کپی شد
سازگاری یگانهانگار
برخی از متفکران دینی کوشیدهاند تا علم و دین را در نظامی یگانه و هماهنگ جای دهند تا از طریق نفی دوگانگی میان آن دو، موضوع ناسازگاری میان علم و دین را منتفی سازند.
فلسفه پویش
یکی از کوششهای مؤثر که علم و دین را در برداشت یگانهای از حقیقت کنار یکدیگر نشانده، «فلسفه پویش»[1] وایتهد (1861- 1947م)؛ فیلسوف و ریاضیدان انگلیسی است.
وی متافیزیک را به مطالعه عامترین خصایص امور تعریف کرده است. نظام متافیزیکی او از چنان مقولات و مفاهیم عام و شاملی تشکیل میگردد که علم و دین را در خود جای میدهد. از سوی دیگر، او خاستگاه دین و علم را دو گونه تجربه میداند، یکی تجربه دینی و دیگری تجربه طبیعی و علمی. کار متافیزیک این است که دادههای این دو نوع تجربه را تبیین و تحلیل نماید. عقاید دینی کوشش هایی است در جهت تنظیم و تنسیق آن چه از طریق تجربه دینی دریافت میشود. چنان که نظریه های علمی نیز کوشش هایی هستند در جهت تنظیم و تنسیق حقایقی که از طریق ادراک حسی به دست میآیند.[2]
روشنترین نقد نظریه فوق این است که حقیقت وحی را به تجربه دینی فرو کاسته است و آموزه ها و عقاید دینی را تنسیق بشری تجربههای دینی دانسته است. این تفسیر از وحی با دیدگاه رایج در مسیحیت کاتولیک و نیز نظریه مورد اجتماع مفسران، متکلمان و فقیهان اسلامی سازگاری ندارد. آیات و روایات اسلامی در این که آموزهها و احکام دینی از جانب خداوند بر قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است صراحت دارند و قابل تأویل نیستند. نظریه وایتهد به نظریه تجدد طلبان و تاویل گرایان افراطی باز میگردد. میتوان گفت، آن چه او ارائه کرده است، تصویر جدیدی از تأویل گرایی افراطی است.
نظریه علوم دینی
نظریه دیگری که در جهت یگانهسازی علم و دین ارائه شده است، به جای آن که به دین جامه عمل بپوشاند، جامه دین را بر تن علم نیز میپوشاند و همه شاخه های علوم عقلی و تجربی را به عنوان زیر مجموعه علوم دینی تلقی میکند. دلیلی که بر این نظریه اقامه شده این است که در دینی بودن یک شاخه معرفتی دو چیز لازم است، یکی این که در کتاب و سنت اصول و کلیاتی درباره مسائل آن علم بیان شده باشد و دیگری این که روش معرفتی متناسب با آن رشته علمی نیز مورد تأیید وحی (کتاب و سنت) قرار گرفته باشد. این دو شرط در مورد همه علوم عقلی تجربی وجود دارد؛ زیرا در کتاب و سنت درباره همه امور و مسائل، آیات و روایاتی یافت میشود، و از طرفی استفاده از حواس، تفکر، تعقل، کشف و شهود نیز مورد تأیید وحی است، اما این که مسائل یک علم به صورت تفصیلی در کتاب و سنت آمده باشد، شرط دینی بودن یک علم نیست، دلیل این امر آن است که اگر چنین شرطی لازم باشد، بخش معاملات فقه هم دینی نخواهد بود؛ زیرا تفاصیل احکام آن در کتاب و سنت نیامده است، بلکه از طریق اجتهاد روشمند و مشروع به دست آمده است. ظنی بودن و تحولپذیری نظریههای علمی نیز با دینی دانستن آنها منافات ندارد؛ زیرا این دو ویژگی در نظریه های فقهی نیز وجود دارد.[3]
بر اساس این نظریه سخن گفتن از بحث علم و دین معنایی نخواهد داشت؛ زیرا علم چیز جدایی از دین نخواهد بود. علم عنوان عامی است که بر معرفتهایی؛ چون زیستشناسی، فیزیک، شیمی، و جامعه شناسی، اطلاق میشود، هر گاه این علوم از اقسام علوم دینی باشند در کنار فقه، تفسیر و کلام خواهند بود. پس آن چه ما با آن سرو کار داریم یکی دین (کتاب و سنت) است و دیگری علوم دینی. بنابراین، موضوع «علم و دین» به «علوم دینی و دین» مبدل خواهد شد. اما این تبدل موضوع، مشکل تعارض علم و دین را حل نخواهد کرد؛ زیرا در هر صورت میان پارهای از نظریههای علمی با ظواهر کتاب و سنت و نیز با نظریههای فقهی یا کلامی ناسازگاری رخ میدهد، به صرف این که بر نظریههای علمی برچسب دینی بزنیم، ناسازگاری مزبور برطرف نخواهد شد.[4]
[1]. وایتهد خود اصطلاح «فلسفه پویشی» را به كار نبرده است، اما این نام به درستی از عنوان كتاب او «پویش و واقعیت»Process and Reality ) (1929 برای این نگرش اقتباس شده است. محور اصلی فلسفه پویشی این دیدگاه است كه جهان عبارت است از فرآیندی خلاق كه هر لحظه در حال نو شدن است و به شكلی كاملاً تازه در می آید. وایتهد با تكیه بر نظریات متافیزیكی و یافته های جدید علمی، نظام فلسفی ای جدید ارائه كرد كه جهان را جهانی چندگانه و تركیبی معرفی می كرد. به نظر او جهان متشكل از واحدهایی بنیادین است كه از طریق روابط درونیشان با یكدیگر، توسعه پیدا می كنند. این واحدهای بنیادین پدیده هایی ثابت و زودگذر نیستند، بلكه مستمر و زمانی اند كه حتی كوچك ترین و بسیط ترین موجودات ثابت هستی؛ مثل اتم و الكترون هم یک مجموعه زمانی منظمی از آنها هستند. البته باید توجه داشت كه آنها نمی توانند در یک «آن» به عنوان بخش غیر ممتد زمان وجود داشته باشند، بلكه همچنان كه «برگسون» هم اشاره می كند، استمراری كمابیش كوتاه دارند.
فلاسفه پویشی (وایتهد و پیروان او) وظیفه فلسفه را ارائه جهان بینی ای می دانند كه همه معارف و شهودات بشری را در بر گیرد. آنها این جهان بینی را «ماتریالیسم علمی» (Scientific Materialism) نامیدند و بر آن شدند تا دوباره شهودات اخلاقی، دینی و زیبایی شناختی را وارد حوزه فلسفه كنند. این وظیفه شامل دو مرحله است؛ یكی تردید و نقد انتزاعیاتی كه اغراق در مورد حقایق علمی را در پی داشته اند و بر اساس آنها اصول علمی به نحوی نادرست شكل گرفته اند، و دیگری پویا تلقی كردن واحدهای بنیادین جهان. ر.ک: آشنایی با فلسفه پویشی، سایت تبیان.
[2]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 167، به نقل از علم و دین، ص 158 و 159.
[3]. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینه معرفت، ص 97 – 100، ص 169 – 183، ص 352 – 354.
[4]. برگرفته از: درآمدی بر کلام جدید، ص 167 – 169.