کپی شد
روحانیت و طلبگی
فهرست
نهاد روحانیت
روحانیت نهادی در دین به شمار می آید که با تأسی به بزرگان و رهبران ادیان الاهی وظیفه تبلیغ و تبیین آموزه های آن ها را برعهده دارد. این نهاد برخاسته از متن مردم و ملتزم به پایبندی هایی نظیر تقوا پیشگی، ساده زیستی، استقلال فکری و مالی و عامل به دستورات دینی است.
رسالت روحانیت
نیازهای بشر در دو بعد مادی و معنوی است، و هر فرد یا گروهی با توجه به توان و استعداد خود یکی از این دو گزینه را انتخاب کرده، با تحقیق و تلاش در آن عرصه به خدمت جامعه بشری همت می گمارد.
همان گونه که می دانیم، در تقسیمات علوم، از نظر جایگاه و رتبه، اولین جایگاه از آنِ علوم الاهی است، و علوم الاهی همین علومی است که در حوزه های علمیه متداول است، پس از آن نوبت به علوم دیگر می رسد.
به اعتقاد ما کارهای روحانیت، اساتید دانشگاه و معلمان به مراتب از خدماتی که تنها کاربرد مادی دارند بالاتر است؛ زیرا که نیازهای روحی، روانی و معنوی انسان ها بر نیازهای مادی آنها تقدم دارد. اگر جامعه ای از نظر مادیات پیشرفت چشم گیری داشته باشد، اما در بعد اخلاق و معنویت در حدّ بسیار پایین باشد، به هیچ نمی ارزد. و بسا دست آوردهای مادی او به جای منفعت برای جامعه خطر آفرین هم باشد. البته ما در این جا در مقام تنقیص علوم تجربی و طبیعی نیستیم، اما نوع کار عالمان و دانشمندان متفاوت است، و قضاوت نیز باید به تناسب نوع کار آنها باشد. همان گونه که می دانیم پیامبران آمده اند تا امراض روحی مردم را مداوا کنند، به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام): “پیغمبر اكرم طبیب سیارى است كه مرهم هاى شفابخش و لوازم مداوا را آماده كرده تا هر جا دل هاى نابینا و ارواح ناشنوا ببیند به معالجه و مداواى آنها قیام كند و مردم مبتلا را از مرگ معنوى و سقوط روحانى خلاص نماید.[1]
قرآن کریم در این باره می فرماید: “وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً”؛ هر كسى یك نفر را زنده كند مانند این است كه همه مردم را زنده كرده است.
مراد از زنده كردن یك انسان در این آیه، “آفریدن یك انسان زنده” و یا “زنده كردن یك انسان مرده” نیست، بلكه مراد از آن، چیزى است كه در عرف عقلا احیا شمرده شود، عقلا وقتى طبیب بیمارى را معالجه مىكند و یا غواص غریقى را از غرق نجات مىدهد و یا شخصى اسیرى را از دست دشمن رها مىسازد، مىگویند فلانى فلان شخص را زنده كرد (و یا مىگویند حق حیات بر او دارد)، خداى تعالى نیز در كلام مجیدش از این گونه تعبیرها دارد؛ مثلاً هدایت به سوى حق را احیا خوانده و فرموده است: “أَ وَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ”. پس به حكم این آیه كسى كه گمراهى را به سوى ایمان راهنمایى كند، او را زنده كرده است.[2]
اگر بگوییم روحانیت برخلاف دانشمندانی که با یک اختراع به میلیاردها انسان خدمت نموده اند تنها در گوشه ای نشسته و به قرآن و درس فقه و تفسیر و فلسفه مشغول است، باید نتیجه گرفت که پدر و مادری که فرزندان خوب تربیت کرده اند، معلمان و اساتید دانشگاه نیز که سرو کارشان با علوم انسانی است، کار مفیدی برای جامعه انسانی انجام نداده اند. و کارهای مفید را فقط کسانی انجام داده اند که در بخش مادیات توانسته اند اثری از خود تولید کنند. اما قطعاً این نوع قضاوت درست نیست.
بنابر این، کار روحانیت را باید در راستای رسالتش ارزیابی و تحلیل کرد، نه آن گونه که برخی قضاوت می کنند، که اگر آن گونه باشد (نغوذ بالله) باید گفت پیامبران الاهی، ائمه، عالمان و عارفان بزرگ هم کار مثبت و قابل توجهی به مردم ارائه نکرده اند.
نقش و جایگاه روحانیت در نظام جمهوری اسلامی ایران
مقدمه
در قرون اخیر كه جنبش ها و نهضت های اسلامی متعدّدی در جهان روی داده است، معمولاً روحانیون نقش مؤثر و تعیین کننده ای در مبارزات ایفا كرده اند، امّا در نهضت اسلامی مردم ایران كه از اوایل دهه پنجاه این قرن (هجری شمسی) آغاز شد، روحانیت شیعه در رأس جریان مبارزات قرار داشته و آن را مقتدرانه هدایت می کرد. گذشته از رهبری خاص حضرت امام خمینی (ره) كه در نقطه ثقل این جریان سیاسی قرار داشت، عناصر سیاسی دیگری از روحانیت نیز به طور گسترده ایفای نقش كرده اند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشكیل نظام اسلامی، به نوعی در پیشبرد حكومت اسلامی مؤثر بوده اند. از آن جایی که حکومت ایران، جمهوری اسلامی است دو عامل جمهوریت و اسلامیت در آن نقش فعالی ایفا می کنند، و با توجه به این که اکثریت متخصّصین دین مبین اسلام در ایران در جایگاه روحانیت می باشند، طبیعتاً جایگاهی بسیار مهمّ و بی بدیل در نظام جمهوری اسلامی ایران دارا می باشند.
دکتر بهشتی دربارۀ نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی معتقد بود كه در دوران انقلاب اسلامی و در دوران ممتدّ بین سال 1341 تا 1357،به تدریج روحانیون وارد میدان شده اند، عده ای پیشتاز بودند و زودتر وارد شدند. شماری نیز به دنبال آنها وارد شدند و در سال 1357 هم بیشتر مساجد ما پایگاه رزم و نبرد بود.[3] پس از پیروزی انقلاب اسلامی وظیفه روحانیت دو چندان شده؛ چرا که آنها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وظیفه دارند تا نظام اسلامی را به رشد و بالندگی رسانده و در راه رسیدن به آرمان های جامعه اسلامی تلاش نمایند.
برای بر پایی یک حکومت اسلامی باید ابتدا قوانین اسلامی در کشور تصویب شده و سپس به بهترین روش به مرحله اجرا درآید. بدیهی است برای تصویب قوانین اسلامی در کشور، نیازمند به افراد خبره و متخصّص بوده که برخی از آنها باید به احکام و جوانب این دین آگاه باشند تا بتوانند با توجه به نیازهای جامعه، قوانین اسلامی را تصویب کنند.
پس از ذکر این مقدمات به بیان اصل موضوع می پردازیم؛ نظام جمهوری اسلامی ایران با توجه به دو عامل ذکر شده؛ یعنی جمهوریت و اسلامیت، نظامی را پایه ریزی کرده و نهادها و مسئولیت هایی را در آن وضع کرده است، نقش روحانیون و اندیشمندان دینی در این نظام را می توان به سه دسته تقسیم نمود:
1. مواردی که انحصاراً در اختیار اندیشمندان دینی است؛ شامل:
الف. رهبر یا همان ولی فقیه، ب. عضویت در خبرگان رهبری، ج. ریاست قوه قضائیه، د. شورای نگهبان، که در ادامه به توضیح هر یک می پردازیم:
الف.رهبر: از نظر عقلی بدیهی است در جامعه ای که میخواهد قوانین اسلامی اقامه شود حضور قوی مدیریت و رهبری دینی در اداره جامعه و كنترل همه جانبۀ آن، تنها راه جلوگیری از وارد شدن ضربه بر ارزشها و زیان های ناشی از آن است.
از این رو، بر اساس اصل صد و نهم قانون اساسی، رهبر حکومت اسلامی باید “صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتاء” و هم چنین “بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری” را داشته باشد.
ب. عضویت در خبرگان رهبری: بر اساس اصل 107 قانون اساسی پس از امام خمینی (ره) که توسط اکثریت قاطع مردم به رهبری و مرجعیت شناخته و پذیرفته شد، تعیین رهبر به عهدۀ خبرگان مردم است، هنگامی که رهبر یک جامعه باید متخصّص و خبره در امر دین باشد عقلاً بدیهی است افرادی باید رهبر و صلاحیت او را مشخص کنند هم باید همین گونه باشند و الا نمی توانند وظیفه خویش را به درستی انجام دهند.
ج. رئیس قوه قضائیه: فردی که به سمت ریاست در قوۀ قضائیه منصوب میشود، بر اساس اصل یک صد و پنجاه و هفتم قانون اساسی، باید واجد شرایط زیر باشد:
۱. مجتهد عادل باشد.
۲. آگاه به امور قضائی باشد.
۳. مدیر و مدبر باشد.
این شرایط به دلیل این امر است که در جامعه اسلامی باید قوانین اسلامی نیز پیاده شود، و مسلماً شخصی که مسئول مدیریت قضاوت در تمام نواحی کشور است، باید خود در مسائل اسلامی مجتهد باشد.
د. شورای نگهبان:
وظیفه اصلی شورای نگهبان پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از طریق نظارت بر قوانین و مقررات مصوب میباشد. آن قسمت از نظارت که مربوط به تطبیق قوانین با شرع است متخصص و عالم دینی را می طلبد که به تمامی زوایای شرع اسلام واقف بوده باشد، لذا از 12 نفر اعضای شورای نگهبان، شش نفر آنها از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز می باشند که انتخاب این عده با مقام معظم رهبری است. شش نفر باقی از حقوقدانان برجسته اند که وظیفۀ تطبیق مصوّبات مجلس را با قانون اساسی به عهده دارند.
2. مواردی که روحانیون با دیگر مردم مشترک بوده و می توانند در نظام نقش اجتماعی و سیاسی داشته باشند:
بعد از تصویب نهایی قوانین نوبت به اجرای آن در جامعه اسلامی می رسد، در این حوزه روحانیون نیز مانند مردم اجازه دارند در صورت احراز صلاحیت متصدی پست ها و مسئولیت های اجرایی شوند، عالی رتبه ترین این منصب ها: الف. ریاست جمهوری، ب. ریاست و نمایندگی مجلس شورای اسلامی است؛ چرا که در اجرای قوانین هم روحانیون و هم افراد شایسته غیر روحانی می توانند مفید باشند.
3. مواردی که روحانیون صرف نظر از هر نظام سیاسی موجود موظف به انجام آن هستند:
در هر دینی، ضروری است که همواره عده ای به تعالیم آن وقوف و آگاهی کامل داشته باشند و در طول زمان از ارزش ها و تعالیم آن نگهبانی کنند. در دین اسلام نیز عالمان عهده دار این وظیفه خطیرند؛ زیرا هم زمان با تولد دین اسلام، این گروه ملازم و همراه آن بوده اند؛ لذا صرف نظر از انواع نظام های سیاسی حاکم بر جوامع، روحانیون وظایفی اساسی دارند که با بهره گیری از سخنان دکتر بهشتی به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. بیان اسلام اصیل و ترویج فرهنگ اسلامی
2. تحقیق در اسلام و اسلام شناسی و تألیف کتب و متون درسی و آموزشی
3. تهذیب اخلاق خویش و جامعه، روحانیت باید بکوشد تا جامعه را از آلودگی ها دور كند و به كمالات اخلاقی بیاراید.
4. روشنگری در جامعه و مبارزه با ظلم و طاغوت
5. اجرای احکام اسلام در صورت امکان.[4]
بنابراین جایگاه روحانیون در نظام اسلامی ایران بی بدیل و بسیار مهم است؛ چرا که در بسیاری از پست های سیاسی و حساس نظام، روحانی بودن و به عبارت دقیق تر متخصّص و خبره بودن در دین ضروری است. علاوه بر این که در سمت ها و مسئولیت های دیگر هم روحانیون؛ مانند دیگر افراد واجد صلاحیت می توانند عهده دار مسئولیت های مورد نیاز شده و به کشور و نظام خویش خدمت نمایند.
مقطع ورود طلاب به درس فلسفه
برای ورود طلاب به تحصیل فلسفه مقطع خاصی وجود ندارد؛ چرا که مباحث مقدماتی مربوط به تاریخ فلسفه، آشنایی با فلسفه و … از همان ابتدا لازم بوده و هر فردی بنابر علاقه، استعداد و گرایش فکری خود باید نسبت به مطالعه تخصصی فلسفه برنامه ریزی خاص خود را داشته باشد.
توصیه می شود که طالب فلسفه در ابتدا آشنائی خوبی با گرایش های فلسفی مختلف که در طول تاریخ فلسفه اسلامی مطرح بوده است داشته باشد. هم چنین مطالعه ای در حد آشنایی با مباحث عرفان نظری و عرفان به طور کلی در این مرحله ضروری است؛ چرا که در جهان اسلام فلسفه، حکمت و عرفان عملاً به عنوان مجموعه معارف حِکَمی در کنار هم حضور داشته و در شکل گیری معارف دینی نقش به سزایی ایفا کرده اند.
مشهورترین اقسام فلسفه در اسلام عبارت اند از: فلسفه مشاء، حکمت اشراق، و فلسفه متعالیه یا صدرائی. ضمن این که عرفان نظری هم هر چند فلسفه محسوب نمی شود، ولی نوعی نظام فلسفی را در مورد عالم هستی به صورت مدون ارائه داده است که نباید از آن غفلت کرد.
بعد از آشنایی با این فلسفه ها یک طلبه می تواند در مورد خود استعداد سنجی کرده و گرایش و علاقه خود را به یکی از این فلسفه ها کشف کند، تا به طور تخصصی وارد مطالعه و تحقیق در همان زمینه شود و نسبت به مقدمات ورود در آن فلسفه اهتمام داشته باشد، در غیر این صورت چه بسا به طور تخصّصی وارد تحصیل در یکی از این گرایش ها خواهد شد، بدون این که اساساً از جایگاه این فلسفه در تاریخ تفکر دینی مطلع شده باشد.
گفتنی است که در حوزه علمیه کنونی، فلسفه حاکم فلسفه ملاصدرا است؛ لذا در ابتدا کتاب های بدایه الحکمه و بعد نهایه الحکمه اثر علامه طباطبایی است که تقریباً خلاصه ای از آثار ملاصدرا است مورد تدریس قرار می گیرد.
لباس روحانیت
شرایط پوشیدن لباس روحانیت
امروزه در حوزه های علمیه مسؤلیت امور مربوط به پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گذاری طلاب، بر عهده واحد تلبس معاونت تهذیب مدیریت حوزه علمیه قم است.
این واحد در سال 1379 و طبق نامۀ کتبی شورای عالی حوزه علمیه قم به معاونت تهذیب مدیریت آن حوزه تأسیس گردید و مطابق آن چنین تصویب شد: طلابی که می خواهند لباس روحانیت بپوشند باید تأییدیه و جواز واحد تلبّس را داشته باشند.
شرایطی که واحد تلبّس برای طلاب خواستار عمامه دارد عبارتند از:
1. اتمام پایۀ شش طلبگی.
2. تأییدیۀ اخلاقی از دو نفر از اساتید شناخته شده.
3. نداشتن پرونده در واحد تحقیقات حوزه.
4. کسب نمرۀ قبولی در مصاحبه شفاهی واحد تلبّس.
محورسؤال های مصاحبۀ شفاهی عبارتند از:
1. معرفی اجمالی خود طلبه و بیان هدف از آمدن به حوزۀ علمیه چیست؟
2. سؤالات قرآنی و میزان آشنایی با قرآن و تفاسیر مختلف قرآن.
3. سؤالات احکام و میزان تسلّط بر احکام اسلام.
4. سؤالات مربوط به آیین خطابه و وعظ و منبرداری.
5. میزان آشنایی با اخلاقیات و کتاب های اخلاقی.
6. سؤالاتی در رابطه با ادبیات عرب و میزان تسلّط بر احادیث.[5]
بنابراین؛ کسانی که دارای شرایط بالا باشند و لو این که در حوزه علمیه به صورت رسمی حضور نداشته اند، اما به صورت غیر حضوری یا به شیوه دیگری توانایی های لازم را به دست آورده باشند می توانند با هماهنگی واحد تلبس و احراز شرایط حوزه علمیه، رسماً به لباس روحانیت ملبّس شوند.
وقت ازدواج طلبه
در جامعۀ بشری ازدواج أمری ضروری و ناگزیر است که بقای نسل بشر وابسته به آن است. البته این مسئله با شرایط و اقتضاءات هر کس و جامعه ای که در آن زندگی می کند فرق می کند و در این مورد نمی توان یک قانون کلی برای تمام اقشار ارائه کرد و نسخه ای واحد برای آنها پیچید، بلکه چه بسا در یک گروه صنفی خاص افراد آن دارای شرایط متنوع و مخصوص خودشان باشند. این طور نیست که در ازدواج، شغل تعیین کننده باشد و حرف اول را بزند، بلکه چه بسا عده ای در شغل واحد دارای شرایط متنوعی باشند که در یکی مقتضی ازدواح زود هنگام و در دیگری مقتضی ازدواج در سنین بالا را داشته باشد. بله شغل انسان، تأثیرگذار است.
بر اساس روایاتی که در اهمیت کسب علم و دانش به ویژه علم دین وارد شده، طلبگی أمر شایسته و مبارکی است. طلبه بر اساس این تکلیف، مهم ترین و شاخص ترین چیز برای او در طلبگی جریان ادامه تحصیل است، اما باید بدانیم که آن چه که از آن با اهمیت تر است، حاکمیت احکام و دستورات الاهی است؛ یعنی یک بنده تمام اعمال و افعالش را بر اساس وظیفه و تکلیف انجام می دهد نه ذوق و خواهش های نفسانی. به این معنا که هیچ چیز نباید ما را از تکلیف مان باز بدارد یک وقت این وظیفه متمحّض شدن در تحصیل است و یک وقت هم تن دادن به أمر ازدواج. بر این اساس بندۀ مؤمن خود را در برابر خداوند می ببیند و تصمیم می گیرد.
با توجه به این که از نظر اسلام اگر کسی نیاز به ازدواج داشته باشد، ازدواج بر او واجب می شود نمی توان به خاطر ادامه تحصیل و ترس از کم شدن حقوق و درآمد، از ازدواج واجب خودداری کرد. در احادیث زیادی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که اگر فردی تنگ دست باشد و ازدواج کند خداوند او را از فضل و رحمت خود بی نیاز کرده و مشکلات مالی و مادی او را حل خواهد کرد.[6]
پس جوانانی که نیاز به ازدواج داشته باشند، باید اقدام به ازدواج کنند.
برای ازدواج موانعی قابل تصور است؛ مانند رسومات ناصحیح: در بعضی از مناطق برای ازدواج از نظر سنی و تشریفات و مانند آن شرایط خاصی دارند. در این صورت اگر کسی به مرحله ای رسیده که باید ازدواج کند این رسومات دست و پاگیری که ریشۀ دینی ندارد و مانع ازدواج حوانان می شود نباید ما را از تکلیف مان باز دارد.
نتیجه: گرچه مطالب در این باب فراوان است، اما آن چه که با توجه به موقعیت هر شخصی ضروری می رسد. پس خود را با معیارهای شرعی بسنجد و در صورت تعارض دو تکلیف مهم ترینش را برگزیند.
ورود روحانیت در فعالیت های اقتصادی (دنیا)
یکی از بحث هایی که امروزه مطرح می شود این است که یک مؤمن چه قدر می تواند وارد دنیا شود و چه مقدار می تواند از آن بهره مند شود همین سخن در مورد روحانیت نیز صادق است برای بررسی این موضوع لازم است نخست مقدماتی را بیان کنیم.
از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود که دنیا دارای دو جهت است:
1. به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم و حیات او و دیگر موجودات و حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست بلکه نیکو و پسندیده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «دنيا مزرعه و كشتزار آخرت است».[7]
2. به عنوان امر اعتباری و غیر واقعی یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا قرار دادن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت می شود.
آن چـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحيه استكبارى ناشى از ثروت است، نه خود ثروت ولى چـون غالبا، به صورت نـاخـواسـته ثـروت چنين روحيه اى را پديد مى آورد، گاهى جمع ثروت نيز مورد نكوهش قرار گرفته است.
توجه به مسائل اقتصاد می تواند وسیله ای برای رسیدن انسان ها به کمالات معنوی و دستیابی به مکارم اخلاقی باشد. مال و ثروت داراى آثار مثبت و منفی است، که برخی از آنها را بررسی می کنیم:
مـال و ثروت، مـانـند مارى است كه هم داراى زهر كشنده و هم داراى پادزهر است؛ يعنى ممكن است انسان به وسيلۀ آن مسموم شود و هم ممكن است دفع مسموميّت نمايد.[8]
بـنـابـرايـن، هـمـان طور كه مال، ناهنجاری هايى را در ظاهر و باطن آدمى، ايجاد مى كند، فايده هـايـى نـيـز دارد كـه زيـان هـاى نـاشـى از آن را بـر طـرف مـى سـازد. فوايد مال به دو دسته تقسيم مى شود: دنيوى و اخروى.
فواید دنیوی آن بر کسی پوشیده نیست و جزو بدیهیات است، و از این جهت بـيـشـتـر مـردم، بـخـش مـهـمّ عـمـر خـويـش را صرف جـمـع آورى مـال و استفاده آن مـى كـنـنـد. بر این اساس؛ تنها به ذکر برخی فـوايـد اُخـروى (ديـنـى ) مال و ثروت بسنده می کنیم:
الف. وسيله كسبِ آخرت: مـال مـى تـوانـد انـسـان را در انـجـام بـنـدگـى خـدا كمك كند. به عبارت ديگر، انسان به وسيله مـال، مـقـدّمـاتـى را فـراهـم مى سازد تا راه بندگى خدا بر او آسان شود. حضرت صادق (ع) مى فرمايد: آن ثروتى كه ترا از ستم باز دارد، بهتر از فقرى است كه ترا به گناه وا دارد.[9]
عـلاوه بـر ايـن، عـبادت هاى بزرگى در اسلام تشريع شده كه جز از عهده ثروتمندان بر نمى آيد؛ مانند: جهاد با مال در راه خدا، حجّ و زيارت، خمس و زكات، اطعام مؤمن و برآوردن نيازهاى او، قرض الحسنه و غيره؛ به طور مثال، قرآن درباره قرض الحسنه مى فرمايد: كيست كه به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بيفزايد؟[10]
ب. كمك به ديگران: ثـروتـمـنـدان مـى تـوانـنـد بـه هـمـنـوعـان خـود كـمـك كـنـنـد، و بـا دادن صـدقـه و بـخـشـش مال، رضايت الاهى را كسب نمايند. قرآن كريم مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آن چه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد.[11] اين گونه انفاق ها، عـلاوه بـر اين كـه بـه رفـاه حـال مـحـرومـان كـمـك مـى كـنـد، خـصـلت نـيـكـو و بـذل و بـخـشـش را در دل مـؤمـن ايـجـاد مـى كـنـد و صـفـت نـاپـسـنـد بخل و حرص را از آن مى زدايد.
ج. انجام امور خيريّه: اگر ثـروتـمـنـد، امـوال خـود را بـراى رضـاى خـدا در كـارهـاى عـامّ المـنـفـعـه؛ مـثل ساختن مسجد، پل، بيمارستان و… مصرف كند، سال ها از دعاى خير مردم، بهره مند مى شود و پـرونـدۀ عـمـل وى حـتـى پـس از مـرگـش بـسـتـه نـشـده و بـراى او حـسـنـه نـوشـتـه مـى شـود.
د. تـزكـيـه نـفس: انسان مى تواند به كمك مال و انفاق آن در راه خدا، خود را از آتش شعله ور جهنّم حـفـظ كـنـد، و بـا صـرف مـال در راه خـيـر، باعث تزكيه نفس خويش گردد، خدا به پيامبرش مى فرمايد: از مال هاى ايشان صدقه بگير تا به وسيله آن، ايشان را پاك گردانى و بر ايشان درود فرست كه دعا و درود تو مايه آرامش آنها است.[12]
هـ. عزّت نفس: انسانى كه از نظر اقتصادى در وضعِ خوبى به سر مى برد، و بر اثر تلاش و زحمت، خود را از ديگران بى نياز مى كند، عزّت و شرافت خود را حفظ کرده است.
امام صادق (ع) فرمود: اى بنده خدا عزّت خويش را حفظ كن . راوى سؤال كرد عزّتم چيست قربانت گردم ؟ فرمود: صبح زود رفتن به بازار (و كار و تلاش ) و در نتيجه گرامى داشتن خود.[13]
اما اگر انـسـان تـوجـّه نداشته باشد، و آن گونه كه دين اسلام دستور داده است، حركت نكند، و ثروت در اختیارش را در مسیر کمال و به درستی بکار نگیرد، بـا هـمـه خـوبـی هـا و فوايدى كه دارد، گاهى مشكل آفرين و فساد آور است. اگر انسان به بـيـمـارى (مـال دوسـتـى ) و (دنيا طلبى ) گرفتار شود، و ثروت اندوزى را هدف خود قرار دهد، از كمالات روحى و اخلاقى باز مانده و باعث ايجاد رذايل اخلاقى فراوانى در نفس او مى شود كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:
الف. غفلت از ياد خدا: فلسـفـه وجـودى انـسـان، بـنـدگـى خـدا و بـا يـاد او زيـسـتـن اسـت، ولى مـال دوسـتـى، انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل مـى كـنـد، و چـون طـبـيـعـت انـسـان، بـه مـال گـرايـش دارد، در جـمـع و حـفـظ آن مـى كـوشـد. مـشـغـول شـدن ذهـن و دل به جمع آورى و افزودن مال با عبادت و ياد خدا منافات دارد. قرآن كريم مى فرمايد: اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! ثروت و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند و كساني كه چنين كنند، زيان كاران هستند.[14]
شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بيشترى را دارد، چرا كه توانايى مالى و امكانات او بيشتر است، در حـالى كـه انـسـان فـقـيـر از چـنين امكاناتى برخوردار نيست. حضرت على (ع) مى فرمايد: فراوانى مال، پست مى كند و سركش مى نمايد و نابود مى گرداند.[15]
ب. تكبّر: تكـبر، يـكـى از صفات ناپسند اخلاقى است، كه در روايات به پست ترين و پايين ترين درجه برگشت از حقّ، تعبير شده است.[16] يـكـى از مـوجـبـات كـبـر، ثروتمندى است؛ از اين رو، اين صفت زشت، بيشتر در ميان ثروتمندان، رواج دارد. اغـنـيـا نسبت به فقرا تكبّر مى ورزند و دل آنان را با گفتار و رفتار متكبّرانه خود مى آزارند.
قـرآن كـريـم، مـال زياد را باعث طغيان گرى، عيّاشى و گردن كشى در برابر رسولان الاهى مى داند و مى فرمايد: مـا هـيـچ بـيـم دهـنـده اى را به قريه اى نفرستاديم، جز آن كه توانگران عيّاش آن قريه گفتند: مابه رسالت شما ايمان نمى آوريم.[17]
در هر صورت اگر چه در طول تاریخ انسان های زیادی نظیر قارون ها و فراعنه مصر به دلیل گرفتار آمدن در حب مال دنیا و اسارت در هواهای نفسانی و تکبّر و غرور ناشی از آن جامعه را آلوده و نیز به هلاکت ابدی رسیده اند، امّا انسان هایی نیز بوده اند که به دلیل دارا بودن کمالات نفسانی با استفاده صحیح از ثروت و دارایی هایشان خدمات بزرگی به جامعه بشری نموده اند از جمله این انسان های کامل می توان به حضرت خدیجه (س) اشاره نمود که با استفاده از ثروتش، خدمات بی شماری به پیشرفت اسلام و تحقق اهداف مبارک پیامبر مکرم اسلام نمود.
به هر حال وظایف و مسئولیت های روحانیت، به دلیل حساسیت جایگاه ایشان، که نقش ارشاد و تربیت جامعه را بر عهده دارند به مراتب سنگین تر است و این قشر عظیم و تأثیرگذار که در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانه مردم قرار دارند می بایست، از آلوده شدن به روحیه دنیاطلبی و ثروت اندوزی (که از مصادیق ثروت مذموم هستند) و خطرات و آسیب های ناشی از آن پرهیز نمایند.
اگر بخواهیم منشوری پر محتوا و کامل در ارتباط با این وظایف و مسؤلیت ها جستجو کنیم، و انتظارات مردم از ایشان را بشناسیم، سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهترین آنها است: اهـل بيت عصمت و طهارت (ع) نسبت به محرومان و فقراى جامعه، احساس مسئووليت و ابراز همدردى مى كـردنـد و خـودشـان نـيـز چـون پایین ترین آنان زندگى مى كردند، تا احساس حقارت و كمبود در آنها ايجاد نشود. از ديگر خصوصيات بارز معصومين (ع) همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان، بوده است.
امير مؤمنان علی (ع ) كه در دوره خلافتش بسیار زاهدانه زندگى كرد، بارها به فلسفه عميق چنين كارى تصريح كرده، مى فرمود: خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نكند.[18] هم چنین، پيروان خويش را از كم لطفى نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنين هشدار مى دهد: بـرادران نـاتـوانـتـان را تـحـقير نكنيد؛ زيرا هر كس مؤمنى را كوچك شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمى كند مگر اين كه توبه كند. [19]
پس بر رهبران دینی و حاکمان و قشر روحانیت است که با تأسی به اهل بیت (ع)، از هيچ گونه كمكى نسبت به محرومان دریغ نورزند و حتی الامکان با در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان، به منظور همدردی با ایشان از روی آوردن به تجملات و ثروت اندوزی پرهیز نمایند.
[1]. نهج البلاغه، ص 156، فتنه بنی امیه.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 5، ص 317. انتشارات اسلامی، قم.
[3] بنیاد شهید، واحد فرهنگی، او به تنهایی یك امت بود، ص 302، تهران، 1361، (به نقل از سایت سازمان تبلیغات اسلامی، لینک http://www.ido.ir/a.aspx?a=1387040601 )
[4] عزیزی، رحمت، جاودانه تاریخ ، ج 7، ص 133، سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، تهران، 1380 ،(به نقل از سایت سازمان تبلیغات اسلامی http://www.ido.ir/a.aspx?a=1387040601
[6]. همان؛ کلینی، محمد بن یعقوب، كافي، ج 5، ص 331، التَّمِيمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
[7]. الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَة، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70 ، ص 148 ، باب 124 .
[8]. فيض كاشانى، حقايق، ص 109، دارالكتاب العربى .
[9]. غِنىً يَحْجُزُكَ عَنِ الظُّلْمِ، خَيْرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُكَ عَلَى الاْثْمِ، کلینی، محمد بن یعقوب، فروع كافى، ج 5، ص 72.
[10]. مَنْ ذَالَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرَةً، بقره، 244.
[11]. يااَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناكُمْ، بقره، 254.
[12]. خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ، توبه ، آيه 103.
[13]. يـا عـَبـْدَاللّهِ احـْفـَظْ عـِزَّكَ. قـالَ: وَمـا عـِزّى جـُعـِلْتُ فـِداكَ؟ قـالَ: غـُدُوُّكَ اِلى سـُوقِكَ وَ اِكْرامُكَ نَفْسَكَ… ، مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 78، ص 352.
[14]. يـا اَيُّهـَاالَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـُلْهـِكـُمْ اَمْوالُكُمْ وَ لا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ، منافقون ، 90.
[15]. ثَرْوَةُ الْمالِ تُرْدى وَ تُطْفى وَ تُفْنى، غررالحكم ، ج 3، ص 351.
[16]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 73، ص 231.
[17]. وَما اَرْسَلْنا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ، سباء، 34.
[18]. اِنَّ اللّهَ فـَرَضَ عـَلى اَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ يـَقـَدِّروُا اَنـْفـُسـَهـُمْ بـِضـَعـَفـَةِ النـّاسِ كـَيـْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ، نهج البلاغه ، فيض کاشانی، خطبه 200، ص 663.
[19]. لا تُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ إِخْوانِكُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَيْنَهُما فىِ الْجَنَّةِ إِلاّ اءَنْ يَتُوبَ، مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 72، ص 42.