کپی شد
رابطۀ عالم ذر با دنیا
انسان ها قبل از حیات دنیا، حیات دیگری هم داشته اند و همان طور كه كرده های ما حیات آخرت ما را رقم می زند، آن حیات نیز حیات كنونی ما رقم می زند.[1] همان طور كه ثواب و عذاب آخرت با اعمال و رفتار ما در این دنیا ارتباط دارد. اعمال و رفتار ما در این دنیا نیز بر اساس رتبه با عالم “ذر” ارتباط دارد.[2]
1. علامه در نقد یکی از دیدگاه ها[3] در باب عالم ذر می گوید: اولاً این نظریه با جسمانیة الحدوث بودن نفس نمی سازد؛ ثانیاً باید ملتزم شوید که انسان ها هر چه در این جا انجام می دهند از کفر و ایمان، همان چیزی است که در آن جا انجام دادند.[4]
2. آنچه علامه در باب عالم ذر بدان معتقد است، این است که زندگی انسان دارای مراحلی است، یک مرحلۀ آن که قبل[5] از زندگی دنيایى است به نام عالم ذر می باشد که انسان ها در آن مرحله به وجود جمعی در نزد پروردگار حضور دارند؛ انسان ها در آن زندگی، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن مرحله وحدانيت و ربوبيت پروردگار را مشاهده مىكنند، و اين مشاهده از طريق مشاهدۀ نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمىبينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين مرحله دنيايى است.[6]
البته بر نظریۀ علامه طباطبایی در باب عالم ذر، نقدهایی وارد شده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب فطرت در قرآن تألیف استاد آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید.
[1] طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ج 1، ص 134.
[2] همان، ج 7، ص 78.
[3] یکی از دیدگاه ها در باب عالم ذر این است که “خداوند اولين فرد از اين نوع را گرفته و ماده نطفهاى كه منشا نسل و ذريه اين نوع است از او بيرون كشيده و آن را به عدد افرادى كه از اين نوع تا قيامت به وجود مىآيند تجزيه نموده و به عين آن لباس و قالبى كه در دنيا به تن مىكند؛ يعنى با همان عقل، گوش، چشم ضمير، پشت و شكم و غيره ملبس نموده و او را بر خود شاهد گرفته و از او ميثاق مىستاند و بعد از گرفتن ميثاق دوباره او را به صلب بر مىگرداند تا نوبت به سير طبيعيش برسد”. طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 411 نشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، چاپ: قم، سال چاپ: 1374 ش.
[4] همان، صص413 و 414
[5] این قبلیت، قبلیت زمانی نیست.
[6] نک: همان، صص 416-421.