کپی شد
سلطنت ملکه سبأ بر یمن
یکی از حوادث و وقایع برجسته منطقه یمن؛ پادشاهی «ملکه سبأ» بر آن سرزمین است. نام ملکه سبأ را «بُلْقَیس بنت شراحیل» ذکر کرده اند.[1] بلقیس دارایی عظیمی داشته و به نقل قرآن کریم، او و قومش آفتاب پرست بوده اند: «او و قومش را ديدم كه براى غير خدا (خورشید)، سجده می كنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته و از اين رو هدايت نمى شوند!».[2]
داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) و ملکه سبأ در سورۀ نمل بیان شده است. این ملکه و قومش، در سوره نمل از زبان «هُدهُد» (شانه به سر) توصیف می شوند. او چنین می گوید: «من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى كند و همه چيز در اختيار دارد و (به ویژه) تخت عظيمى دارد».[3]
حضرت سلیمان (علیه السلام) توسط هدهد برای او پیامی می فرستد و او را به تسلیم شدن فرا می خواند.[4] بلقیس بعد از مشورت با اشراف و بزرگان،[5] ابتدا برای آزمودن حضرت سلیمان (علیه السلام) هدایایی می فرستد تا پیامبر بودن او برایش آشکار شود.[6] سلیمان (علیه السلام) نیز به جای پذیرفتن هدایا، آنها را تهديد به فشار نظامى مى كند.[7] بُلْقَیس از این برخورد حضرت، در می یابد كه باید در برابر فرمان سلیمان (علیه السلام) كه همان فرمان حق و توحید است، تسلیم گردد و برای حفظ و سلامت خود و جامعه هیچ راهی جز پیوستن به امّت سلیمان (علیه السلام) را ندارد. به دنبال این تصمیم، با جمعی از اشراف قوم خود حركت كرده و یمن را به قصد شام ترک می گوید ، تا از نزدیک به تحقیق بیشتری بپردازد.
هنگامی كه سلیمان (علیه السلام) از آمدن بُلْقَیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «كدام یک از شما توانایی دارید، پیش از آن كه آنها به این جا آیند، تخت ملكه سبأ را برای من بیاورید»؟ عفریتی از جنّ (یكی از گردنكشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو می آورم، پیش از آن كه از مجلست برخیزی، اما «آصف بن برخیا»[8] كه وصی[9] آن حضرت و از علم کتاب آسمانی بهره مند بود، گفت: من آن تخت را قبل از آن كه چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد». لحظهای نگذشت كه سلیمان، تخت بُلْقَیس را در كنار خود دید و بی درنگ به ستایش و شكر خدا پرداخت و گفت: «این موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش كند كه آیا شكر او را بجا می آورم، یا كفران می كنم».[10] سپس سلیمان (علیه السلام) دستور داد تا تخت را اندكی جابجا كرده و تغییر دهند تا عکس العمل او را مشاهده نمایند. همچنین آن حضرت قبل از ورود بُلْقَیس به قصر، دستور داد صحن یكی از قصرها را از بلور بسازند و از زیر بلورها آب جاری کنند. (این دستور به خاطر جذب دل بُلْقَیس، و یک نوع اعجاز بود).
طولی نكشید كه بُلْقَیس و همراهان به حضور سلیمان (علیه السلام) آمدند. شخصی به تخت او اشاره كرد و به بُلْقَیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است؟!». بُلْقَیس دریافت كه تخت خود او است که از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است.
هنگامی كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یكی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو!». ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را نهر آب فراگرفته؛ از این رو تا ساق، پاهایش را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالی كه حیران و شگفت زده شده بود كه آب در این جا چه میكند؟، اما به زودی سلیمان (علیه السلام) او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: «این حیاط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست كه موجب برهنگی پای تو شود».[11]
پس از آن كه ملكه سبأ نشانه های متعدّدی از حقّانیت دعوت سلیمان (علیه السلام) را مشاهده كرد و از طرفی دید كه با آن همه قدرت، او دارای اخلاق نیک مخصوصی است كه هیچ شباهتی به اخلاق شاهان ندارد؛ از این رو با صدق دل به نبوت سلیمان (علیه السلام) ایمان آورد و به خیل صالحان پیوست. آنچه در تواریخ نقل شده، این است که سلیمان (علیه السلام) وارد سرزمین سبأ شده و با بلقیس ازدواج می کند.[12]
[1]. فيض كاشانى، ملا محسن، تفسير الصافى، تحقيق: اعلمى، حسين، ج ۴، ص ۶۴؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسير القرآن،
تحقيق: ستوده، رضا، ج ۱۸، ص ۹۸.
[2]. نمل، ۲۴.
[3]. همان، ۲۳.
[4]. سبأ، ۳۱.
[5]. همان، ۳۲.
[6]. همان، ۳5.
[7]. همان، ۳7.
[8]. آصف، نام وصی و وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان (علیه السّلام) است و در روایات و داستان های حضرت سلیمان (علیه السّلام) نام او برده شده است. ظاهراً او یکی از نزدیکان و دوستان خاص سلیمان (علیه السّلام) بوده و می گویند خواهرزاده سلیمان نبی (علیه السّلام) بوده است. او نزد سلیمان دارای مقام و منزلت بوده، در حضور و غیاب سلیمان هر وقت می خواسته وارد خانه او میشده است. در روایات و تفاسیر همه جا آصف؛ وزیری خردمند، سیاستمدار و مدبر معرفی شده است. آصف از بنی اسرائیل و براساس بعضی منابع، هم دوران کودکی سلیمان بوده است؛ پژوهشکده باقر العلوم (علیه السّلام).
[9]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 15، ص 471، ناشر: دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
[10]. نمل، ۴۰.
[11]. همان، ۴۱.
[12]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج ۴ ،ص ۴۹۶۸؛ برگرفته از سایت ویکی فقه به نقل از سایت اندیشه قم.