searchicon

کپی شد

رابطه معرفت شناسی با فلسفه علم

معرفت شناسی با علوم دیگر از جهاتی شباهت دارد؛ از جمله شباهت از جهت ساختار و یا شباهت از لحاظ روش و یا حتی شباهت در موضوعات و مسائل.

از جمله دانش هایی که به معرفت شناسی شباهت دارند؛ می توان به روان شناسی فلسفی، علم شناسی فلسفی و فلسفۀ علوم اشاره کرد.[1] اما تفاوت معرفت شناسی با فلسفۀ علم  در چیست؟

نکتۀ مهمی که باید پیش از هر چیز گفت آن است که هنوز توافق كاملی دربارۀ چيستی فلسفه علم وجود ندارد، اما با مطالعۀ آثار فيلسوفان علم، می‌توان چهار ديدگاه كلی را در تعريف فلسفه علم و وظيفۀ آن به شرح زير بيان داشت:[2]

الف. صورت بندی جهان بينی كلان و سازگار بر نظريه‌های علمی

ب. ظاهر ساختن پيش فرض‌ها و تمايلات باطنی دانشمندان در طرح و داوری نظريه‌های علمی

ج. تحليل و تشريح مفاهيم و نظريه‌های علمی

د. مطالعه درباره چيستی علم و پاسخ به پرسش‌هایی از قبيل:

1. چه مشخصه‌هایی تحقيق علمی را از ديگر انواع پژوهش متمايز می‌سازد؟

2. دانشمندان در مطالعۀ طبيعت از چه مفاهيم و روش‌هایی بايد تبعيت كنند؟

3. برای آن كه يک تبيين علمی صحيح باشد، چه شرايطی بايد احراز شود؟

4. قوانين و اصول علمی از نظر معرفتی چه جايگاهی دارند؟ و … .[3]

البته موضوع در فلسفۀ علم، خود علم و چیستی علم از یک جهت و حيثيت خاصی است.[4]

حال با توجه به اين مقدمه به بيان تمایز بین معرفت شناسی و فلسفۀ علم می پردازیم.

فلسفۀ علوم اعم از علوم تجربی و حتی علوم اجتماعی، از همه دانش های مذکور به معرفت شناسی نزدیک تر است.  به گونه ای که یافتن تمایز بین معرفت شناسی و فلسفۀ علوم مشکل است. با نگاهی گذرا به مسائل فلسفۀ علوم می توان دید که بخش عمده ای از آنها، از مسائل معرفت شناسی تکوّن یافته است؛ به عنوان نمونه در فلسفه علوم تجربی این مسائل مطرح می شود که معیار صدق و کذب گزاره های تجربی چیست؟ و یا این که آیا حواس به تنهایی توان کشف حقیقت را دارد ؟ و … حال با توجه به نمونه های مذکور، آیا می توان تفاوتی بین معرفت شناسی و فلسفه علوم تجربی احساس کرد؟ با دقّت در مسائل هر دو دانش در می یابیم که بسیاری از آنها یکی هستند؛ لذا به این نتیجه می رسیم که بخش عمدۀ فلسفۀ علم مباحث معرفت شناسی است، اما تمایز آنها چنان که اشاره شد به مطلق و مقید بودن آنها است؛ چون در فلسفه علوم به مباحث خاصی پرداخته می شود و نسبت به معرفت شناسی محدودتر است؛ لذا معرفت شناسی را به دو بخش مطلق و مقید تقسیم می کنند و فلسفۀ علوم را از نوع معرفت شناسی مقید می دانند در مقابل خود معرفت شناسی؛ چون گستردگی بیشتری دارد و به عنوان یک معرفت شناسی مطلق لحاظ می شود.[5]

نتیجه این که معرفت شناسی و فلسفه علوم بسیار به هم نزدیک هستند، ولی در معرفت شناسی ما به طور مطلق در مورد شناخت بحث می کنیم، اما در فلسفۀ علم به طور خاص بحث می کنیم و رابطۀ بین آنها عام و خاص مطلق است. به این معنا که معرفت شناسی اعم از فلسفۀ علم است.

اما در مورد این که از چه زمانی فلسفه علم به عنوان یک علم مطرح شد، می توان گفت: فلسفهٔ علم نسبت به بسیاری از شاخه‌های دیگرِ فلسفه، بسیار تازه و جوان است. اگر برخی از اظهارِ نظرهای ارسطو، و فرانسیس بیکن در قرن شانزدهم، و تعداد اندکی از متفکران قرن نوزدهم؛ مانند جان استوارت ميل و هرشل را استثنا کنیم، بحث‌های جدی آن به طور متمرکز و مفصل اولین بار در قرن بیستم توسط پوزیتیویست های منطقی گسترش داده شد.[6]


[1] . پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، ص 29.

[2]. جان لازی، در آمدی تاريخي بر فلسفه علم، علي پایا، ص 16.

[3] . حبیبی، رضا، درآمدی بر فلسفه علم، ص 47.

[4] . همان، ص 52.

[5]. جان لازی، در آمدی تاريخي بر فلسفه علم، علي پایا، ص 34.

[6] . همان، ص 4.