Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

روابط بنی عباس با سایر اقوام

در آغاز روی کار آمدن امویان، بنی عباس در کنار علویان بودند، به گونه‌ای که عبدالله بن عباس (جد عباسیان) به امام حسین بن علی (علیهما السلام) گفت: پسر زبیر (عبدالله بن زبیر)، ‌از این که تو، او و حجاز را به حال خود رها می‌کنی و از آن بیرون می‌روی، چشمش روشن شده است؛ چون آن روز که تو در حجاز باشی، روزی است که با وجود تو کسی به او نگاه نمی‌کند.[1] این نشان دهنده همراهی فرزند عباس (جد عباسیان) با فرزند علی بن ابی‌ طالب (علیه السلام) بوده است. یزید نامه ‌ای برای عبدالله بن عباس و محمد بن علی (محمد حنفیه) نگاشت و گناه شهادت امام حسین (علیه السلام) را به گردن ابن زیاد انداخت.[2] از سوی دیگر ابن زبیر نیز حکومتش را تشکیل داده بود، گرچه محمد حنفیه و ابن عباس با وی مخالفتی نکردند، اما پس از مدتی ابن زبیر، محمد را به ناحیه رضوی و ابن عباس را به طائف تبعید نمود تا مردم از نظرات و سخنان آنها اثر نپذیرند.[3]

پس از مدتی علویان، قیام‌های را خود بر ضد امویان آغاز کردند، بنی‌ امیه برای این که توان مقابله با هر دو جریان هاشمی؛ علویان و عباسیان را نداشتند، صلاح دیدند که با خاندان عباسی که تا حدودی سکوت را در پیش گرفته بودند از در سازش درآیند؛ لذا عبدالملک بن مروان هدایای بسیاری برای علی بن عبدالله بن عباس فرستاد و قریه حمیمه در سرزمین شراه در شرق اردن را به وی بخشید، تا هم وی را راضی کند و هم در نزدیکی خودش، بتواند عباسیان را تحت کنترل داشته باشد.[4] در سال 98 ق سلیمان بن عبدالملک اموی، پیشوای شیعیان کیسانی؛ ابوهاشم بن محمد بن حنفیه را در راه حمیمه؛ (مرکز حضور عباسیان) به قتل رساند.[5]

در ابتدا و در زمان حکومت اموی، عباسیان همگام با شیعیان بر ضد حکومت اموی شوریدند و زمینه از بین بردن حکومت اموی را فراهم نمودند و با شعار الرضا من آل محمد (صلّی الله علیه و آله)، قیام خود را آغاز کردند. همانگونه که ابوالعباس سفاح در آغاز امر، خود را از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته و سعی می‌نمود به گونه‌ ای خود را از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نشان دهد. او در روز اعلام خلافتش در شهر کوفه، با خواندن آیاتی سعی نمود که خود را از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شمار آورد.[6]

اما بعد از این که عباسیان به قدرت رسیدند، آرام آرام از شیعیان فاصله گرفته و از در دشمنی با آنها در آمدند. اولین فرد از شیعیان که در دوران عباسی به قتل رسید،‌ ابو سلمه خلال بود.[7]

منصور در زمان خلافتش، برای این که شیعیان و علویان را راضی کند، گاهی افرادی از علویان را به کارهایی می‌گمارد؛ مانند این که در سال 149 ق در عصر امام کاظم (علیه السلام)، حسن بن زید را به ولایت شهر مدینه گماشت. وی از نوادگان امام علی (علیه السلام) بود.[8] منصور بر شیعیان بسیار سخت می‌ گرفت: مسعودى درباره رفتار منصور با خاندان على بن ابی طالب (علیه السلام) مى ‏نویسد: «منصور، فرزندان و نوادگان حسن بن على (علیهما السلام) را دستگیر و بر کجاوه ‏هاى بدون سرپوش سوار کرد و به کوفه روانه کرد و در آن جا در زیرزمینى که شب و روز تشخیص داده نمى‏ شد زندانى نمود. آنان براى شناسایى وقت نمازهاى پنجگانه، قرآن را به پنج قسمت تقسیم کرده و پس از قرائت نمودن یک پنجم قرآن به نماز مى‏ایستادند، آنان وسیله نظافت نداشته و براى قضاى حاجت‏ به ناچار از همان چهاردیوارى محل سکونت استفاده مى‏کردند. به مرور زمان و در اثر بوى تعفن کثافت ‏به بیماری هاى سخت، مبتلا شده و در اثر مریضى و نیز گرسنگى و تشنگى، جان مى ‏باختند».[9]

اما مهدی ‌عباسی اموالی را که در دوران پدرش (منصور) مصادره شده بود، به صاحبانشان برگرداند، سپس زندانیان علوی را آزاد و برایشان مقرری و عطایایی را در نظر گرفت و با برخی از علویان؛ همچون یعقوب بن داود دیدار نمود.[10]

با روی کار آمدن هادی عباسی، فشار شدیدی بر علویان و رهبران و بزرگان شیعه وارد شد. هادی، بر علویان سخت گرفت، هدایا و مقرری آنان را قطع کرد، جاسوسانی بر آنان گماشت و به کارگزارانش دستور داد تحرکات ایشان را زیر نظر بگیرند و بر آنان سخت گیری کنند. چندان علویان را به ستوه آورد که منجر به قیام یکی از نوادگان امام حسن (علیه‌ السلام) به نام «حسین‌ بن ‌علی؛ (شهید فخ)» شد.[11]

 


[1]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 383.

[2]. البلاذرى، أحمد بن يحيى، جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 3، ص 276.

[3]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 262.

[4]. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، محقق: عباس، احسان، ج 2، ص 438.

[5]. الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 124.

[6]. وی آیات 33 سوره احزاب؛ «انما یرید الله لیذهب الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» و 23 سوره شوری؛ «قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» و 214 سوره شعرا، 7 سوره حشر، 41 سوره انفال را که در مورد اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده، خواند و سعی نمود تا عباسیان را نیز از اهل بیت به شمار آورد.

[7]. ابو سلمه خلال ‏در ابتدا، برای عباسیان دعوت می‌کرد، به نحوی که وی را وزیر آل محمد (صلّی الله علیه و آله) لقب دادند. اما پس از مدتی، وی از عباسیان روی گردان شده و به علویان متمایل گشت. به نحوی که ابو مسلم خراسانی خواهان کشتن وی شد، اما سفاح نپذیرفت؛ مسعودي، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، محقق: اسعد داغر، ج 3، ص 270؛ او مشهور به خلال، از موالی بنی مسلیه، اولین وزیر خلافت عباسی بود که به وزیر آل محمد (صلّی الله علیه و آله) لقب گرفت و نقش به سزایی در براندازی خلافت اموی داشت. سبب شهرت ابوسلمه به خلّال را سه وجه ذكر كرده‏اند:

اول: آن كه چون خانه اش نزدیک محله سركه‏ فروشان بود، و ابوسلمه همواره با ایشان نشست و برخاست مى ‏كرد.

دوّم: آن كه وی فروشگاه‏ هایى داشت كه در آن سركه مى‏ ساختند.

سوّم: آن كه خلّال منسوب به: «خلّه خلال»؛ یعنى: نیام شمشیر است.

ابوسلمه، فردی شوخ طبع، سخنور، ادیب، سیاستمدار، مدیر و از ثروتمندان كوفه بود، و همواره دارایى خویش را در راه داعیان بنى عبّاس و بر پایی دولت عباسی صرف كرد. اطلاعی از جزییات زندگی وی پیش از دعوت عباسیان مشاهده نشده است. به نقل از پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).

[8]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 11، ص 4953‏.

[9]. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 302.

[10]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر (تاريخ ابن خلدون)، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج 2، ص 322؛ ابوعبدالله یعقوب بن داود یکی از وزراء مهدی عباسی بود. یعقوب از موالی بود. داود پدر یعقوب و هم چنین برادرانش جملگی دبیران نصر بن سیار، ‌امیر خراسان بودند. یعقوب بن داود اظهار تشیع می کرد و در ابتدای امر به فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن مایل بود. منظور از فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن، ‌محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم معروف به «شهید باخمری» است که در زمان منصور قیام کردند. وزارت او از طرف مهدی عباسی بود، ولی پس از مدتی به علت طرفداری از علویان عزل و زندانی شد. دستگیری و زندانی شدن او نیز، به دستور مهدی به جرم آزاد کردن یک زندانی شیعه بود؛ سایت حوزه نت.

[11]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ترجمه: آيتى، محمد ابراهيم، ج 2، ص 407.