searchicon

کپی شد

سازگاری اکتشافات علمی با دین

در بحث علم و دین در رابطه با اکتشافات علمی نیز لازم است ابتدا نکاتی بیان شود:

1. در برخورد با مباحث علمی باید بین تئوری ها و فرضیه هایی که هنوز به اثبات نرسیده، با قوانین قطعی علوم فرق گذاشت، یک فرضیه و یا حتی نظریه علمی تا به قطعیت صددرصد نرسیده و به صورت قانون در نیامده است نمی تواند با منابع و متون دینی تعارضی ایجاد کند؛ زیرا هنوز در حد فرضیه و تئوری است و چه بسا در آینده خلافش ثابت شود و یا در حد نظریه ای است که هنوز درستی آن در همه موارد و افرادی که در خطابات و بیانات دینی آمده است، صدق نمی کند. بنابر این اساساً در این دو صورت هیچ تعارض و منافاتی با خطابات قطعی شریعت وجود ندارد. آری اگر روزی درستی این فرضیه ثابت شد و با آموزه ای از آموزه های دین تعارض داشت باید به دنبال رفع تعارض آن بود.

2. نکته دیگری که در مورد علم، باید توجه داشت این که در فلسفه علم بعضی معتقدند، نظریات علمی برگردان و نشانگر واقعیت های خارجی نیستند، بلکه بر ساخته های ذهنی انسان استوارند که به دلیل سودمندی در تحلیل و تبیین حوادث عالم مقبول افتاده است؛ مثلاً نظریه تکامل داروین سخنی در مورد این که به واقع انسان از میمون زاده شده است، نمی گوید، بلکه فقط می گوید اگر چنین فرض کنیم، برخی از مجهولات ما درباره حیات انسان حل می شود. این نظریه که در فلسفه علم امروز رواج دارد، ابزار انگاری نامیده می شود.[1] براین اساس برخی مدعی شده اند که تعارضی بین علم و دین نیست؛ زیرا آنچه دین می گوید واقعیت است، اما آنچه علم می گوید افسانه ای مجعول است برای بهره مندی در عمل.

3. عده ای گفته اند: کارکرد علم به کلی با کارکرد دین متفاوت است و تعارض بین دو چیز در صورتی پدید می آید که هر دو بر موضوع واحدی وارد شوند و احکام متفاوتی در باره آنها داده شود و چنین چیزی در باره علم و دین وجود ندارد.

ایان بار بور در این زمینه می نویسد: در مورد علم، تحلیل گران غالباً نگاه «وسیله انگارانه» دارند؛ یعنی نظریه ها را بیش تر «مفید» می دانند تا واقعی و وظیفه اصلی زبان علمی را پیش بینی و مهار می دانند، ولی در باره زبان دین معمولاً آن را “توصیه و تصویب یک نحوه زندگی”، “اظهار سرسپاری به یک سلسله اصول اخلاقی”… می دانند.[2]

به رغم نکات مثبتی که در این دیدگاه وجود دارد. اشکال اساسی آن، نادیده گرفتن بخشی از زبان دین است که بیان حقایق طبیعی است. با توجه به تغییر و تحول گسترده در علوم تجربی و نکات دیگری که بیان شد روشن شد که دستورات و آموزه ها و گزاره های معتبر و قطعی دین مبین اسلام هیچ گونه تعارض و تنافی با علوم قطعی و برهانی ندارد و علوم برهانی نیز در حیطه علوم تجربی حجت خداوند بوده و تعارض با منقولاتی که از طرف دین به ما رسیده است ندارد.[3]

هنگام رجوع به منابع دینی (کتاب و سنت) باید به تخصیص ها و قیدهای یک حکم توجه داشت به طوری که در برخورد ابتدائی با این نصوص بدون فحص از مخصّص و مقیّدات آن، حکم به عمومیت یا اطلاق آن حکم نداد.

برای روشن شدن این مطلب مثالی از متون دینی نقل می کنیم. در قرآن کریم از عسل به عنوان شفاء برای مردم نامبرده شده است،[4] حال اگر کسی از این کلام خداوند چنین استنباط کند که عسل برای هر دردی شفا است و از طرف دیگر اگر علم ثابت کند که عسل برای فلان بیماری مضر است، در نهایت چنین نتیجه می گیرد که کشف علمی با متون دینی متعارض است. حال آن که آیه مبارکه نمی گوید عسل برای هر دردی شفا است.

فخر رازی در ذیل همین آیه با بیان همین اشکال می گوید: خداوند نمی فرماید که عسل شفاء، برای همه مردم و برای هر دردی و در هر حالی است، بلکه فی الجمله شفاء است.[5]

لازم است توجه شود که در این گونه موارد بین عقل و نقل تعارضی مشاهده می شود، نه بین عقل و دین؛ زیرا آموزه های دینی هم از نقل به دست می آید و هم از عقل.

گاهی بعضی از روایات علت مادی یک واکنش را توضیح نمی دهند، بلکه علت معنوی آن را بیان می کند که اگر با علت مادی اشتباه شود موجب توهم تعارض علم و دین می شود. علل معنوی در طول علل مادی هستند به این معنا که وقتی علل معنوی پدیده ای موجود شد به دنبال آن زمینه پیدایش علل مادی آن فراهم می آید و آن پدیده به وجود می آید؛ مثلا در روایات داریم زلزله به خاطر گناهان مردم اتفاق می افتد از طرفی علم ثابت کرده که زلزله به خاطر یک سری فعل و انفعالات طبیعی و تدریجی یا دفعی زمین اتفاق می افتد، این جا نباید توهم تعارض پیش آید و گفته شود بالاخره زلزله به خاطر گناهان مردم اتفاق می افتد؟ و یا ربطی به آن ندارد و فقط به خاطر فعل و انفعالات درون زمین است؟

چرا که بیان دینی، بیان علت معنوی این پدیده است که عامل معنوی زلزله گناهان مردم است و این منافات ندارد که در عالم ماده وقتی بخواهد چنین پدیده ای رخ دهد باید فعل و انفعالاتی انجام گیرد. پس باید بین علل مادی و معنوی پدیده ها فرق گذاشت.

نکته ای که در پایان باید توجه کرد این است که قرآن کریم که کتاب آسمانی دین اسلام می باشد، نه تنها تعارضی با علوم تجربی ندارد، بلکه دارای یک اعجاز علمی بزرگ است؛ یعنی به مطالب و نکاتی از علوم تجربی اشاره نموده که امروزه علم بعد از گذشت قرن ها توانسته است به آن دست پیدا کند. به عنوان مثال در آیه 125 سوره مبارک انعام در مقام تشبیه گمراهان که سینه شان تنگ می شود، می فرماید: “آنها مانند کسی می مانند که در حال صعود به لایه های بالائی جو می باشد و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه می شود”. و این در حالی است که عقیده عالمان تجربی گذشته تا همین چند قرن گذشته این بود که هوا وزن و فشار ندارد؛ تا در سال 1643 میلادی «توریچلی» دستگاه هواسنج را اختراع کرد و بدین وسیله پی به فشار هوا برده شد؛ پس امروز بعد از گذشت قرن ها با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه روشن می شود.[6]


[1]. جوادی، محسن، امینی، علی رضا، معارف اسلامی، ج 2، ص 40.

[2]. ایان بار بور، علم و دین، ص 153 – 155. به نقل از معارف اسلامی، ج 2،ص 43.

[3]. برگرفته از بحث علم و دین، جوادی آملی، عبد الله، درس تفسیر، تاریخ 1/12/84.

[4]. “شفاء للناس”، نحل، 69.

[5]. فخر رازی، تفسیر کبیر، ذیل آیه مربوط؛ سفینة البحار، ج 3، ص 483.

[6]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص 425.