کپی شد
زید النار
فهرست
چکیده مقاله زید النار
زید پسر امام موسی کاظم (علیه السلام) و یکی از برادران پدری امام رضا (علیه السلام) است. وی از نظر خاندان و نسب پدری، دارای نسب و خاندانی بسیار شریف است. او به جز زید نام دیگری ندارد و تنها لقبی که از وی در منابع روایی و تاریخی ثبت شده، لقب زید النار است و دلیل آن هم این است او دستور داد خانههای بنی عباس و طرفدارانشان را آتش زدند.
تاريخ و محل تولد او مشخص نیست؛ بنابر روایت ابنحزم، وی ده پسر و شیخ العمری، شیخ الشرف العبیدلی و أبو عبد اللّه بن طباطبا و غیر اینها قائل هستند که زید النار دارای چهار پسر بوده است.
از برخی روایات بر میآید که زید مردی شجاع، ستیزهجو و مخالف بنی عباس بوده، ولی ظاهرا در میزان پایبندی او به ولایت امام رضا (علیه السلام) تا حدی جای تردید وجود دارد.
مهمترین اقدام وی این بود که در زمان خلافت مأمون بر اساس مأموریت از طرف ابوالسرایا دست به قیام زد. وی در قیام علویان؛ مشهور به «طالبیون» درسال 199 قمری، شرکت داشت، اما با تصرف بصره به دست سپاه عباسی، امارت و حکومت زید نیز از دست رفت و به اسارت درآمد.
در باره اعتقادات و اعمال او برخی؛ مانند شیخ صدوق میگویند: امام رضا (علیه السلام) او ر اتوبیخ، نکوهش و سوگند یاد نموده که تا زنده است با او سخن نگوید، اما برخی در مقابل، صحت عقاید او را تأیید کردهاند. در زمینه برخورد و دیدگاه امام رضا (علیه السلام) نسبت به او، روایتها و نقل های متعددی در کتاب های روایی نقل شده است.
درباره وفات زید اقوال مختلفی؛ مانند سال 250 قمری در سامرا، سال 248 قمری، ایام خلافت مأمون و آخر خلافت متوكل در سامرا وجود دارد. در مورد مکان دفن زید النار نیز گزارش های متعددی در منابع مختلف وارد شده است.
زندگی نامه زید النار
زید پسر امام موسی کاظم (علیه السلام) و یکی از برادران پدری امام رضا (علیه السلام) است که دربارۀ وی اطلاعات چندانی در دست نیست و منابعی که از او سخن گفتهاند، فقط به نقش بارز وی در قیام «علویان» مشهور به «طالبیون» در عراق در سالهای ۱۹۹ و ۲۰۰ قمری اشاره کردهاند. مادر او ام ولد و کنیز بوده است. تاریخ زندگی او پیوسته با پیکار توأم بود. او در قیام «علویان» که توسط «ابوالسرایا»[1] و «ابن طباطبا» (محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) صورت گرفت، شرکت کرد و از طرف ابن طباطبا فرماندار اهواز شد. وی مأموریت یافت که بصره را نیز تصرف کند، در بصره به «عباسیان» حمله شدیدی کرد، اموال و نخلستانهای آنها را به آتش کشید، به همین جهت او را «زید النار» نامیدند. او بصره را به تصرف خود در آورد.
پس از فتح بصره عباسیان تقویت شده، حکومت شهرها را بهدست گرفتند و «ابوالسرایا» نیز شکست خورد. در این هنگام حسن بن سهل از فرماندهان مأمون خلیفه وقت عباسی، با زید پیکار کرد، او را دستگیر و دست بسته نزد مأمون در مرو فرستاد. مأمون به او گفت: ای زید! چرا خانههای بنی عمّ خود را سوزاندی و خانههای دشمنان ما (امیه، ثقیف، عدی، باهله و آل زیاد) را واگذاشتی؟ چون زید شوخطبع بود، گفت: از هر سوی اشتباه کردم و اگر بار دیگر دست پیدا کنم، نخست از خانههای دشمنان خود آغاز میکنم، مأمون خندید و او را نزد برادرش امام رضا (علیه السلام) فرستاد و گفت: گناه تو را به آن حضرت بخشیدم. حضرت او را سرزنش کرد و سوگند یاد کرد تا زنده است با او سخن نگوید.[2]
نسب و خاندان زید النار
وی از نظر خاندان و نسب پدری، دارای نسب و خاندانی بسیار شریف است. نسب وی از ناحیه پدر (امام موسی بن جعفر (علیهما السلام)) به امام جعفر صادق، امام محمد باقر، امام علی بن الحسین و امام حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) میرسد. مادر او نیز ام ولدی از کنیزان امام کاظم (علیه السلام) بود.[3]
لازم به ذکر است که در همه منابعی که از زید النار نام بردهاند، او را فرزند بلا فصل امام موسی کاظم (علیه السلام) و برادر امام رضا (علیه السلام) معرفی نمودهاند.
والدین زید النار
در همه منابع تاریخی و روایی او را فرزند بلا فصل امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) ذکر کردهاند.[4] اما در مورد مادر وی؛ پس از فحص و جستوجو، در هیچ یک از منابعی که در دسترس بود، نامی از مادر او یافت نشد. البته در برخی منابع مادر او را ام ولد گفتهاند؛ بدین معنا که مادر او یکی از کنیزان امام کاظم (علیه السلام) بوده است.[5]
ولادت زید النار
تاريخ تولد او مشخص نیست. بر اساس بررسی صورت گرفته هیچگونه مطلبی از تاریخنويسان و علمای انساب در این زمینه گزارش نشده است. بر اساس آنچه که برخی از مورخان و محدثان گزارش کردهاند، وی در اواخر حکومت متوکل عباسی بین سالهای 247 و 250[6] از دنیا رفته است. از طرفی شورش وی در قیام علویان؛ مشهور به «طالبیون» در سال 199 قمری بوده است. با این وصف فاصله بین دوره قیام و وفات او قریب 50 سال میباشد. حال با توجه به این مطلب اگر وی را در هنگام قیام جوانی حدود 25 تا 35 ساله فرض کنیم. بدین ترتیب او حدودا متولد 170 قمری خواهد بود.
همچنین بر اساس بررسی صورت گرفته پیرامون محل ولادت وی نیز هیچگونه مطلبی از تاریخنويسان و علمای انساب نقل نشده است، اما شاید بتوان گفت: با توجه به اینکه محل زندگی پدر بزرگوار او در شهر مدینه بوده است، وی در مدینه بهدنیا آمده است.
اسم و لقب مشهور زید النار
نام او زید و تنها لقبی که از او در منابع روایی و تاریخی ثبت شده، لقب زید النار است.[7]
خانواده زید النار
خانواده یکی از مهمترین کانونهایی است که در سرنوشت و شکلگیری شخصیت افراد، نقش اساسی دارد. در مورد خانواده (همسر یا همسران و فرزندان) زید النار بعد از فحص و جستوجو در منابع تاریخی و روایی، پیرامون همسر یا همسران وی، مطلبی بهدست نیامد. اما در باره فرزندان او، اطلاعات محدودی موجود است که در جای خود، به آنها پرداخته خواهد شد.
همسر زید النار
پس فحص و جستوجو در منابع تاریخی و روایی مطلبی خاص و یا نامی از همسر یا همسران زید النار یافت نشد.
فرزندان زید النار
درباره فرزندان زیدالنار اطلاعات زیادی وجود ندارد. بنابر روایت ابنحزم، وی ده پسر به نامهای؛ محمّد، محمّد، محمّد، محمّد، أحمد، جعفر، حسین، حسن، موسى و یحیى داشت.[8] اما ابنعِنَبه میگوید: شیخ ابو نصر بخاری قائل است که وی هیچ فرزندی نداشته است، ولی میگوید: افرادی؛ مانند شیخ العمری، شیخ الشرف العبیدلی و أبو عبد اللّه بن طباطبا و غیر اینها قائل هستند که زید النار دارای چهار پسر؛ بهنامهای: حسن (که اولادش در منطقه مغرب و قيروان پراکنده شدند)، حسین المحدث، جعفر و موسیالاصّم، بوده است،[9] که این چهار نفر در ضمن فرزندانی که ابن حزم برای زید برشمرد، نیز وجود دارند.
مرگ زید النار
درباره وفات زید در میان صاحبنظران اختلاف وجود دارد اصحاب تراجم در مورد وی اقوال مختلفی دارند كه به برخی از آنها اشاره میشود:
- صفدی مرگ او را سال 250 قمری در سامرا ذكر میكند و میگوید: «زید ندیم و همنشین منتصر (خلیفه عباسی) بود».[10]
- ابن حزم اندلسی، وفات او را در ایام خلافت المستعین بالله، پس از منتصر در سال 248 قمری ذكر میكند.[11]
- 3. ابن عنبه میگوید: «زید در ایام خلافت مأمون بهوسیله او مسموم شد و از دنیا رفت».[12]
- شیخ صدوق میگوید: زید تا آخر خلافت متوكل زنده بود و در سامرا از دنیا رفت.[13]
لازم به ذکر است که متوکل در سال 247 قمری کشته شد و پسرش منتصر بهجای او نشست.[14]
نحوه وفات زید النار
در باره نحوه وفات یا شهادت زید النار در کتابهای تاریخی و روایی مطلب خاصی درج نشده است، اما مرحوم محمد حسین آیتی در کتاب «بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قُهستان»، به نقل از تاریخ حسامی در باره رحلت زید النار مطالبی را آورده که در این گفتار مختصر بدون تأیید یا ردّ آن، تنها به ارائه این گزارش پرداخته میشود:
«هنگامیکه عبدالله مأمون بر محمد امین غالب شد و او را به قتل رسانید، تمام ممالک را به قبضه اقتدار خود در آورد. او از جمیع جهات استحکام مبانی دولت عباسی را آماده دید و خاطرش آسوده شد، الّا اینکه از طرف علویین و فاطمیین آسوده سود نداشت. وی شاهد بود که هر روزی در شهری یکی از آنان خروج میکرد و مردمان را به سوی خود دعوت مینمود و گروهی بر گِرد او جمع شده و راه مخالفت با مأمون را در پیش میگرفتند. از آن سوی نیز احساس کرده بود که دلهای مردمان با جماعت علویین است و میخواست به لطائف تدبیر از اینگونه حوادث جلوگیری کرده و حکومت بنیالعباس محکم کند … .
… یکی از علویین که در دوره مأمون حس انتقامجوییاش بالا گرفت و عَلَم مخالفت را برافراشت، امامزاده زید فرزند امام موسی کاظم (علیه السلام) بود که در بصره علم مخالفت را بلند کرد و به اتفاق عدهای از اهل بیت بر بنی عباس و پیروانش خشم گرفتند و خانه و کاشانه آنان را آتش زده و نخلستانهای ایشان را سوزانیدند و اگر به مردی از مردان بنی العباس دست مییافتند، تنها مجازات او سوزانیدن وی بود و بدین جهت او را «زیدالنار» گفته اند … .
… بعد از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) محمد بن موسی و زید بن موسی پیروان و شیعیان خود را از مکر و حیله مأمون با خبر کردند. چون این خبر را به مأمون دادند، دستور داد تا آنها را دستگیر کنند. آن دو بزرگوار را گرفتند و حبس نمودند، تا اینکه پاسی از شب گذشت. آنها در دل شب بند را گسسته، از زندان گریختند و بر اسب نشسته و بهطرف بصره و کوفه حرکت کردند. وقتی خود را به آنجا رساندند، از مردم عراق یاری و نصرت خواستند. در این وقت شیعیان متوجه شده و تهیه سلاح کرده و به یاری ایشان شتافتند. وقتی مأمون از این قضیه با خبر شد عدّهای از سواران را برای مبارزه با آنان فرستاد که آنها را دستگیر کنند. در تاریکی شب به آنها حمله کرده، آنها را محاصره کردند. در این وقت زید بن موسی (علیه السلام) دست به قبضه شمشیر برد و جنگ در میان آنها در گرفت.
لشکریان مأمون تاب مقاومت و مبارزه نیافته رو به فرار گذاشتند. عدّهای از آنها کشته شدند. چون خبر شکست آنها به مأمون رسید، خودش سلاح برداشت و آماده مبارزه شد.
بزرگان دولت و اعیان بنی العباس او را مانع شده، گفتند: این کار شایسته شما نیست. لاجرم منصرف شد و لشکری فراهم کرد و به سوی زید بن موسی و محمد بن موسی فرستاد. از آنسوی محبان خاندان و طوایف موالیان که در نوغان و سناباد و دیگر نواحی خراسان بودند، در دشت «طرق» خود را به آنها رسانیده و محمد در حق آن جماعت دعا کرد. در این هنگام لشکر مأمون نمودار شد. جنگ سختی بین لشکر زید و لشکر مأمون در گرفت. در آنجا ابوالصلت عبدالسلام بن صالح بن سلیمان هروی که از خواص دربار امامت بود و پیوسته آتش عشق حضرت امام رضا (علیه السلام) در سینهاش زبانه می کشید و از ظلم مأمون ملعون جانش به تنگ آمده بود، پیش از همه قدم به میدان مبارزه نهاد. او مردانه جنگید تا شربت شهادت نوشید. آتش قتال همچنان شعله ور بود تا آنکه آفتاب نشست و دست از جنگ برداشتند. بار دیگر در دامنه کوه «فروتق» دو گروه با یکدیگر تلاقی کرده و کارزار نمودند. آن دو بزرگوار از آنجا گذشته، به جوانی خوش سیما برخورد نمودند. زید از او پرسید: در این نزدیکی جائی هست که بتوان مدتی استراحت کرد و از شر دشمن ایمن باشیم؟ آن جوان گفت: در این سرزمین به استحکام کوهپایه کاشمر جایی نیست. با راهنمایی آن جوان به جانب کوه فروتق رفته و به آنجا پناهنده شدند. وقتی سپاه عباسی رسید لشکر زید را محاصره کرد. در اینجا تعدادی از اصحاب زید شهید و عده ای مجروح شدند. در این زمان، زید و محمد مبارزه کردند تا اینکه محمد بن موسی (علیه السلام) در زمینی که ما بین «کاخک» و «دشت بیاض» بود، به شهادت رسید و در همان مکان که اکنون به عنوان بارگاه آن حضرت مشهور است دفن شد.
در این هنگام که زید برادر را کشته و به خاک و خون دید، عالم در چشم او سیاه شد. همچون شیر خشمگین تیغ از میان کشید و بر آن سپاه حمله کرد و همی سر و دست بر زمین ریخت و رجز میخواند. همچنان سرگرم قتال بود و بر پشته و گاهی به هامون و گاهی بر بالای جبال بر میآمد، تا اینکه به دشت بیاض رسید و از آنجا به کوه کرُه و باراز رسید. یکی از افراد دشمن اسب حضرت را پی کرد و حضرت به ناچار از اسب پیاده گردید و با کمال ضعف از عقبه آفریز گذشت و به دشت آفریز وارد شد و در آن دشت اسبی را با زین و لجام دید، بر او نشست، ولی خود را تنها و بیکس دید. گریه بر حضرت مستولی شد، به یاد برادر افتاد.
بالاخره خون بسیاری از بدنش رفته و از محاربه به تنگ آمده و بر سر کوهی پناه گرفت. در این حال، معتصم عباسی که در آن وقت والی بر قاین بود، با لشکری رسید و اطراف کوه را محاصره نمود. غیرت علوی گریبانش را گرفته از دامنه کوه به دشت فرود آمد و سرگرم جنگ و قتال گردید و جمعی را به درک فرستاد و اسبش نیز مانند شیر مست به هر سویی در جست و خیز بود. با وجود آن همه جراحت که بر تن داشت حملههای پشت سرهم میکرد. عاقبت اسبش سرنگون شد و به زانو در افتاد و زید از روی اسب بر زمین افتاد. از بسیاری خون که از بدنش رفته بود در آن موضع که هم اکنون مشهد شریف وی واقع است، از پای در آمد و شربت شهادت نوشید. بعد از شهادت زید معتصم عباسی به قاین آمده و واقعه زید و برادرش محمد را به مأمون نوشت و هر یک از سران سپاه را جایزه و خلعت بخشید و بعد از رفتن آن ملعون، مردمان در آن ناحیه اجتماع کرده و به تجهیز بدن زید پرداختند و او را در آن سرزمین دفن نمودند.[15]
محل دفن زید النار
در مورد مکان دفن زید النار گزارش های متعددی در منابع مختلف وارد شده که در این مقال مختصر به دو مورد از آنها اشاره میشود:
بنابر گزارش صفدی و صدوق، زید در سامرا از دنیا رفته و با توجه به اینکه بعید بهنظر میرسد که او را به مکان دیگری انتقال داده باشند، در همانجا دفن شده است.[16]
اما بنابر نقل محمد حسین آیتی در کتاب «بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان» آمده است: نقل کردهاند معتصم عباسی بعد از شهادت زید از کردار خود به شدت پشیمان و نادم شد. چون امر مملکت بعد از مأمون بر او قرار گرفت، به زیارت زید آمد و گریه و زاری بسیار نمود و بر مدفن زید قبه و بارگاه با شکوهی ساخت که تا سال هشتصد هجری قمری نیز معمور و دارای گنبد و بارگاهی بوده و نام معتصم عباسی به خط کوفی بر آن مسطور شده و هماکنون در ابتدای درب ورودی، کتیبه آن نصب میباشد.
وزیر مشهور؛ محمد بن حسن بن منصور (شیخ ابوالمفاخر) نیز در عهد سلطان محمود غزنوی (بهرامشاه غزنوی) در تعمیر و توقیر آن سعی فراوانی کرده است.[17]
در مورد همین مکانی که مرحوم آیتی معرفی میکند، هم اکنون بنا و زیارتگاهی در روستای آفریز، دهستان پسکوه، از توابع بخش سده شهرستان قاینات و در فاصله 50 كیلومتری از قاین، در استان خراسان جنوبی قرار دارد. موقعیت آن در 59 درجه طول شرقی و عرض جغرافیائی آن 33 درجه و 27 دقیقه شمالی و ارتفاع آن از سطح در یا 1430 متر میباشد. روستای آفریز بر مسیر جاده سرایان ـ بیرجند ـ قاین قرار دارد. رودخانه شورود از 6 کیلومتری جنوب آن میگذرد. کوه زیارتگاه در جنوب شرق آن واقع است.[18]
مقبره امامزاده زید النار گنبدی باشکوه و مرتفع دارد که دو پوستهای است و دارای تزئینات کاشیکاری با لعابی به رنگ
فیروزهای و نقشهای گل و بته به رنگ سفید است که قسمتی از آن فرو ریخته و از بین رفته است. در داخل گنبدخانه، سنگی خاکستری قرار دارد که مردم نسبت به آن باورهای ویژهای دارند.
این بقعه مبارکه همواره مورد توجه علماء این دیار بوده طوریکه تاریخ، ارادت ابو محمد حسن بن منصور قاینی مشهور به ابوالمفاخر به این آستانه را مسطور داشته است.
شیخ ابوالمفاخر (547 – 510) به علت شهرت و آوازه علمی از طرف سلطان بهرامشاه غزنوی به غزنین فراخوانده و به سمت نخست وزیری برگزیده شد. ارادت شیخ ابوالمفاخر به زید النار در کتاب سه رساله در علم رجال نیز مسطور است.
این آرامگاه بر اساس یکی از کتیبه های موجود در زمان شاه عباس صفوی و در سال 1020 قمری نوسازی شد. بعدها در زمان امیر علم خان حشمت الملک مجددا تعمیر و بازسازی شد.
داخل ضریح یک قندیل اهدایی خاندان خزیمه (در عصر نادر شاه افشار) بوده که کتیبه روی آن این مطلب را با شعری بیان میکند.[19]
ویژگی های شخصیتی زید النار
پس از بررسی منابع روایی و تاریخی، مطلبی که به صورت صریح و مستقیم به ویژگیهای شخصیتی زید النار پرداخته باشد، یافت نشد، اما با توجه به برخی از اشاراتی که در بعضی از روایات در باره شخصیت او وارد شده، وی مردی سر و زباندار و خوش بیان بود.[20] همچنین برخی از مورخان؛ مانند آیتی در کتاب بهارستان[21] مطالبی در باره او نوشته اند، که میتوان به واسطه آنها به پارهای از ویژگیهای شخصیتی او پی برد.
از روایاتی که در منابع مذکور در پاورقی و نیز آنچه از گفته آیتی در بهارستان، بر میآید؛ زید مردی شجاع و بیباک در مخالفت با بنی عباس بوده، ولی ظاهرا در میزان پایبندی او به ولایت امام زمانش (امام رضا (علیه السلام)) تا حدی جای تردید وجود دارد. از روایات مزبور بر میآید که کار او خودسرانه و بدون صلاحدید با امام و به فرمان جاه طلبان حاکم بر وی بوده که در صدد تشکیل حاکمیت بنی عباسی دیگر بودهاند، البته برخی، توجیهاتی برای برخورد امام (علیه السلام) با زید کرده و آن را از روی تقیه دانستهاند که در جای خود به آنها اشاره خواهد شد.
فلسفه اسامی، القاب و شهرت زید النار
او به جز زید نام دیگری ندارد و تنها لقبی که از وی در منابع روایی و تاریخی ثبت شده، لقب زید النار است. زید النار هم لقب او است و هم به این لقب شهرت دارد. علت مشهور شدن او به این لقب در تمامی منابع تاریخی و روایی اینگونه بیان شده است: «او با اهل بصره بسیار خشن و بیرحمانه رفتار نمود، چنانکه پس از غارت اموال مردم، دستور داد خانههای بنی عباس و طرفدارانشان را آتش زدند و برخی هم اضافه کرده اند که هرگاه یکی از آنان را نزد وی میبردند، دستور میداد او را در آتش بسوزانند، ازاینرو به زیدالنّار ملقب شد.[22]
ویژگیهای زید النار از دیدگاه روایات
یکی از کسانیکه روایات متعددی در باره او وارد شده، زید النار است. وی به دلیل اقداماتی که خودسرانه و بدون صلاحدید امام رضا (علیه السلام) در جریان فتح بصره انجام داد، مورد سرزنش آنحضرت قرار گرفت که در جای خود به این روایات پرداخته میشود.
زید النار از نگاه امام رضا (علیه السلام)
اساس و محور اصلی رفتارهای فردی و اجتماعی امامان معصوم (علیهم السلام) را خدا و خشنودی او تشکیل داده و میدهد؛ از این رو، تمام ارتباطها و برخوردهای ایشان، بر این مبنای استوار، تنظیم و پیریزی میشد.
آن بزرگواران در امور شخصی خود، بزرگترین گذشتها و عالیترین ایثارها را نسبت به دیگران داشتند، امّا در جایی که پای مکتب در میان بود، کوچکترین اغماض و انعطافی از خود نشان نمیدادند؛ هر چند فرد مخالف از بستگان نزدیک آنان باشد. امام رضا (علیه السلام) که یکی از امامان معصوم هستند، وقتی در یکی از بستگان خود، خلاف و انحرافی در مسائل اعتقادی یا سیاسی میدیدند، تذکر میدادند، انتقاد میکردند و موضع میگرفتند؛ از این رو، بستگان آنحضرت هرگز نمیتوانستند از خویشاوندی با او، سوء استفاده کنند.
درباره رابطه زید با امام رضا (علیه السلام) در مدینه، گزارشی در کتب تاریخی دیده نمیشود که مورد بحث و بررسی قرار گیرد، اما وقتی امام (در ظاهر) در مرو ولیعهد مأمون بودند و در آن جا اقامت داشتند، زید در بصره از طرف ابن طباطبا قیام نمود که او را دستگیر کرده و به مرو نزد مأمون فرستادند. در زمینه برخورد و دیدگاه آن حضرت نسبت به زید، روایتها و نقلهای متعددی در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) مرحوم صدوق و مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام) مرحوم ابن شهر آشوب مازندرانی وارد شده که به آنها اشاره میشود:
- محمّد بن احمد سنانی از حسن بن موسی الوشّاء بغدادی روایت میکند: من در خراسان در مجلس علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام) بودم و زید بن موسی هم در آنجا حاضر بود و به جماعت حاضر، فخر میفروخت که ما چنین و چنانی هستیم.
امام رضا (علیه السلام) که با دیگران مشغول گفتوگو بودند، سخنان زید را شنیدند، رو به او کرده فرمودند: «ای زید! آیا حرفهای نقّالان کوفه تو را مغرور کرده و فریب خوردهای که روایت میکنند: فاطمه (سلام الله علیها) عفّت خود را حفظ کرد و خداوند آتش را بر ذریه او حرام نمود؟ به خدا سوگند این امر جز برای حسن و حسین و فرزندان بلا واسطه آن حضرت نیست، اما اینکه پدرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) اطاعت خدا کند، روزها را روزه بگیرد و شب ها را به نماز و عبادت پردازد و تو معصیت و نافرمانی خدا کنی، سپس در روز رستاخیز هر دو در عمل مساوی باشید و جزای هر دو بهشت باشد، پس بدون تردید تو عزیزتر از او در نزد خدا میباشی! (چون او با طاعات خود مستحقّ بهشت شده و تو بیطاعت و با معصیت همان پاداش را گرفتهای)! آری علی بن الحسین (علیهما السلام) فرموده است: برای نیکوکار ما دو چندان پاداش و اجر و برای بدکار ما دو چندان عذاب و جریمه است.
حسن وشّاء میگوید: آنگاه امام رو به من کرده فرمودند: ای حسن این آیه را چگونه میخوانید: «ای نوح به درستی که او از اهل تو نیست؛ زیرا عمل او نادرست است».[23] عرض کردم: پارهای از مردم «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» میخوانند به طریق وصفی؛ یعنی او عملی نادرست است و بعضی «عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» میخوانند؛ یعنی بدکاری کرده و هر کس «عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» بخواند او را از نوح نفی کرده و کسی غیر او را پدر وی میداند. امام فرمودند: نه، هرگز این طور نیست، بلکه او پسر واقعی نوح بود و لیکن چون خداوند عزّ و جلّ را نافرمانی کرد، خداوند او را از پدرش نفی نمود. ما اهل بیت نیز این چنین هستیم، هر کس از ما نافرمانی خدا کند، از ما نیست و تو ای حسن! اگر خداوند را اطاعت کنی از ما اهل بیت خواهی بود.[24]
- ابو علی بیهقی از ابی عبدون روایت میکند: هنگامی که زید بن موسی برادر حضرت رضا (علیه السلام) که در سال 199 قمری در بصره شورش کرده بود و خانههای بنی عبّاس را آتش زده و خراب کرده بود و بدین سبب او را زید النار میخواندند، دستگیر شد، او را نزد مأمون آوردند. مأمون به او گفت: ای زید در بصره خروج میکنی و بهجای اینکه از خانههای دشمنانمان؛ (بنی امیه، ثقیف، غنی، باهلة و آل زیاد) آغاز کنی، (خانه های آنان را آتش بزنی) از خانههای پسر عموهایت؛ اولاد عبّاس شروع مینمایی و آنها را به آتش میکشی؟! زید که قریحهای شوخ داشت، گفت: یا امیر المؤمنین از هر جهت اشتباه کردم، اگر بازگردم، این بار به آنها میپردازم. مأمون خندید و او را نزد برادرش حضرت رضا (علیه السلام) روانه کرده و پیام فرستاد که او را بهخاطر شما بخشیدم.
وقتی او را نزد حضرت آوردند، وی را ملامت و سرزنش نموده، فرمودند: تو آزادی هر کجا که خواهی برو و سوگند یاد نمودند که تا زنده هستند با او سخن نگویند.[25]
- محمد بن علی ماجیلویه، محمد بن موسی بن متوکل و احمدبن زیاد همدانی از علی بن ابراهیم نقل میکنند که یاسر خادم گفت: «زید بن موسی برادر حضرت رضا (علیه السلام) در مدینه خروج نمود و خانههایی را به آتش کشید و مردمی را کشت؛ از این رو او را «زیدالنار» لقب دادند. مأمون سپاهی را فرستاد او را دستگیر کرده، نزد مأمون آوردند. وی دستور داد تا زید را نزد برادرش ابوالحسن الرضا (علیه السلام) ببرند. چون زید بر آن حضرت وارد شد، آن جناب به او فرمودند: «ای زید! آیا تو را سخنان مردمان نادان کوفه مغرور نموده که روایت میکنند: «فاطمه عفت خود را نگه داشت، پس خداوند آتش را بر ذریهاش حرام نمود؟». این فقط مخصوص حسن و حسین (علیهما السلام) است. اگر میپنداری که تو معصیت خداوند عزوجل را مرتکب شوی و به بهشت روی و پدرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) که اطاعت خدا کند، نیز به بهشت داخل شود، در این صورت تو نزد خداوند گرامیتر خواهی بود! به خداوند سوگند هیچ کس جز از راه اطاعت به آن چه نزد خدا است، نخواهد رسید و تو میپنداری با معصیت بدان برسی، پس گمان تو بدگمانی است.
زید گفت: «من برادر شما و پسر پدرت هستم. حضرت در پاسخش فرمودند: تو برادر منی هنگامی که خداوند عزّوجّل را اطاعت کنی؛ چون نوح (علیه السلام) گفت: «پروردگارا، پسر من از اهل من است و وعده تو حق است و حکم تو بهترین حکمها است». خداوند در پاسخش فرمود: «ای نوح او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالح است».[26] پس خداوند او را چون معصیتکار و نافرمان بود، از نوح ندانست.[27]
- علی بن احمد بن عمران دقّاق از حسن بن جهم روایت میکند: «نزد حضرت رضا (علیه السلام) بودم و زید بن موسی، برادرش در آنجا بود. امام به او میفرمود: «ای زید! از خدا پروا کن و بدان که ما این موقعیت را نزد خدا و خلق بهدست نیاوردیم، مگر از راه تقوی و پرهیزکاری و هر کس تقوی نداشته باشد و فرمان خدا را رعایت نکند، هرگز از ما نخواهد بود و ما نیز از او نیستیم. ای زید! مبادا آن کس از شیعیان ما که به او تسلّط یافتی او را کوچک و پست شماری و زورگوئی کنی که این، سبب از میان بردن موقعیت و سیادت تو است. ای زید! مردم این روزگار برای محبّت و عقیدهای که شیعیان به ولایت ما دارند، آن ها را دشمن داشته و با آنان کینهتوزی میکنند و ریختن خون و بردن اموالشان را حلال میدانند. اگر تو هم مانند مردم با آنان بدی کنی، به خود ستم کردهای و حقّ خود را ضایع ساختهای.
حسن بن جهم میگوید: سپس علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) رو به من کرده فرمودند: ای پسر جهم! هر کس با دین خدا مخالفت کند، از او بیزاری بجوی، هر کس و از هر قبیلهای که باشد و هر کس با خدا دشمنی کند، با او دوستی و موالات مکن، هر کس و از هر قبیلهای که باشد. عرض کردم: یابن رسول اللّه! چه کسی با خدا دشمنی میکند؟ فرمودند: هر کس که خدا را معصیت و نافرمانی میکند».[28]
- ابراهیم بن عباس میگوید: زید بن موسی، برادر امام رضا (علیه السلام) بر مأمون وارد شد. خلیفه او را احترام کرد در حالیکه امام هم نزد مأمون بودند. زید بر آن حضرت هم سلام داد، اما امام جوابش را ندادند. زید گفت: من پسر پدرت هستم، جواب سلامم را نمیدهی؟ فرمود: «تو تا وقتی که در اطاعت خدا باشی برادر من هستی، وقتی خدا را معصیت کنی، بین من و تو برادری نیست».[29]
- ابن ابى عبدون از پدرش چنين نقل مىكند: «زمانى كه زيد بن موسى بن جعفر (علیهما السلام) را كه در بصره خروج كرده و خانههاى بنى العبّاس را آتش زده بود، نزد مأمون بردند، مأمون جرم او را به احترام برادرش علىّ بن موسى الرضا (عليهما السّلام) بخشيد و خطاب به حضرت رضا (عليه السّلام) گفت: اگر برادرت قيام كرده و چنين و چنان كرده، در گذشته نيز زيد بن علىّ قيام كرد و كشته شد و اگر در رابطه با من مقام و موقعيّت فعلى را نداشتيد، او را مىكشتم؛ زيرا كارهاى او كوچک نبوده است. حضرت رضا (عليه السّلام) فرمودند: يا امير المؤمنين برادرم زيد را با زيد بن علىّ مقايسه نكن؛ زيرا او از علماى آل محمّد (علیهم السلام) بود. او بهخاطر خداوند عزّ و جلّ غضب نمود و با دشمنان او جنگيد تا در راه خدا كشته شد. پدرم موسى بن جعفر (عليهما السّلام) برايم نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمّد بن علىّ (عليهم السّلام) چنين شنيد: خداوند عمويم زيد را رحمت كند؛ زيرا او مردم را به رضا (شخص پسنديده) از آل محمّد (عليهم السّلام) دعوت مىكرد و اگر پيروز مىشد، به آنچه مردم را بدان دعوت مىكرد، وفا مىنمود …».
… مأمون گفت: «ای اباالحسن مگر دربارۀ کسی که بهغیر حق ادّعای إمامت کند، این مطالب نیامده است؟! یعنی زید بن علی ادّعای إمامت کرد «بِغَیرِ حَقِّهَا» و آنچه از رسول خدا دربارۀ این افراد رسیده است، شامل حال زید بن علی هم خواهد شد. امام رضا (علیه السلام) در پاسخ مأمون فرمودند: «زید بن علی آن چیزی را که حقّ نباشد، برای خود ادّعا نکرد و میترسید چیزی را به غیر حقّ برای خود ادّعا کند. او میگفت: من شما را به رضای آل محمّد (علیهم السلام) دعوت میکنم. من قیام میکنم، سپس حکومت را به دست آن کسی که از آل محمّد مرضی و پسندیدۀ برای حکومت است، میدهم، امّا آن اخباری که از پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) وارد شده، در بارۀ آن کسی است که ادّعای إمامت کند و بگوید: من امام هستم، بعد هم مردم را به غیر دین خدا بخواند و از روی جهالت و نادانی مردم را از طریق خدا گمراه کند. به خدا قسم، زید از جمله أفرادی بود که مخاطب این آیه شدهاند: آنطور که باید و شاید در راه خدا مجاهده کنید؛ زیرا که او شما را اجتباء و اختیار کرده است[30]».[31]
کسوت و پیشه زید النار
با جستوجویی که انجام شد، از کسوت و شغل زید النار اطلاعی به دست نیامد. البته همان گونه که در تاریخ آمده، او در جریان شورش ابو السرایا به حکومت اهواز رسید و بعد از آن با تصرف بصره زمینه قلمرو خود را گسترش داد.[32]
اخلاق و صفات زید النار
با جستوجویی که از فرازهای زندگی زید النار در متون مختلف به عمل آمد، در مورد اخلاق و صفات او گزارش خاصی در منابع حدیثی و تاریخی یافت نشد. اما با توجه به گزارش هایی که از رفتار او با مردم بصره شد، همچنین در مورد برخورد امام رضا (علیه السلام) با وی، میتوان گفت: او دارای شخصیتی شجاع، تندخو، انتقامجو و از نظر رحم و شفقت بسیار ضعیف بود.[33]
البته در یک جا هم گزارش شد که وی فردی شوخ طبع بود.[34]
اقدامات زید النار
همه آحاد انسان ها در طول زندگی خود در صدد اقداماتی هستند که بتوانند از خود آثار ماندنی برجای بگذارند. در این میان کسانی که در خود شایستگی و تأثیرگذاری بیشتری میبینند، بیشتر از دیگران دست به یک سری اقدامات میزنند. البته در این مورد جامعه، خانواده، پدر ومادر، جایگاه اجتماعی و …، تأثیر به سزایی دارند. زید النار از جمله شخصیتهایی است که با شناخت خود از دوران، موقعیت و زمان حساس خویش، دست به برخی اقدامات زد که در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.
قیام زید النار
مهمترین اقدام زید النار، قیامی بود که وی از طرف ابوالسرایا در زمان خلافت مأمون به آن اقدام نمود. وی در قیام علویان؛ مشهور به «طالبیون» درسال 199 قمری، شرکت داشت. این قیام در ابتدا توسط محمّد بن ابراهیم؛ معروف به «ابن طباطباء» که از نوادههای امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود، در کوفه صورت گرفت و مردم را با شعار «الرّضامنآل محمّد (علیهم السلام)»[35] به عمل کردن به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرا خواند. مردم کوفه دعوت او را پذیرفته و گروه زیادی به گردش جمع شدند.
یکی از کسانی که برای پیشبرد نهضت «ابن طباطباء» بسیار فعّالیت میکرد و مسئولیت امور نظامی او را بر عهده داشت «سری بن منصور» معروف به «ابوالسّرایا»[36] بود. وی پیش از آن، از نیروهای برجسته و فرماندهان زبده «هرثمه» بود که به علت بروز یک سلسله اختلافات از او جدا شد و با «ابن طباطبا» بیعت کرد.
حسن بن سهل،[37] زهیر بن مسیب را با ده هزار نیرو برای سرکوبی «ابن طباطبا» فرستاد، ولی زهیر شکست خورد و همه امکانات و تجهیزاتش به دست لشکریان کوفه افتاد.
ابن طباطباء با گذشت کمتر از یک ماه از آغاز قیامش به طور ناگهانی درگذشت و به عقیده بعضی از مورّخان، ابوالسّرایا به منظور خالیکردن میدان برای خود، او را مسموم کرد.[38]
ابوالسّرایا پس از مرگ ابن طباطبا نهضت او را رهبری کرد و با نیروهای حکومت درگیر شد. وی پس از تسلط بر کوفه و شکست دادن دومین نیروی اعزامی از سوی حسن بن سهل به فرماندهی «عبدوس بن محمّد» موقعیت و شهرت بیشتری پیدا کرد و در کوفه به نام خود سکه زد و به طور رسمی زمام امور را به دست گرفت.
ابوالسّرایا پس از تسلّط کامل بر کوفه و بیرون راندن عباسیان از این شهر، فعّالیت های خود را به خارج از کوفه متمرکز کرد. نخست رهسپار بصره شد و آن جا را فتح نمود، سپس بر «واسط» و اطراف آن چیره و کارگزاران علوی را به بصره، مکه، یمن، فارس و اهواز گسیل داشت.[39]
با ظهور ابوالسّرایا و بالا گرفتن کار او، علویانی که در عراق، شام و حجاز پنهانی و ناشناخته زندگی میکردند، هر کدام از گوشهای قد برافراشته به مخالفت با دستگاه حاکم پرداختند.
علت و چگونگی پیوستن زید بن موسی به این شورش روشن نیست، اما گفته شده بعد از مرگ ابنطباطباء، ابوالسرایا و یارانش جوان کم سن و سالی از سادات حسینی را که نامش محمد بن محمد بن یحیی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بود، به پیشوایی خود برگزیدند، ولی فرماندهی و رهبری واقعی آنان را ابوالسرایا به دست گرفته بود. از آن پس، داعیان و هواداران خود را به شهرهای اطراف فرستاد و مردم را به بیعت با آن جوان علوی فراخواند و محمد بن محمد بن یحیی بن زید جوان، زید بن موسی را به ولایت اهواز منصوب کرد.[40]
زید بعد از آن، مأموریت یافت بصره را نیز تصرف کند. وی در راه اهواز، به کمک عباس بن محمد جعفری والی منتخب ابوالسرایا، به بصره شتافت و با غلبه بر حسن بن علی معروف به مأمونی (عامل عباسیان در بصره)، آن شهر را تصرف کرد.
زید بن موسی اندکی بعد، عباس بن محمد را نیز بیرون نمود و بصره را ضمیمه قلمرو خود کرد.[41] وی بنی عباس و هوادارانشان را از شهر بیرون راند و خانههایشان را به آتش کشید و به هر یک از بنیعباس دست مییافت دستور میداد او را آتش بزنند؛ وی حتی نخلستان ها را نیز آتش زد.[42]
پس از فتح بصره توسط زید و ابوالسرایا، عباسیان خود را تقویت نموده و حکومت شهرها را به دست گرفتند. حسن بن سهل که از گسترش نفوذ ابوالسّرایا موقعیت خود را متزلزل و خطرناک میدید، «هرثمة بن اعین» را به مقابله با او فرستاد. هرثمه در برخوردهای مختلفی که با ابوالسّرایا داشت موفق شد او را شکست دهد و بسیاری از نیروهایش را کشته و حتّی کوفه را از دست او بگیرد. خود او نیز پس از آن که به سمت شوش گریخت و از آن جا راه جزیره را در پیش گرفت تا به رأس العین[43] نزد خانوادهاش برود. او در میان راه توسط نیروهای مأمون دستگیر و نزد حسن بن سهل برده شد. وی فرمان داد او را کشته و جسدش را به دار آویزند.[44]
با مرگ ابوالسرایا و تصرف بصره به دست سپاه عباسی، امارت زید نیز از دست رفت و او به اسارت درآمد.
اسارت زید النار
با مرگ ابوالسرایا و تصرف بصره به دست سپاه عباسی، امارت زید نیز از دست رفت و وی به اسارت درآمد. نحوه اسارت او در منابع تاریخی و روایی به صورتهای مختلفی ذكر شده که برخی از آنها عبارت است از:
- شیخ صدوق مینویسد: أبو الخیر علی بن احمد نسّابه از مشایخ خود روایت كرده كه زید بن موسی بن جعفر (علیهما السلام) …، همان كسی است كه در ایام ابو السرایا در كوفه سردار لشكر شده بود. بعد از مدتی که ابو السرایا به قتل رسید، سادات حسنی (زیدی مذهبها) پراكنده شدند. عدهای به بغداد، پارهای به كوفه و جمعی به مدینه رفته و متواری شدند. در این میان، زید بن موسی هم از جمله متواریان بود و حسن بن سهل (برادر فضل بن سهل؛ ذو الرّیاستین) در پی یافتن او بود و بالأخره بر او دست یافت و او را به زندان افكند. حسن بن سهل، پس از مدتی زید را احضار كرد كه او را به قتل برساند. مأمور كشتن حاضر شد، شمشیر را از غلاف بیرون كشید و زید را مهیای كشتن نمود. حسن بن سهل خواست به مأمور فرمان دهد كه سر از بدنش جدا كند، حجّاج بن خیثمه كه در میان حاضران بود، بلند گفت: ای امیر در این كار شتاب مكن! مرا پیش خوان تا از روی خیرخواهی تو را نصیحتی كنم.
حسن بن سهل به مأمور گفت: دست نگهدار تا ببینم او چه می گوید. آنگاه وی را پیش خواند و گفت: نصیحتت چیست؟
حجّاج گفت: آیا خلیفه دستور قتل او را داده است؟ گفت: خیر، گفت: پس به چه مجوز قانونی پسر عموی خلیفه را به قتل می رسانی در حالی كه فرمان كشتن او را برای شما صادر نكرده و تو خود نیز از او نظرخواهی نكردهای؟
سپس گفت: ای امیر حكایت عبداللَّه بن حسن افطس[45] را بشنو، قضیه او را كه هارون وی را نزد جعفر بن یحیی برمكی زندانی كرده بود و بعد در ایام عید نوروز بدون اذن هارون او را كشت و سر او را در طبقی به عنوان هدایای نوروز نزد هارون فرستاد. زمانی كه هارون فرمان كشتن جعفر را به مسرور كبیر داد، به او گفت: اگر جعفر از تو دلیل این كارت را پرسید، بگو این سزای كشتن عموزاده ما ابن الأفطس است كه بدون فرمان ما او را به قتل رسانیدی! آنگاه حجّاج رو به حسن بن سهل كرده گفت: آیا تو مطمئنّی كه اگر میان تو و خلیفه مسئلهای پیش آید، او كشتن این مرد را دلیلی برای قتل تو قرار ندهد، همان طور كه پدرش هارون با جعفر برمكی كرد؟!
حسن بن سهل گفت: خداوند تو را جزای خیر دهد! و سپس دستور داد زید بن موسی را به زندان باز گرداندند و تا زمان بیعت اهل بغداد با ابراهیم بن مهدی و شوریدن آنان بر حسن بن سهل و اخراجش از بغداد، همواره او در زندان بود تا طرفداران مأمون او را از زندان بیرون آورده و نزد مأمون فرستادند. مأمون هم او را نزد برادرش حضرت رضا (علیهالسّلام) فرستاد. زید بن موسی تا آخر خلافت متوكّل عبّاسی زنده بود[46] و در «سرّ من رأی» مرگش فرا رسید.[47]
- ابن خلدون بر این عقیده است كه وی، امان خواست و علی بن ابی سعید فرمانده سپاه عباسی، به او امان داد.[48] بنا به روایتی دیگر، او را به بغداد نزد حسن بن سهل فرستادند.[49]
- بلعمی میگوید: زید از زندان علی بن ابیسعید گریخت و به عبداللّه، برادر ابوالسرایا، پیوست و درصدد فتح بصره برآمد، اما اسیر شد و او را به بغداد فرستادند. در بغداد، در زندان بود تا هنگامی كه شورشیان او را فراری دادند و پنهان شد. در ادامۀ این روایت، بلعمی از تصمیم بغدادیان برای به خلافت نشاندن زید النّار سخن گفته است. [50]
اندیشه و مکتب زید النار
برای ارزیابی اعتقادات فرزندان امامان شیعه باید راه احتیاط را پیش گرفت و نباید به سادگی آنها را محکوم، متهم و شخصی منفی نشان داد. زید النار هم که یکی از فرزندان بلا فصل امام کاظم (علیه السلام) است، از این قاعده بیرون نیست.
برخی به دلایلی زید بن موسی را شخصی مثبت ارزیابی میکنند. در این گفتار بعضی از دلایل آن ها را گزارش میشود:
- اولین دلیل ایشان از شیخ مفید است که میگوید: «برای هر یک از فرزندان ابو الحسن موسی بن جعفر (علیهما السلام) فضیلت و منقبتی مشهور است و امام رضا (علیه السلام) در فضائل از همه آن ها مقدمتر است».[51]
- دلیل دوم اینکه؛ علویان معتقد به تشیع بوده، اما تشیع آنها نیاز به اصلاح و تعدیل داشت و بر همین اساس برخی پیکارهای آنان تند، شتابزده و احیاناً اشتباه بوده است. بدون تردید از دیدگاه امام رضا (علیه السلام) حکومت مأمون مشروع نبوده، ولی در روش برخورد با او ممکن است بین حضرت و دیگر علویان اختلاف نظر وجود داشته باشد و طبیعی است که امام رضا (علیه السلام) نمی تواند از قیام های ضد بنی عباس حمایت کند و در حضور مأمون از قیام زید تجلیل نماید.
- دلیل سوم ایشان این است که میگویند: روایاتی که از امام رضا (علیه السلام)[52] در توبیخ و نکوهش زید وارد شده، از نظر سند ضعیف هستند، اگرچه برخی راویان آن ها مورد اعتماد هستند، اما راویان دیگری که هویت آنها معلوم نیست، یا دارای ضعف هستند، نیز وجود دارد. مرحوم آیةالله خویی میگوید: این روایات، از نظر دلالت و صدور خدشه دار است و نمیشود بر این روایات تكیه نمود. بعضی از راویان این روایـات؛ مثـل بن سهل زیاد، غالی و كذاب بود و همچنین صالح بن ابی حماد كه ضعیف است.[53] پس به این روایات نمی توان اعتماد کرد. به همین جهت وقتی «علامه سید محسن امین» به «زید بن موسی (علیه السلام)»، میرسد، پس از نقل کلام شیخ مفید، میگوید: «در عمومیت کلام شیخ مفید زید نیز داخل است»؛ یعنی زید هم دارای فضیلت است.
بنابراین زید شخصی فاسد المذهب که از طریق حق و صواب بیرون رفته باشد، نیست. همچنین گفتهاند: او نه از «زیدیه» و نه از «واقفیه» بوده است، بلکه نشانههایی وجود دارد که تشیع وی را تأیید میکند. گرچه ما در صدد توجیه برخی خطاهای زید، نظیر آتشسوزی او نیستیم، ولی نمی توان گفت او شخصی نااهل و ناصالح است و از نسل امامان معصوم (علیهم السلام) اگر کسی؛ مانند «جعفر کذاب» وجود داشت، امامان از اول، شیعه را متوجه انحراف وی نمودهاند.
همچنین میگویند: زید روایتی را در اثبات امامت نقل كرده است. جعفر فرزند زید از پدرش، او هم از پدرش امام كاظم (علیه السلام) و آن حضرت هم از پدرانش چنین نقل میكند: روزی «ام اسلم» به منزل «ام سلمه» رفت و پرسید: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كجا است؟ ام سلمه گفت: برای كاری بیرون رفته و به زودی باز میگردد. او منتظر رسول خدا ماند تا آن حضرت آمدند. ام اسلم پرسـید: «پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! من كتابهایی را خواندهام و پیامبران و وصی آنها را میشناسم. حضرت موسی (علیه السلام) در حیات خود، هارون و بعد از خود یوشع را وصی خود قرار داد و همچنین حضرت عیسی (علیه السلام). ای رسول خدا وصی تو كیست؟ حضرت فرمود: ای ام اسلم وصی من در حیات و پـس از وفات من یكی است. سپس حضرت دستش را به سنگ ریزه ای زد و آن را مالید تا مانند آرد شد، آن گاه خمیرش كرد و با خاتمش آن را مهر كرد. سپس فرمود: ای ام اسلم هر كس این كار را انجام داد، او وصی من است …».
قائلین به فاسد المذهب نبودن زید، این روایت را دلیل بر صحت عقاید او ذکر کرده اند.
اما در مقابل افرادی؛ مانند شیخ صدوق میگویند: امام رضا (علیه السلام) او را توبیخ، نکوهش و سوگند یاد نموده که تا زنده است با او سخن نگوید.[54]
موافقان و مخالفان زید النار
در طول تاریخ افرادی که به نحوی دارای شهرت بوده و برای مردم شناخته شده بودهاند، از حمایت و موافقت موافقانی که از آنها حمایت میکردهاند، برخوردار میشدهاند. در همین میان افرادی هم با آنها مخالف بوده و این مخالفت تا جایی ریشه داشته که موجب جنگ و درگیری با آنها میشده است.
زید بن موسی بن جعفر نیز یکی از همین افراد است که به دلیل جایگاه، ویژگیها، شهرت و تحرکات خاصی که داشته، دارای موافقان و مخالفان خاص خود بوده است.
در باره موافقان زید النار باید گفت: همه همفکران او و کسانی که وی را در قیام بر علیه بنی عباس تشویق و یاری کردند، از موافقان او بهحساب میآیند.
اما مهمترین مخالفان وی قوم بنی عباس بودند که زید تعداد زیادی از آنها را کشت و خانههایشان را به آتش کشید.
کتابنامه مقاله زید النار
- قرآن
- ابن اثير، على بن ابى الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ دار صادر – دار بيروت، بیروت، 1385 ق / 1965 م.
- ابن اثير، على بن ابى الكرم؛ الكامل؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- ابن الجوزى، عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
- ابن حزم اندلسی، علی بن احمد؛ جمهرة أنساب العرب؛ تحقيق: لجنة من العلماء؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1403ق / 1983 م.
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)؛ تحقيق: شحادة، خليل؛ دار الفكر، چاپ دوم، بيروت، 1408 ق / 1988 م.
- ابن شهر آشوب، محمد بن على؛ مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)؛ نشر علامه، چاپ اول، قم، 1379 ق.
- ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي؛ الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية؛ تحقیق: محمد مايو، عبد القادر؛ دار القلم العربي، چاپ اول، بيروت، 1418 ق / 1997 م.
- ابن عنبه حسنى، احمد بن علی؛ عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب؛ انصاريان، قم، 1417 ق.
- ابن کثیر، اسماعيل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق / 1986 م.
- ابن مسكويه، احمد بن محمد؛ تجارب الأمم؛ تحقيق: امامى، ابو القاسم؛ سروش، چاپ دوم، تهران، 1379 ش.
- ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين؛ مقاتل الطالبيين؛ تحقيق: صقر، سيد احمد؛ دار المعرفة، بيروت، بى تا.
- اربلى، على بن عيسى؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة؛ تحقیق / تصحیح: رسولى محلاتى، هاشم؛ نشر بنى هاشمى، چاپ اول، تبريز، 1381 ق.
- آیتی، محمدحسین؛ بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان؛ انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، ۱۳۷۱ ش.
- بلاذرى، احمد بن يحيى؛ انساب الأشراف؛ تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض؛ دار الفكر، چاپ اول، بيروت، 1417 ق / 1996 م.
- بلعمى، محمد بن محمد؛ تاريخنامه طبرى؛ تحقيق: روشن، محمد؛ البرز، چاپ دوم، تهران، 1378 ش.
- خصيبى، حسين بن حمدان؛ الهداية الكبرى؛ البلاغ، بيروت، 1419 ق.
- خويى، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث؛ مركز نشر آثار شيعه، قم، 1410 ق.
- سایت جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران اسلامی وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه.
- سایت خبرگزاری بین المللی قرآن.
- سایت خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا».
- صدوق، محمد بن على؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى؛ نشر جهان، چاپ اول، تهران، 1378 ق.
- صفدي، خليل بن أيبك؛ الوافي بالوفيات؛ تحقیق: الأرناؤوط، أحمد و مصطفى، تركي؛ دار إحياء التراث، بيروت، 1420 ق / 2000 م.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبری؛ تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل؛ دارالتراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
- مسعودی، على بن الحسين؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقيق: داغر، اسعد؛ دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق.
- مفيد، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اوّل، قم، 1413 ق.
- نرمافزار المکتبه الشامله.
- يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب؛ تاريخ يعقوبى؛ دار صادر، بيروت، بى تا.
[1]. سری بن منصور شیبانی، که با لقب اصفر نیز شناخته میشود، از شورشیان شجاع و از امیران خودمختار طایفه بنیشیبان بود. شیبانیان از فرزندان هانی بن قبیصة بودند که برخی آنها را از اعراب و برخی از موالی دانستهاند. برخی دیگر ابوالسرایا را از طایفه بنیتمیم دانستهاند. او در منطقه جزیره به دنیا آمد و در «رأسالعین» ساکن شد. مهمترین دلیل شهرت وی همراهی با محمد بن ابراهیم بن طباطبا در قیام بر ضد مأمون خلیفه عباسی بوده است؛ سایت ویکی شیعه.
[2]. بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 4، ص 1234؛ ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 246؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 305؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 8، ص 535؛ ابن اثير، على؛ الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 6، ص 310.
[3]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۲۳۶.
[4]. خصيبى، حسين بن حمدان، الهداية الكبرى، ص 263؛ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233 و 234؛ بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 4، ص 1234؛ ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 10، ص 246؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 305؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 8، ص 535؛ ابن اثير، على؛ الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 6، ص 310.
[5]. ابن عنبه حسنى، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 202.
[6]. صفدي، خليل بن أيبك، الوافي بالوفيات، المحقق: الأرناؤوط، أحمد و مصطفى، تركي، ج 15، ص 36؛ نرمافزار المکتبه الشامله؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة أنساب العرب، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 61؛ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233.
[7]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233 و 234.
[8]. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة أنساب العرب، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 64.
[9]. ابن عنبه حسنى، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 202.
[10]. صفدي، خليل بن أيبك، الوافي بالوفيات، المحقق: الأرناؤوط، أحمد و مصطفى، تركي، ج 15، ص 36؛ نرمافزار المکتبه الشامله.
[11]. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة أنساب العرب، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 61.
[12]ابن عنبه حسنى، احمد بن علی، عمدة الطالب في أنساب آل أبى طالب، ص 202.
[13]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233.
[14]. مسعودی، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 4، ص 36 و 47.
[15]. آیتی، محمدحسین، بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان، ص 53 و 54.
[16]. صفدي، خليل بن أيبك، الوافي بالوفيات، المحقق: الأرناؤوط، أحمد و مصطفى، تركي، ج 15، ص 36؛ نرمافزار المکتبه الشامله؛ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233.
[17]. آیتی، محمدحسین، بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان، ص 53 و 54.
[18]. پایگاه جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران اسلامی وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه.
[19]. سایت خبرگزاری دانشجویان ایران «ایسنا»؛ سایت خبرگزاری بین المللی قرآن.
[20] . صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 1، ص 248؛ ج 2، ص 63 و 232 و 233 و 235؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 361؛ اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم،؛ ج 2، ص 310.
[21]. آیتی، محمدحسین، بهارستان در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان، ص 53 و 54.
[22]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 10، ص 246؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 8، ص 535؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 310؛ ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 436؛ ابن الجوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر، ج 10، ص 83؛ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233.
[23]. هود، 46.
[24]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 232.
[25]. همان، ج 2، ص 233.
[26]. هود، 45 و 46.
[27]. عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 234.
[28]. عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 235.
[29]. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 361.
[30]. حج، 78.
[31]. عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 249.
[32]. ابن مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الأمم، تحقيق: امامى، ابو القاسم، ج 4، ص 118؛ ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 436.
[33]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 1، ص 249 و ج 2، ص 232، 234 و 235؛ ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب (عليهم السلام)، ج 4، ص 361.
[34]. عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 233.
[35]. بیشتر علویانی که بر ضد خلفای وقت قیام میکردند، در مرحله نخست مردم را به سوی خود دعوت نمیکردند، بلکه دعوت خود را برای یکی از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در علم، تقوا و شجاعت مرضی و مورد پسند همگان بود، شکل میدادند. البته موارد استثنایی هم مثل نفس زکیه و برخی دیگر وجود داشت که از همان ابتدا مردم را به سوی خود می خواندند.
[36]. سری بن منصور شیبانی که با لقب اصفر نیز شناخته میشود، از شورشیان شجاع و از امیران خود مختار طایفه بنیشیبان بود. شیبانیان از فرزندان هانی بن قبیصة بودند که برخی، آنها را از اعراب و برخی، از موالی دانستهاند. برخی دیگر، وی را از طایفه بنیتمیم دانستهاند. او در منطقه جزیره به دنیا آمد و در «راس العین» ساکن شد. مهمترین دلیل شهرت وی همراهی با محمد بن ابراهیم بن طباطبا در قیام بر ضد مأمون خلیفه عباسی بوده است.
[37]. حسن بن سهل، از دولتمردان برجسته عباسی در قرن دوم و سوم بوده و در سال ۱۶۵یا ۱۶۶ به دنیا آمده است. او ایرانی بود و خاندانش را از بازماندگان خاندانهای حکومتگر ایران دانستهاند، ابن جوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، و مصطفى عبد القادر، عطا، ج 11، ص 240؛ ابن طقطقي (معروف به ابن طباطبا)، محمد بن علي، الفخري في الآداب السلطانية والدول الإسلامية، تحقیق: محمد مايو، عبد القادر، ص 164.
[38]. ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 6، ص 305.
[39]. همان، ص 302 – 305.
[40]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 445.
[41]. الكامل في التاريخ، ج 6، ص 305؛ بلاذرى، احمد بن يحيى، انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 3، ص 366.
[42]. بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 4، ص 1234؛ ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 246؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 305؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 8، ص 535؛ ابن اثير، على؛ الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 6، ص 310.
[43]. منطقه راس العین یک از شهرها استان حسکه در سوریه امروزی است.
[44]. الكامل في التاريخ، ج 6، ص 302 – 307؛ تاريخ طبری، ج 8، ص 531.
[45]. نسب شریف این امامزاده با دو واسطه به حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین (علیهماالسّلام) میرسد؛ به این کیفیت: عبدالله الشهید بن حسن الافطس بن علی الاصغر بن الامام علی بن الحسین زین العابدین (علیهمالسّلام).
[46]. ترتیب خلفای عبّاسی (بنا بر اتّفاق مورّخان)، پس از مأمون بدین ترتیب میباشد: معتصم، واثق، متوكّل، منتصر، مستعین، تا آخر … و در ابتدای همین حدیث آمده بود كه زید بن موسی ندیم منتصر بوده است؛ بنابر این، جمله انتهای حدیث: «عاش زید إلی آخر خلافة المتوكّل» نادرست میباشد. «ابن حزم اندلسی» در كتاب «جمهرة أنساب العرب»، فوت زید النّار را در ایام خلافت المستعین باللَّه ( یعنی پس از منتصر) به تاریخ 248 قمری ذكر كرده است.
[47]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 233.
[48]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ بن خلدون)، تحقيق: شحادة، خليل، ج 3، ص 305.
[49]. ابن مسكويه، احمد بن محمد، تجارب الأمم، تحقيق: امامى، ابو القاسم، ج 4، ص 118.
[50]. بلعمى، محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 4، ص 1238.
[51]. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۲46.
[52]. صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 2، ص 234.
[53]. خويى، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 1، ص 30 و ج 3، ص 323.
[54]. عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 234.