کپی شد
رابطه عقل و دل، در اسلام
در وصف جایگاه عقل در تاریخ فلسفه اسلامی سخن بسیار گفته شده و داستان مخالفت عرفا با طریقه فلاسفۀ عقل گرا هم در ادبیات عرفانی مشهور تر از آن است که نیاز به تکرار داشته باشد و عده ای از فلاسفه هم سعی داشته اند تلفیقی از این دو را ارائه دهند.
هرچند گفته می شود که متفکران و علمای اسلامی یعنی علمای شریعت، فلاسفه و عرفا هر کدام با ابزاری خاص به مواجهه با حقیقت پرداخته اند (گروه اول از طریق نقل، گروه دوم عقل و گروه سوم از راه دل)، ولی حقیقت این است که در تفکر قرآنی و معرفت اصیل اسلامی، عقل و دل به اتحاد کامل رسیده اند[1] و حتی در قرآن کریم، فهم، به دل نسبت داده شده و به کسی که فهم قلبی ندارد «لایفقهون» اطلاق شده است.[2]
بنابراین عقلی که به عشق حقیقی فتوی ندهد (حکم نکند) همان منطق حساب گر است و عشقی هم که در اوج عقل و معرفت نباشد دروغ و فریبی بیش نیست و خود این تمایزها و جدال هایی که بین مدعیان عقل و دل واقع شده است خبر از بی خبری آنان می دهد.
فلاسفه الاهی و عرفای کامل به خوبی نسبت به این حقیقت واقف بوده اند؛ از این روی از دیدگاه اینها، عشق اوج عقل است و عقل هم هادی و راهبر عشق است.
ولی آنچه مسلم است عقل حساب گر و عشق به معنای دنیوی آن، هردو از این مقوله خارج هستند؛ نه عقل حساب گر می تواند به معرفت حقایق اشیاء دست یابد و نه عشق آزمند چنین توانی دارد.
بسیاری از سخنان عرفا در مخالفت با عقل، ناظر به همین معنای عقل بوده است که اکثراً مورد استفاده بشر برای حفظ منافع شخصی می باشد.
امّا عشق، واژه ای مقدس است که طالب فنای خویشتن در برابر خداوند است و اساساً باید از استعمال آن در مورد وابستگی های نفسانی اجتناب کرد.
[1] . کوه عقلی و بیابان جنونم داده اند حیرتی دارم از این، کین هردو چونم داده اند، دیوان فیض کاشانی، ص 133.
[2] . «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها…»، اعراف 179.