Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

سادات و ذریه پیامبر(صلی الله علیه و آله)

مفهوم شناسی سید

سیّد در لغت به معنای «آقا»، «بزرگوار»، «رئیس» بوده[1] و در اصطلاح، از القابى است كه در عرف فارسى زبانان و شيعه، كسانى كه نسبشان به واسطۀ فاطمۀ زهرا سيّدة النّساء (عليها السلام) به رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم) منتهى مى‌شود و بر سائر علويّين نيز كه به واسطۀ حضرت عبّاس يا جناب محمّد حنفيّه نسبشان به امير المؤمنين (عليه السّلام) مى‌رسد احتراما گفته مى‌شود، بلكه بر ساير هاشميّين مانند كسانى كه نسبشان به جناب جعفر طيّار و عقيل مى رسد نيز سيّد مى گويند و اين يك نوع احترام از منتسبين به رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله) و از خاندان بنى هاشم است چنانچه شيعه و اهل سنّت، سادات خصوص علويّين بالأخصّ فاطميّين را شرفاء مى‌گويند و به كسى كه از اولاد حضرت امام حسن مجتبى (عليه السّلام) باشد شريف حسنى و به كسى كه از اولاد حضرت امام حسين (عليه السّلام) باشد شريف حسينى گفته مى‌شود و فرزند سيّدۀ علويّه نيز اگر چه در عرف، سيّد و شريف، ناميده نمى‌شود به واسطۀ مادرش به اين دودمان شريف و حضرت رسول (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم) انتساب دارد و اگر مادرش از اولاد فاطمۀ زهرا (عليها السلام) باشد از فرزندان پيغمبر (صلّى اللّٰه عليه و آله) محسوب است بلى فقط كسانى كه به وسيلۀ پدر هاشمى هستند استحقاق خمس دارند.[2]

انتقال سیادت از طریق مادر

افرادی که مادرشان سیده است، ایشان هم از جهت ذریه منتسب به جناب هاشم -جد پیامبر (ص)- هستند، و تنها مورد اختلاف در برخی از احکام مترتب بر آن است.

ولی باید توجه داشت که بین عنوان فرزند رسول خدا بودن و عنوان سید فرق است، هر كس كه نسبتش به فاطمۀ زهرا (سلام الله عليها) مى رسد، از نسل پيامبر اسلام (ص) است، ولی در عنوان سید برای ایشان بین علما اختلاف است.

انتساب نژادی و قبیله ای از جانب پدر، امری رایج و  عرفی است، در کشور ما (ایران) مثل اغلب کشورهای جهان امروز، نسبت افراد را از ناحیۀ پدر به ثبت می رسانند، گرچه انتساب به مادر هم امری مسلم است، اما نکته ای که توجه به آن ضروری است، بعضی از امور عرفی در میان ملت ها را اسلام نیز به عنوان یک اصل پذیرفته است؛ دلیل این مسئله هم تعبدی است و در روایات به آن اشاره شده است. در این رابطه امام کاظم (ع) بعد از بیان مستحقین خمس می فرماید: کسی که مادرش از بنی هاشم و پدرش از قبایل دیگر قریش است، می تواند از صدقات استفاده نماید و بهره ای از خمس برای او نیست؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید: «ادْعُوهُمْ لِآبائِهِم»[3] یعنی مردم را با پدرانشان می خوانند.[4]

سیادت ائمه (ع) و ذریه پیامبر (ص)

امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) همان گونه که به پیامبر (ص) از طریق حضرت فاطمه (س) منتسب هستند همچنین از طریق پدر یعنی حضرت علی (ع) به جناب هاشم منتسب می شوند.

براى روشن تر شدن اين مسئله به چند روايت اشاره مى كنيم:

1. «مأمون به امام رضا (ع) گفت: با تحقیقاتی که کرده ام به این نتیجه رسیده ام، فرقی بین ما و شما از نظر نسب وجود ندارد، و از نظر فضیلت هر دو گروه یکسان هستیم، و اختلافی که پیروان ما در بیان فضائل ما می گویند، ناشی از هوای نفس و تعصبات است.

امام (ع) فرمود: اگر اجازه دهید جواب سؤال را می دهم، و اگر نخواهید جواب نمی دهم، مأمون گفت این سؤال را مطرح کردم تا از شما استفاده کنم، حضرت فرمود: اگر رسول خدا (ص) از میان این نیزارها بیرون آید و دختر شما را برای خود خواستگاری کند، شما چه می کنید؟ مأمون گفت، سبحان الله! آیا کسی را می توان یافت که به چنین وصلتی خشنود نباشد؟! حضرت فرمود: آیا من هم می توانم به چنین وصلتی راضی باشم؟! با لحظه ای درنگ، مأمون پاسخ داد قسم به خدا قرابت شما چسبیده به رسول خدا است».[5]

2. حضرت امام موسى بن جعفر (ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشيد رفتم. هارون از من سؤال هايى كرد. يكى از آن سؤال ها اين بود كه شما چطور خودتان را فرزند پيامبر (ص) و از نسل او مى‏دانيد در صورتى كه پيامبر فرزند پسر نداشت و نسل انسان با فرزند پسر مى‏ماند نه دختر؟ در جواب او گفتم: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را هدايت كرديم و نوح را از پيش هدايت كرده بوديم و از نژاد او داود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون را. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى‏دهيم و نيز زكريا، يحيى، عيسى و الياس را كه همگى از صالحان هستند».

به هارون گفتم: اى هارون پدر عيسى كيست؟ گفت: عيسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور از نسل حضرت ابراهيم به حساب آمده است؟ پس بدان خداوند عيسى را از طريق مادر به نسل حضرت ابراهيم ملحق ساخته است. ما هم از طريق مادرمان از نسل و ذريّۀ پيامبر اسلام محسوب مى شويم.

3. در تفسير عياشى آمده است: روزى حجاج كسى را دنبال يحيى بن معمّر فرستاد. يحيى نزد حجاج حاضر شد. حجّاج گفت: شنيده ام تو گمان مى كنى كه حسن و حسين (ع) پسران پيامبر (ص) هستند و اين را از قرآن مى گويى در صورتى كه من قرآن را از اول تا آخر خوانده ام، ولى اين مطلب را در آن نديده ام. يحيى گفت: شما سوره انعام را نمى خوانى؟ در سوره انعام آمده است: «ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را هدايت كرديم و نوح را از پيش هدايت كرده بوديم و از نژاد او داود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون را. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم و نيز زكريا، يحيى، عيسى و الياس را كه همگى از صالحان» مگر عيسى در اين آيه از نسل و ذريّۀ ابراهيم (ع) شمرده نشده است؟ حجاج گفت: درست مى گويى. اين آيه را خوانده ام؛ حضرت عیسی (ع) از طریق مادر منتسب به حضرت ابراهیم شده است، همچنین است امام حسن (ع) و امام حسین (ع)  که از طریق حضرت فاطمه (س) از ذریه پیامبر اسلام (ص) می باشند.

4. ابو جارود مى گويد: امام باقر (ع) فرمود: اى اباجارود اينها دربارۀ حسن و حسين (ع) به شما چه مى گويند؟ گفتم: به ما مى گويند: حسن و حسين (ع) فرزندان پيامبر (ص) نيستند. امام فرمود: شما چگونه براى آنان دليل مى آوريد؟ گفتم: ما با آيۀ “و من ذريته داود و سليمان” استدلال مى كنيم. امام فرمود: آنان در جواب شما چه مى گويند؟ گفتم: آنان مى گويند: پسر دختر، فرزند ناميده مى شود ولى اين فرزند صلبى نيست. امام فرمود: شما به آنان چه مى گوييد؟ گفتم: ما آيۀ “ندع ابنائنا و ابنائكم” را براى آنان مى خوانيم كه پيامبر (ص) به حسن و حسين، پسر اطلاق كرده است. امام فرمود: آنان چه مى گويند؟ گفتم: آنان مى گويند: در زبان عربى و در ميان مردم عرب، به پسران ديگران، «پسرم» اطلاق مى كنند. (پسر، پسر تو است ولى شخص ديگرى به اين پسر تو مى‏گويد: «پسرم فلان چيز را بياور») امام فرمود: اى ابا جارود از كتاب خدا برايت آيه اى مى گويم. خداوند مى گويد: “حرّمت عليكم امهاتكم و بناتكم” تو از آنان بپرس آيا پيامبر مى تواند دختران حسن و حسين (ع) را بگيرد؟ اگر گفتند: مى تواند، دروغ مى گويند و اگر بگويند نمى تواند دختران حسن و حسين (ع) را بگيرد، در اين صورت ثابت مى شود كه حسن و حسين (ع) فرزندان صلبى پيامبر (ص) هستند.

سیادت و نسب بنی امیه

آنچه در مورد بنی امیه باید مورد بررسی قرار گیرد این است که؛ امام حسين (ع) و يزيد (لعنة اللَّه عليه) هر دو، جدّشان عبد مناف است، اما ملاک و سرچشمه سیادت، جناب هاشم نوه عبد مناف می باشد که در این صورت بنی امیه از این زمره خارج هستند، امّا امام حسین (ع) از نوادگان هاشم جد پیامبر (ص) است.

به علاوه، بنا بر آن چه از كامل بهائى، نقل شده اميّه، غلامى بوده رومى در تحت ملكيّت عبد الشمس بن عبد مناف، و عبد الشمس او را آزاد كرده و او را به عنوان پسر خود معرّفى نموده است. با ملاحظه اين تاريخ، اميّه پسر خوانده عبد الشمس بن عبد مناف است نه اين كه فرزند صلبى او باشد؛ بنابراين عبد مناف، جدّ يزيد (لعنة اللَّه عليه) نيست.

در ضمن گفتنی است که در عرف شيعه، سيّد به كسانى مى گويند كه از اولاد حضرت امير المؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) باشند و سهم سادات هم به اشخاصى مى رسد كه نسبشان به جناب هاشم جدّ پيغمبر اكرم (ص) متّصل باشد.[6]

ارزش و جایگاه سادات

در منابه دینی سادات مورد توجه ویژه‌ای قرار گرفته‌اند. 

سادات از نگاه قرآن

اسلام دینی است که به همه انسان ها حتی غیر مسلمانان احترام می گذارد، اما برای مسلمانان و مؤمنان احترام بیشتری قائل است و در میان مؤمنان، احترام به منسوبین به پیامبر اکرم (ص) و فرزندان حضرت زهرا (س) را سفارش و تأکید کرده است.

ریشه اصلی احترام به سادات، آیه شریفه مودّت است:

«… بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست ‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]…».[7]

این آیه شریفه در مرتبه اول و به طور مستقیم، اهل بیت و عترت پیامبر اکرم (ص) را شامل شده و سادات را که فرزندان با واسطه حضرت زهرا (س) بوده و نسب آنان به یکی از ائمه اطهار (ع) می رسد، نیز شامل می شود.

در این آیه خدای تعالی به پیامبر (ص) امر می کند که به  مردم بگوید که با خویشاوندان وی دوستی و مودت نمایند، که این دوستی و محبت، خود، مصداقی از احترام است.

سادات در روایات

در روایات، سفارشات فراوانی به احترام و اكرام به سادات شده است، که در این مقاله، به برخی از آن اشاره می کنیم:

1. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «چهار دسته را روز قیامت شفاعت می كنم، هر چند با گناه اهل دنیا به صحرای محشر حاضر شوند: آن كه اولاد مرا یاری كند. آن كه از اموالش به اولاد تنگدستم كمک كند. کسی كه با زبان و قلب، آنان را دوست بدارد. و آن كه تلاش كند در انجام حوائج و نیازهای افرادی از ذریه ام كه تبعید شده و یا رانده شده اند».[8]

2. پیامبر اکرم (ص): « اكرام كنيد خوبان ذريه مرا از براى خدا و بدان ايشان را براى من».[9]

3. امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه روز قيامت شود منادى فرياد می زند كه، اى گروه مردمان! خاموش باشيد كه همانا محمّد (ص) سخن می گويد. مردم خاموش می شوند؛ پيامبر حركت مى‏ كند و می فرمايد: اى گروه مردمان! هر كس براى او در پيش من دستى و منّتى و نيكى هست بايد حركت كند تا جبران كنم. می گويند چه دست و چه منّت و چه نيكى است براى ما بلكه تمام اين ها براى خدا و رسولش بر تمام مردمان است. می فرماید: هر كس يكى از فرزندان مرا پناه داده، نيكى به او كرده، او را از برهنگى پوشيده، او را گرسنه بوده، سير كرده بايد حركت كند تا جبران كنم. پس بلند می شوند مردمى كه اين كردار را انجام داده اند. پس ندا از پيشگاه خداى جلّ و علا می رسد كه، اى محمّد! حبيب من! پاداش آنان را به تو واگذار كردم در هر كجاى بهشت كه می خواهىد آنان را جاى ده.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم)، ايشان را در منزلتى نزديک به خودش (موقف وسيله) جاى مى‏دهد. در آن جايى كه از ديدار پيامبر و خاندانش (صلوات اللَّه عليهم اجمعين) محجوب نمى‏مانند».[10]

گفتنی است این احترام یک امر طبیعی است و نشانه محبت به پیامبر است؛ یعنی اگر کسی شخصی را دوست داشته باشد منتسبین به او را هم دوست خواهد داشت و مورد احترام قرار می دهد، و همین یعنی احترام  و  یاد پیامبر اسلام و گرامی داشت اهداف آن حضرت.

 

تعلق خمس به سید مادری (میرزا)

زنى كه از نسل پيامبر (ص) است، همۀ فرزندان او از نسل پيامبر (ص) محسوب می شوند گرچه شوهرش سيّد نباشد، اما احکام و آثار فقهی که برای سیادت بیان شده است مختص به کسانی است که از طرف پدر به پیامبر انتساب داشته باشند.

حضرت امام خمینی (ره) در پاسخ به سؤالی در این زمینه فرموده اند: «گرچه منتسبين به پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» از طرف مادر هم از اولاد رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» محسوب می شوند، ولى ملاک ترتب آثار و احكام شرعى سيادت، انتساب از طرف پدر است».

صدقه به سید

دادن صدقات مستحبی به سيّد اشکال ندارد، اما صدقات واجب، مثل زکات اگر شخص زکات دهنده غير سيّد باشد نمی تواند زکات واجب را به سید بدهد، مگر این که خمس و ساير وجوهات، كفايت مخارج آن سید را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد در این صورت احتياط واجب آن است كه اگر ممكن باشد، فقط به مقدارى كه براى مخارج روزانه اش ناچار است بگيرد. بله اگر شخص زکات دهنده سید باشد باز در دادن زکات واجب به سید اشکالی وجود ندارد.[11]

 

ازدواج سید با غیر سید

برخی در ازدواج سید با غیر سید تردید کرده اند، امّا باید توجه داشت ازدواج دختران و زنان سیده با مردان شیعی غیر سید و ازدواج مردان سید با دختران و زنان شیعی غیر سید هیچ اشکالی ندارد. و لازم نیست زنان و دختران سیده حتماً با مردان سید و یا مردان شیعی سید حتماً با دختران و زنان شیعی سید ازدواج کنند. و هیچ کدام از مراجع تقلید نیز چنین ازدواجی را حرام نکرده اند.

به عنوان نمونه، حضرت آیة الله صافی گلپایگانی در این باره می فرماید:

چنین ازدواجی  اشکال ندارد؛ لکن سزاوار است شوهر، حرمت همسر سیده خود را بیشتر رعایت کند.[12]

سادات و تکالیف دنیوی

گرچه سادات به دلیل انتسابشان به پیامبر اکرم (ص) دارای احترام ویژه ای هستند، اما در انجام تكاليف و وظایف شرعيّ و اخلاقی همه امّت پیامبر اکرم (ص) مساوی مى ‏باشند و سادات، بر غير سادات امتيازى ندارند و هیچ کس از انجام تکالیف الاهی، معاف نیست. تمامی انسان ها چه سادات و چه غیر سادات در تمامی لحظات مورد آزمایش و امتحان خداوند متعال بوده و هر بنده ای  دارای پرونده ای است که در روز جزا مورد محاسبه قرار می گیرد.[13]

سادات به واسطه شرف انتساب به پیامبر (ص)، مسئوليّت بيشترى دارند كه رعايت احكام و تكاليف را نسبت به آنها موكّدتر مى نمايد.[14]

سادات و عذاب جهنم

در این مورد روایتی به این مضمون که «فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) به جهنم نمی روند» وارد شده که در این جا به آن می پردازیم:

“بِإِسْنَادِ التَّمِيمِيِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ قَالَ النَّبِيُّ (ص) إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّار”؛[15] امام رضا (ع) از پدرانش (ع) از پیامبر (ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: پروردگار به پاسداشت پاک دامنی فاطمه (س)، آتش جهنم را بر فرزندان او حرام کرد.

این روایت در کتاب عیون أخبار الرضا (ع) که مأخذ بحار الأنوار در این زمینه می باشد نیز به همین ترتیب ذکر شده است.[16]

منابع و راویان فراوانی از شیعه و اهل سنت که این حدیث را نقل کرده و در ارتباط با آن نظریات و پرسش هایی مطرح نموده اند[17] که این خود به نوعی نشانگر مسلم الصدور بودن اصل این روایت است.

یکی از مؤلفان اهل سنت در قرن دهم بعد از بیان این روایت اعلام می دارد که نتیجه گیری صحیح آن است که سند این حدیث نسبتاً خوب است و همان گونه که در کتاب دیگری به صورت مفصل بیان داشتم، نظریۀ ساختگی بودن آن اشتباه است.[18]

اما آنچه در ارتباط با این روایت مورد بحث و گفت و گوهایی قرار گرفته است، آن است که دامنۀ شمول این روایت تا کجا است؟ آیا باید آن را محدود به افراد خاصی دانست، یا تمام نوادگان حضرتش مصداق آن هستند؟

آنچه از روایات شیعه برداشت می شود آن است که گویا برخی از سادات، این حدیث را به منزلۀ چراغ سبزی از جانب پروردگار ارزیابی می کردند که تمام اشتباهات آنان در این دیدگاه مورد بخشش بوده و هیچ مجازاتی دامنگیرشان نمی شد.

امامان معصوم (ع) با چنین دیدگاهی به مبارزه پرداخته و اعلام داشتند که چنین روایتی نباید منجر به سوء استفادۀ برخی از منتسبان به اهل بیت شود که در ذیل به برخی از این روایات اشاره می شود:

1. حسن بن موسی روایت می کند که در خراسان در حضور امام هشتم بودم و برادر ایشان زید بن موسی که در مجلس حضور داشت گروهی را گرد خود جمع آوری کرده و به آنان فخر می فروخت که ما چه هستیم و چه هستیم!

این سخنان به گوش امام رضا (ع) که مشغول سخن گفتن با گروهی دیگر بود رسید و به دنبال آن رو به سمت برادرش کرده و فرمود: آیا این روایت که آتش دوزخ بر فرزندان فاطمه (س) به پاسداشت پاک دامنی ایشان حرام است، تو را به خود مغرور کرده؟! سوگند به خدا که حیطۀ این روایت تنها امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و دیگر فرزندان بلا واسطۀ ایشان را در بر می گیرد. آیا عادلانه است که (پدرمان) موسی بن جعفر (ع) فرمانبردار پروردگار بوده، روزها را به روزه و شب ها را به عبادت بگذراند و تو مرتکب گناه و نافرمانی شوی، آن گاه هر دوی شما در روز قیامت یکسان باشید؟! در این صورت تو نزد خدا از او گرامی تری! (زیرا با وجود گناه به همان درجه ای رسیده ای که او با اطاعت بدان دست یافته است).

(جدمان) امام سجاد (ع) در این زمینه می فرمود: که نیکوکاران از سادات دو برابر دیگران پاداش دریافت کرده و بدکاران آنان نیز دو برابر مجازات خواهند شد![19]

مشابه این روایت با تعابیر دیگری در سایر منابع نیز مشاهده می شود.[20]

2. حماد بن عثمان روایت می کند که از امام ششم (ع) تفسیر روایت نبوی ناظر به نجات فرزندان فاطمه (س) از آتش را جویا شدم. ایشان فرمودند که مراد از این روایت، فرزندان بلا واسطۀ ایشان یعنی حسنین (ع) و زینب و ام کلثوم می باشد.[21]

3. شخصی به امام صادق (ع) عرضه داشت که آیا این حدیث، امان نامه ای برای تمام سادات بنی فاطمه نیست؟ ایشان فرمودند آیا نادانی؟ همانا مراد از این روایت تنها حسن و حسین  می باشند که پاره ای از اهل بیت عصمت هستند، اما در مورد غیر آنها باید دانست که اگر رفتار و کردار زشت شخصی، مقام و منزلت او پایین آورد، منتسب بودن به پرهیزکاران او را بالا نخواهد برد.[22]

البته روایات دیگری وجود دارد که می توان خلاف آنچه گفته شد را از آن برداشت کرد،[23] اما با توجه به اصول و موازین اسلامی و قرآنی، گرچه می توان گروه خاصی را دارای امتیازات بیشتری دانست، اما آزادی عمل مطلق آنان در انجام رفتار زشت و مصونیت کامل از هرگونه مجازات، با آموزه های دینی منطبق نیست و نجات فرزندان بلاواسطۀ زهرا نیز ناشی از بصیرتی است که به پاداش پاک دامنی مادرشان به آنها عطا شده و به دنبال آن، این بزرگواران با اختیار خود به گرد گناه و معصیت نرفته اند.

 


[1]. قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 350، دار الكتب الإسلامية، چاپ ششم، تهران، 1371ش؛ طريحى، فخر الدين،‏ مجمع البحرین، ج3، ص 71، چاپ سوم، تهران، 1375ش؛ فرهنگ ابجدی عربی – فارسی، ص 507(کتاب نامه تکمیل شود).

[2]. مجمع المسائل (گلپايگانی)، ج‌1، ص، 392(کتاب نامه تکمیل شود).

.[3] الأحزاب، 5.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص 539، ح4، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

.[5] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 10، ص 349، ح 9، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[6]. موسوی گلپايگانی، سید محمد رضا،  مجمع المسائل، محقق/ مصحح: كريمى جهرمى، على – ثابتى همدانى، على – نيرى همدانى‌، على، ج ‌1، ص 392، س 369‌، دار القرآن الكريم، چاپ دوم‌، قم- ايران، 1409 هـ ق‌.

[7]. شوری، 23.

[8]. کلینی، کافی، ج 4، ص 60، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[9]. ثقفى تهرانى، محمد، تفسیر روان جاوید، ج1، ص 52، انتشارات برهان‏، چاپ سوم، تهران، 1398ق.

[10]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 333(کتاب نامه تکمیل شود).

[11]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏2، ص 155، م 1955؛ تحرير الوسيلة، ج ‏1، ص 341(تکمیل شود).

[13]. گلپایگانی، مجمع المسائل، ج1، ص 393.

[14]. همان.

[15]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 20، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[16]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 63، ح 264، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق.

[17]. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 325، انتشارات علامه، قم، 1379 ق؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع، ج 4، ص 196، بیروت، دار الکتب العلمیة،1420 ق؛ و … .

[18]. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 50، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1414 ق.

[19]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا ع، ج 2، ص 232، ح 1.

[20]. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج 2، ص 310، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.

[21]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 106، ح 3، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1361 ش. (روایت قبلی این کتاب نیز در ارتباط با همین موضوع است).

[22]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 18، ص 252، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.

[23]. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 281، مؤسسة امام مهدی عج، قم، 1409 ق.