کپی شد
روش فلسفه اسلامی
یکی از مباحث کلیدی در فلسفه، تبیین روششناسی آن است که حکیمان مسلمان، به طور صریح یا غیرصریح بدان پرداختهاند و در حل مسائل فلسفی بهره بردهاند و فیلسوفان مغرب زمین از راه استنباط و استقرا فلسفیدهاند.
مقصود از استنباط، استدلالی است که نتیجهاش اعم از مقدماتش نباشد؛ بنابراین هر دلیل استنباطی، نتیجهای مساوی یا اخص از مقدماتش دارد، برای نمونه:
سقراط انساناست و هر انسانی میمیرد؛ پس سقراط میمیرد.
هر انسانی فکر میکند، هرانسان متفکری ناطق است؛ پس هرانسانی، ناطق است.
در مثال اول، نتیجه، اخصّ از مقدمات (کبرای قیاس) میباشد؛ اما در مثال دوم، نتیجه با مقدمات مساوی است. اینروش در منطق ارسطویی به قیاس شناخته میشود.
اما منظور از استقرا، استدلالی است که نتیجۀ آن، اعم از مقدمات باشد؛ به عنوان مثال اگر چند مرتبه آب را حرارت دهند تا در صد درجه به جوش آید، نتیجه میگیرند که هر آبی در صد درجه حرارت، بخار میشود و این نتیجه اعم از مقدمات استدلال است؛ زیرا در آن، حرکت از خاص به عام انجام گرفته است.
تجربی مسلکان معتقدند که آزمایش و تجربه حسی، تنها مصدر و منشأ معرفت بشری است و آدمیان، هیچگونه معرفتپیشینی و مستقل از تجربه ندارند. این مطلب، هم در حوزۀ تصورات و هم در حوزه تصدیقات، ساری و جاری است؛ برای نمونه «جانلاک»، منشأ تصورات را دروننگری و احساس بیرونی میداند[1] و «هیوم» با مبنای تجربه گرایی، ادراکات را به انطباعات و تصورات تقسیم کرده است.[2]
البته این فیلسوفان در حوزه تصدیقات، گرایشهای عقلی داشتهاند؛ به عنوان مثال «جان لاک» برای اثبات وجود خدا به برهان عقلی تمسک میکند،[3] یا «هیوم» با تقسیم متعلقات ادراکات به «نسبت بین تصورات» و «امور واقع و یقینی» و ضروری دانستن دستۀ اول و غیر یقینی انگاشتن دستهدوم، به پارهای از گزارههای عقلی (غیر تجربی)؛ مانند اصل استحاله تناقض اعتراف میکند. وی تنها اصلی که به صراحت در تجربی و غیر پیشینی بودن آن میتوان سخن گفت، اصل علیت بود و آن را روانشناسانه به تعاقب پدیدهها و تداعی امور ارجاع داد و ضرورت علّی و معلولی را انکار کرد.[4]
«جاناستوارتمیل» نیز به عقلی بودن اصل تناقض تصریحمیکند؛[5] حتی پوزیتیویستها نیز تحلیلی بودن گزارههای ریاضی را میپذیرند.
عقلگرایان دوره باستان و جدید، بر قضایای مستقل از حس و تجربه اعتقاد داشته و آنها را اساس معرفت انسانی و زیربنای تمام ساختمان معرفت بشری معرفی کردهاند. ارسطوئیان، بدیهیات و دکارتیان، ادراکات فطری را مصادیق قضایای مستقل از تجربه شمردهاند.[6]
تجربهگرایان، نسبت به پارهای از قضایای عقلی تردید کردند. عقلگرایانی مانند: «افلاطون» و «دکارت» نیز ارزش معرفتشناختی معارف حسی را نفی و آنها را تنها از حیث عملی و کاربردی تأیید کردند؛ البته هیچ کدام پایبند به روش خود نبودهاند؛ بلکه گاه از روش رقیب نیز بهرهگرفتهاند.
حکیمان مسلمان اعم از حکمت مشاء، اشراق و حکمت متعالیه، مشرب عقلگرایی را پذیرفتند؛ اما عقلگرایی این طایفه با عقلگرایان مغرب زمین تفاوت داشت. عقلگرایان مسلمان در حوزۀ تصورات، حسگرا و در قاعده «من فقد حساً فقد علماً» تابع ارسطو هستند؛ البته حس را اعم از حس ظاهر و باطن میگیرند؛ یعنی منشأ آغازین تمامی معقولات اولی و ثانوی منطقی و فلسفی را ادراکات حسی میدانند. اما در حوزه تصدیقات، عقلگرا هستند؛ یعنی تصدیقات عقلی را بر تصدیقات تجربی مقدم میدانند؛ هرچند بر ادراکات فطری، به معنای حضور بالفعل پارهای از ادراکات در آغاز تولد، اصراری ندارند.
شایان ذکر است که روش شناسی حکیمان مسلمان، در عقلگرایی و استنباط استدلالی و بهرهگیری از معارف اولیه و پیشینی مشترک و در سایر روشها متمایز است؛ مثلاً «ابنسینا»، فقط برهان و استدلال را شکل استنتاج و معارف اولیه و پیشینی را محتوای استدلال میداند. ولی «شیخ اشراق»، متوجه این نکته شد که چگونه ممکن است تنها از معارف اولیه و پیشین، تمام معارف و شناختهای بشری را تحصیل کرد؛ به همین دلیل روش شهود و کشف در مقام گردآوری و داوری مباحث فلسفی حکمت اشراق، جایگاه خاص یافته است.
صدرالمتألهین شیرازی به این مقدار نیز بسنده نکرد و روش نقلی- قرآنی و روایی را در کنار روش شهودی در مقام گردآوری به کار گرفت و با جهتدادن عقل در بالندگی، روش عقلی و در استنتاج مطالب جدید و افزایش معارف فلسفی موفقیتهای چشمگیری به چنگ آورد.[7]
[1]. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، ج 5، ص 91 – 93.
[2]. همان، ص 281 – 286.
[3]. همان، ص 133 – 134 .
[4]. همان، ص 287 – 305.
[5]. فروغی، محمدعلی، سیرحکمت در اروپا، به تصحیح امیرجلال الدین اعلم، ص 468 به بعد.
[6]. همان، ص 127- 130.
[7]. خسرو پناه، عبدالحسين، آسيب شناسی فلسفه اسلامی، کتاب نقد، شماره 33 ، ص 87 – 88.