کپی شد
رد اماننامه دشمن توسط حضرت عباس (علیه السّلام)
با توجه به شناختی که دشمن از دلاورمردیهای حضرت عباس (علیهالسلام) داشت، بر آن شد تا با اقدامی موزیانه، او و برادرانش را از صف لشکریان امام حسین (علیهالسلام) جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین (علیهاالسلام) عمه او میشد، نزد عبیداللّهبنزیاد فرستاد تا برای حضرت عباس (علیهالسلام) و برادران او اماننامهای دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا نزد عمر سعد ببرد.[1]
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد که میدانست این تلاش ها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد؛ زیرا امان دادن به برخی نشان از جنگ با بقیه است. شمر که میانگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت: «اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامی گذاری؟» عمر سعد تسلیم شد و گفت: «نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیاده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا»؛ خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس (علیهالسلام) و برادرانش سکوت کردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است».[2]
حضرت عباس (علیهالسلام) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و گفتند: «چه میخواهی؟ منظور تو از خواستن ما چیست؟ شمر گفت: ای خواهرزادگان ما شما در امان هستید. ایشان جواب دادند: خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امان ندارد؟! شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس (علیهالسلام) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت».[3]
در پایان این گفتار کوتاه، تذکر این نکته لازم و ضروری است که از گفتوگویی که بین شمر و فرزندان امّالبنین (علیهمالسلام) صورت گرفت، ممکن است این شبهه در اذهان به وجود آید که منظور شمر از جمله «أین بنو أختنا» چه بوده است؟ گفتنی است که در میان عربها و برخی اقوام دیگر؛ مانند لرها رسم بر این بوده که بستگان بسیار دور خود را خواهرزاده، برادرزاده، عموزاده و …، صدا میزدهاند. هماکنون نیز در یرخی اقوام کم و بیش این مطلب دیده میشود.
قابل ذکر است که امّ البنین (سلام الله علیها) و شمر هر دو از قبیله «بنی کلاب» میباشند.
البته ممکن است نسبتی هم با یکدیگر داشته باشند؛ بنابراین امّ البنین از بستگان شمر بهحساب میآید. از طرفی هم این خطاب از سوی شمر، میتواند جنبه عاطفی و کارکرد روان شناختی داشته باشد؛ بدین معنا که شمر با توجه به این که روحیات حضرت عباس (علیهالسلام) را میشناخته، احتمال میداده که او امان نامه را نپذیرد. لذا با اتخاذ این لحن، میخواسته حضرت را متوجه پیوند خانوادگیاش با خود نماید و شرایط روحی آنحضرت را برای پذیرش امان نامه بیشتر آماده سازد. گذشته از آن، شمر این سخن را در حضور دیگران و با صدای بلند اظهار میکند تا عرصه را بر حضرت بیشتر تنگ نموده و او را وادار به تسلیم نماید.
[1]. ابن اعثم، أحمد بن اعثم،كتاب الفتوح، تحقيق: شيرى، على، ج 5، ص 94؛ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم، ج 5، ص 415.
[2]. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه: فهرى زنجانى، احمد، ص 88.
[3]. كتاب الفتوح، ج 5، ص 93؛ ابن جوزى، سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 224.