بلدهاى مسلمين نموده و اظهار علم توحيد حقه و بيان معارف در شأن ولايت ما را نما…».[4]
3- «در علم حکمت و سائر علوم، کتبها نوشته و حضرت ايشان (شیخ احمد احسایی)، باب امام (عليه السلام) بودند. باب مخصوص آثارى نه نصى…».[5]
4- «در واقع خود مىدانستند که مخصوص گرديده از قبل حجت (عليه السلام)، و لکن به جهت عدم قابليت خلق، تصريح به مقام بابيت نفرمودند و به کنايات و اشارات لطيفه مطلب خود را به خلق القا مىفرمودند…».[6]
5- «خلاصه بعد از آن که ارتحال روح مروحش به عالم قدس نزدیک گردیده، مرآت جمال و ارض اشراق کمالاتش را که سيد سند و نور احمد المعروف عند القوم، به حاجى سيد کاظم (رشتی) بوده، وصى و قائممقام خود فرموده و عالم فانى را وداع گفتند…».[7]
6- «خلاصه به برکت آن دو باب اعظم و آن نورين القمرين و کوکبين الدريين (احسایی و رشتی)، نفوس بسيارى، عارف به علم توحيد و معرفت به مظاهر حق گرديده، و طبايع ايشان، نضجى (رشد و تکاملی) به هم رسانيده تا آن که قابل قبول طلوع شمس حقيقت از مغرب ولايت گردند».[8]
7- «مرحوم سيد (کاظم رشتی) اعلى اللَّه مقامه در اواخر عمر خود مکرر از قريب شدن اجل (مرگ) خويش خبر مىدادند و اصحاب آن بزرگوار آه و ناله مىنمودند و عرض مىکردند که اى مولاى ما، نباشد روزى که شما نباشيد و ما حيات داشته باشيم. آن عالى مقدار مىفرمودند که آيا راضى نمىشويد که من بروم و حق ظاهر گردد؟ عرض می کردند: یا سیدی حق بعد از شما کیست؟ و چگونه حضرت ایشان را بشناسیم؟…».[9]
8- «هر چند اصرار نمودند که علامت واضحى در حق ظهور بعد خود ذکر فرمايند، قبول نفرمودند، ولى به کنايات بسيارى، از آثار آن نيّر اعظم را بيان فرمودند و در نوشتجات خود ذکر مىکردند؛ من جمله در «شرح قصيده»، بيانات شافى کافى در حقيقت بابيت نمودهاند، و در رساله «حجة البالغة» در علامات نائب امام (عليه السلام)، موازينى ذکر فرمودهاند که در حق احدى از اهل زمان به جز مدعى بعد از ايشان که شمس طالع از ارض فارس (على محمد شيرازى) بوده باشد صدق نمىآيد…».[10]
9- «بعد از آن که نجم وجود آن سيد بزرگوار غروب نمود، بعضى از اصحاب با صدق و وفاى آن سرور، نظر به فرمايش آن نير اعظم در مسجد کوفه، به مدت يک اربعين معتکف گرديده و ابواب «ما تشتهى الانفس» را بر روى خود بسته و روى طلب بر خاک عجز و نياز گزارده و دست الحاح به درگاه موجد کلّ فلاح بر آورده و به لسان سرّ و جهر در پيشگاه فضل حضرت رب المتعال عارض گرديده که بارالها ما گم شدگان در وادى طلبيم و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوبيم …».[11]
10- «تير دعاى با صدق و اخلاص نقطهانداز پرده دعوت، به اجابت رسيده و در عالم اشراق به تجلى معرفت جمال غيبى آن شمس وحدت، مرآت فؤادش متجلى گرديده و بيت طلوعش را که کعبه حقيقت بوده عارف شده و لهذا قدم طلب در سبيل وصالش گذارده و به سوى کشور شيراز (شهر محمد علی باب)، جان افزا شتابيده …».[12]
ميرزا جانى کاشانى در ترسيم چنين سيرى، محققان را متقاعد مىکند که شيخيه در بطن خود، مستقيماً زمينه ظهور مدعيان بابيت و حتى قائميت را فراهم ساخته بود و بدين لحاظ، على محمد شيرازى، مىبايست تمام همّ خود را مصروف اثبات دعاوى خود، براساس رفتار و گفتارهاى شيخ و سيد، کند.[13]
دوم: رویگردانی مردم از حکومت مرکزی
بین کشور ایران و روس دو دوره جنگ و درگیری رخ داده است؛ دوره اول در سال ۱۲۱۹ هـ ق (۱۸۰۳ م) شروع و در سال ۱۲۲۷ هـ ق (۱۸۱۳ م) با انعقاد معاهده گلستان به پایان رسید و دوره دوم در سال ۱۲۴۱ هـ. ق شروع و در سال ۱۲۴۳ هـ. ق (۱۸۲۸ م) با انعقاد معاهده ترکمنچای خاتمه یافت. در این جنگها علیرغم تلاش و کوشش بیامان ملت ایران در حفاظت از کشور، به علت عدم تأمین و پشتیبانی به موقع حکومت و اتکا به نیروهای خارجی، ایران با شکست مواجه شد و با عقد قراردادهای گلستان و ترکمنچای، بخشهای وسیعی از خاک ایران؛ از جمله باکو، شیروان، قرهباغ، ایروان، نخجوان و… به روسها واگذار گردید. آثار تخریبی این شکست در سرنوشت ایران و ایرانی به شیوههای مختلف تا سالیان دراز باقی ماند و این روحیه شکستخورده و ناامیدی از حکومت وقت، زمینهای را فراهم نمود تا برخی از مردم به نیرویی فراتر از نیروی نظامی متمایل گردند و شرایط برای پیروی از مدعیان ارتباط با بابیت، با عنوان منجی عالم بشریت فراهم گردد.
سوم: وضعیت اسفبار اقتصادی
اکثر مورخان از دوره قاجار به عنوان یکی از سیاهترین دورههای کشور ایران یاد کرده و اتفاق نظر دارند که پس از دوران فتحعلیشاه و باز شدن پای خارجیان به ایران، وضعیت مردم بسیار نابسامان شد، کشاورزی بیرونق گردید، زمینهای آباد و مستعد در دست زمین داران و حکام محلی قرار گرفت که دستنشانده حکومت مرکزی بودند و فقر و قحطی و بیماری به اوج خود رسید. دکتر یوسف فضایی در کتاب «تحقیق در تاریخ فلسفه شیخیگری، بابیگری، بهائیگری و کسروی گری» در تشریح چگونگی به وجود آمدن این فرقهها چنین آورده است: وضع اقتصادی و کشاورزی ناسالم و محدود دوره قاجاریه، مبتنی بر کشاورزی سنتی و رابطه ارباب رعیتی و نظام فئودالیزم قرون وسطایی بود که هر شهر و ناحیهای، بایستی از نظر ارزاق خود را تأمین میکرد… دهقانان و زحمت کشان که تولیدکننده اقتصادی بودند هیچگونه تأمین اقتصادی و اجتماعی نداشته و در نتیجه، در فلاکت و تیرهروزی و ناامیدی به سر میبردند و افق آرزوهایشان تیره بود و تن و روحشان در انتظار ظهور نجاتدهندهای خدایی بود.[14]
چهارم: وضعیت نابسامان امنیتی اجتماعی
در دوره قاجار، مردم از لحاظ اجتماعی زیر نظر دولت و حکومت قرار داشتند و حکومت هیچگونه حقی برای مردم قائل نبود. به عقیده محمدرضا فشاهی، مخارج سنگین دربار قرون وسطایی قاجار بر دوش روستائیان، پیشهوران و قشرهای پایین شهری قرار داشت. مأموران حکومت برای مخارج خود و افرادشان در مناطقی که تحت اختیارشان بود، مالیاتی به نام «تفاوت عمل» دریافت میکردند. افراد قشون و پیک های دولتی به زور در خانههای روستاییان اقامت میکردند و علاوه بر مخارج خود و چهارپایانشان، اهل خانه را مجبور به خدمت میکردند و در صورت کمترین مقاومتی، آنها را با قنداق تفنگ و چماق مجروح میکردند.[15] ناامنی سیاسی اجتماعی و ظلم و ستمهای دولت باعث شد تا مردم از دولت فاصله بگیرند. در این گیرودار تقابل دولت و ملت، انتقاد از دولت و تحریک مردم به مقابله با ظلم، آن هم با ادعای بابیت امام زمان (علیه السلام) (که بر اساس روایات اهل بیت (علیهم السلام) و اعتقادات اسلامی، زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد) نظر گروهی از پیروان شیخیه و برخی دیگر از مردم را به سوی علیمحمد شیرازی که ادعای بابیت میکرد، معطوف نمود.[16]
[1]. نجفى، سيد محمد باقر، بهائيان، ص 157 و 158.
[2]. حاجى ميرزا جانى كاشانى از مريدان على محمد شيرازى و صاحب کتاب «نقطة الکاف». ر.ک: میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف (نسخه الکترونیکی)، به کوشش: ادوارد برون، ص 29 و 30 مقدمه.
[3]. همان، متن کتاب، ص 63.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان، ص 64.
[9]. همان، ص 65.
[10]. همان، ص 65 و 66.
[11]. همان، ص 66 و 67.
[12]. همان، ص 67.
[13]. بهائيان، ص 157.
[14]. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ فلسفه شیخیگری و…، ص ۸3 و ۸4.
[15]. فشاهی، محمدرضا، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، ص ۳۱
[16]. برگرفته از: عوامل پیدایش بابیت و بهائیت، پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب.