searchicon

کپی شد

رجعت

معنای رجعت

“رجعت”، در لغت به معنای بازگشتن و برگشتن  است.[1] و در اصطلاح به این معنا است که عده ای از افراد (مؤمنان خالص و مشرکان محض) پس از مردن و قبل از بر پایی قیامت دوباره به این دنیا بر می گردند.[2]

اعتقاد به رجعت، از جمله معتقدات مذهب اهل البیت (ع) است که مستند به قرآن و روایات متعدد می باشد.

زمان وقوع رجعت

روایاتی در این خصوص وارد شده است که رجعت با اندك فاصله بعد از ظهور ولي عصر (عج) و پيش از شهادت آن حضرت و بر پا شدن قيامت واقع خواهد شد.

امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: “چون زمان قیام  قائم (عج) فرا رسد در ماه جمادی الآخر و ده روز از ماه رجب چنان بارانی ببارد که مردم مانند آن را ندیده باشند، سپس خداوند به سبب آن باران گوشت و استخوان مؤمنان را در قبرهایشان برویاند، گویی آنان را می نگرم که از طرف جهینه[3] می آیند و گرد و غبار موهایشان را می تکانند”.[4]

نکتۀ پایانی این که بر اساس روایات اولین رجعت کننده حضرت سيدالشهدا (ع) است. از خود آن امام (ع) این چنین نقل شده: “من نخستین کسی هستم که زمین شکاف می خورد و از آن بیرون می آیم و این همزمان است با رجعت امیرالمؤمنین (ع) و قیام قائم ما(عج)”.[5]

به همین مضمون روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که می فرماید: “نخستین کسی که به دنیا بر می گردد، حسین ابن علی (ع) است، او چندان فرمانروایی می کند که بر اثر پیری، ابروانش بر روی چشمانش فرو می افتد”.[6]

رجعت در آیات و روایات

الف- آیات:

از تدبر در آیات قرآن می توان نتیجه گرفت که قرآن کریم به دو گونه به مسئلۀ رجعت اشاره نموده است:

یک: آیاتی که به وقوع رجعت در آینده اشاره دارد؛ مانند آیۀ شریفۀ 82 از سورۀ نمل که خداوند در این آیه می فرماید: “(به یاد آور) روزى را كه ما از هر امّتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند”! بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مسئلۀ رجعت و بازگشت گروهى از بدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانۀ رستاخيز مى‏دانند؛ چرا كه اگر اشاره به خود رستاخيز و قيامت باشد، تعبير به “من كل امة فوجا”، (از هر جمعيتى، گروهى) صحيح نيست؛ زيرا در قيامت، همه محشور مى‏شوند، چنان كه قرآن در آيۀ 47 سورۀ كهف مى‏گويد: “ما آنها را محشور مى‏كنيم و احدى را ترك نخواهم گفت”.

دو: آیاتی که به وقوع حوادثی در امت هاى پيشين اشاره مي فرمايد که در واقع نوعی امکان رجعت محسوب می شود؛ مانند این آیات:

1. آیۀ 259 سورۀ بقره دربارۀ پيامبرى است كه از كنار يك آبادى عبور كرد در حالى كه ديوارهاى آن فرو ريخته بود و اجساد و استخوان هاى اهل آن در هر سو پراكنده شده بود، از خود پرسيد چگونه خداوند اين ها را پس از مرگ زنده مى‏كند، اما خدا او را يك صد سال ميراند و سپس زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردى؟ عرض كرد يك روز يا قسمتى از آن، فرمود نه، بلكه يك صد سال بر تو گذشت[7] اين پيامبر، عزير باشد يا پيامبر ديگرى تفاوت نمى‏كند، مهم صراحت قرآن در زندگى پس از مرگ در همين دنيا است.[8]

2. آيۀ 243 سورۀ بقره سخن از جمعيت ديگرى به ميان مى‏آورد كه از ترس مرگ (و طبق گفتۀ مفسران به بهانۀ بيمارى طاعون از شركت در ميدان جهاد خوددارى كردند و) از خانه‏هاى خود بيرون رفتند خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده كرد.[9]

3. آيۀ 55 و 56 سورۀ بقره در بارۀ بنى اسرائيل مى‏خوانيم كه گروهى از آنها بعد از تقاضاى مشاهدۀ خداوند گرفتار صاعقۀ مرگبارى شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگى بازگرداند تا شكر نعمت او را به جا آورند.[10]

4. آيۀ 110 سورۀ مائده ضمن بر شمردن معجزات عيسى (ع) مى‏فرماید: “تو مردگان را به فرمان من زنده مى‏كردى”.[11] اين تعبير نشان مى‏دهد كه مسيح (ع) از اين معجزۀ خود (زنده کردن مردگان) استفاده كرد، بلكه تعبير به فعل مضارع (تخرج) دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت براى بعضى محسوب مى‏شود.

5. آيۀ 73 سورۀ بقره در مورد كشته‏اى است كه در بنى اسرائيل براى پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود. قرآن این گونه مى‏گويد: “دستور داده شد گاوى را با ويژگي هایى سر ببرند و بخشى از آن را بر بدن مرده زنند تا به حيات بازگردد (و قاتل خود را معرفى كند و نزاع خاتمه يابد).[12]

علاوه بر اين پنج مورد، موارد ديگرى در قرآن مجيد ديده مى‏شود. هم چون داستان اصحاب كهف كه آن نيز چيزى شبيه به رجعت بود و داستان مرغ هاى چهار گانۀ ابراهيم (ع) كه بعد از ذبح بار ديگر به زندگى بازگشتند، تا امكان معاد را در مورد انسان ها براى او مجسم سازند كه در مسئلۀ رجعت نيز قابل استفاده است.[13]

ب- روايات:

امام صادق (ع) در مورد رجعت می فرماید: “به خدا سوگند که روزها و شب ها به سر نیاید تا آن که خداوند مردگان را زنده کند و زندگان را بمیراند و حق را به اهلش باز گرداند و دین برگزیده خود را بر پای دارد و بر جهان حاکم  گرداند”.

همچنين مأمون به امام رضا (ع) عرض کرد: ای اباالحسن نظر شما در بارۀ رجعت چيست؟ حضرت فرمودند: “رجعت حقيقت دارد. در ميان امت های پيشين نيز وجود داشته و قرآن از آن سخن به ميان آورده و رسول خدا (ص) فرموده است: “هر چه در امت های گذشته بوده در ميان اين امت نيز عيناً و مو به مو پيش خواهد آمد”.[14]

البته روایات در این زمینه فراوان است، ولی به جهت اختصار به همین دو روایت بسنده می کنیم.

حكمت و فلسفۀ رجعت

در این باره لازم است به موارد زیر اشاره شود:

1. رسيدن به تكامل

عالم دنيا ظرف فعليت يافتن قوه ها و تكامل استعدادها است و برای رسيدن به آخرت خلق شده تا موجودات را در دامن خود پرورش داده به تكامل مطلوب برساند. اما از آن جا كه عده اي از مؤمنان خالص به خاطر موانع و مرگ هاي غير طبيعي از ادامۀ اين مسير معنوي باز مانده‌اند، حكمت خداي حكيم ايجاب مي‌كند كه آنان به دنيا بر گردند و سفر تكاملي خود را به پايان برسانند. چنان چه امام صادق (ع) مي‌فرمايد: “هر مؤمني كه كشته شود به دنيا بر مي‌گردد، تا بعد از زندگي مجدد به مرگ طبيعي بميرد و هر مؤمني كه مرده باشد به دنيا بر مي گردد تا كشته شود (و به ثواب شهادت برسد).[15]

2. كيفر دنيوي

چه بسا افرادی در اين دنيا بودند كه از تمامی حقوق شان به عنوان های مختلف محروم گشته و مظلومانه به قتل رسيده‌اند، بدون اين كه حق او گرفته شده باشد، از حكمت هاي رجعت اين است كه خداوند، هر دو طرف را به دنيا بر مي گرداند، تا شخص مظلوم به دست خود داد خود را از ظالم بگيرد. از امام كاظم (ع) نقل شده كه فرمود: “مردمي كه مرده اند به دنيا بازگشت خواهند كرد، تا انتقام خود را بگيرند، به هر كس آزاري رسيده به مثل آن قصاص مي‌كند و هر كس خشمی ديده، به مانند آن انتقام مي‌گيرد. هر كس كشته شده، قاتل را به دست خود به تقاص خون خود مي‌كشد و براي اين منظور دشمنان آنان نيز به دنيا بر مي‌گردند تا آنها خون ريخته شده خود را تلافي كنند و بعد از كشتن آنها سي ماه زنده مي‌مانند، سپس همگي در يك شب مي‌ميرند، در حالي كه انتقام خون خود را گرفته و دلهايشان شفا يافته است، دشمنان آنها به سخت ترين عذاب دوزخ مبتلا مي‌شوند”.[16]

بنابراين، هدف از بازگشت مجدد اين دو گروه، تكميل يك حلقۀ تكاملي براي دستۀ اوّل و تنزل به پست ترين درجۀ ذلّت براي دستۀ دوم است و با توجه به اين كه رجعت عمومي نيست و اختصاص به مؤمنان خالص و كافران محض دارد، چنانچه امام صادق (ع) فرمود: “رجعت جنبۀ عمومي ندارد، بلكه اختصاص به كساني دارد كه به ايمان كامل و شرک خالص رسيده باشند.[17] معلوم مي‌شود كه اين دو مورد از حكمت هاي اساسي رجعت است.

3. ياری دين و شركت در تشكيل حكومت عدل جهاني

از آيات و روايات متعدد استفاده مي‌شود كه دين اسلام و حكومت عدل الاهي به دست توانمند و با كفايت قائم آل محمد (ص) جهانگير مي‌شود، خداوند مي‌فرمايد: “همانا ما فرستادگان خويش و مؤمنان را در دنيا و روزي كه شاهدان بر خيزند، ياري خواهيم كرد”.[18]

از ظاهر اين آيه استفاده مي‌شود كه اين نصرت دسته جمعي انجام مي‌شود نه به صورت فردي. اما از اين كه چنين نصرتي هنوز تحقق پيدا نكرده است، قطعاً در آينده محقق خواهد شد؛ زيرا وعدۀ الاهي تخلف ناپذير است. لذا امام صادق (ع) در تفسير همين آيه مي‌فرمايد: “به خدا سوگند اين نصرت در رجعت است؛ چرا كه بسياري از پيامبران و ائمه (ع) در دنيا كشته شدند و كسي آنها را ياري نكرد؟ و اين مطلب در رجعت تحقق خواهد يافت”.[19]

نيز امام باقر (ع) در تفسير آيۀ مباركۀ: “هو الذي ارسل…”؛ يعنی او كسي است كه رسول خود را با دين حق برای هدايت بشر فرستاد تا او را بر همه اديان پيروز گرداند. فرموده: يظهره الله عزوجل في الرجعة؛ يعني خداوند دين حق را در رجعت بر ساير اديان برتري مي دهد.[20]


[1] فرهنگ معين، ج 2 ص1640.

[2] مهدى موعود-ترجمه جلد سيزدهم بحار الانوار، ص 1187.

[3] جهینه : نام محلی است دور ازمدینه و اسم قبیله ای به همین نام است. مجمع البحرین ج 6 ص 230.

[4] میزان الحکمه حدیث شماره 6928.

[5] میزان الحکمه حدیث شماره 6937.

[6] میزان الحکمه حدیث شماره 6935.

[7] بقره، 259 .

[8] “فاماته الله ماة عام ثم بعثه”.

[9] “فقال لهم الله موتوا ثم احياهم”.

[10] “ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون”.

[11] “و اذ تخرج الموتى باذنى”.

[12] “فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيى الله الموتى و يريكم آياته لعلكم تعقلون”.

[13] – تفسير نمونه، ج15، صص 546 – 557.

[14] عيون اخبار الرضا (ع)، 2/201/1 به نقل از ميزان الحکمه حديث شماره 6924و 6926.

[15] بحار الانوار، ج 53، ص 40.

[16] دواني ، علي ، مهدي موعود، ترجمه ج 13، ص 1188، دار الكتب الاسلاميه،چ 27.

[17] ضميري، محمدرضا، رجعت، ص 55، نشر موعود، تهران، چ دوم، 1380.

[18] مؤمن، 10.

[19] يزدي حائري، شيخ علي، الزام الناصب، قم، موسسه مطبوعاتي حق بين، 1397 ق.

[20] بحار، ج 53، ص 64