Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

رابطه عقل و احساسات

در سطح احساسات و هیجانات روزمره‌ای که نوعا افراد با آن سر و کار دارند، باید گفت که بسیار کم هستند افرادی که توانسته‌اند نسبت به حالت ها و احساسات قلبی خود به معرفت کاملی دست یافته و در اثر این معرفت بر احساسات خود فائق آمده باشند، به طوری که نه با قلب خود در ستیزه و انکار  باشند و نه در تاریکی های احساسات و تمایلات کور خود سرگردان باشند.

تردیدی نیست که متابعت از احساسات کور و لحظه ای بدون روشنایی عقل و معرفت قدسی و هدایت الاهی باعث سقوط در ورطه های جهالت و گمراهی خواهد بود و احساسات قلبی بدون نورانیت عقل و معرفت، فاقد فائده نهایی برای کمال انسان است.

خوددار بودن و فائق آمدن بر خویشتن و احساس اسارت نکردن در چنگال امیال درونی، راهی جز معرفت ندارد و حال آن که ساده ترین و سطحی ترین راه، سعی در انکار این احساسات است.

در این جا نباید دچار اشتباه شویم و غرایز کور و هیجانات نفس را که هنوز از هر معرفتی عاری است، عشق بدانیم. این امیال و حالات و احساسات قلبی همچون نیروهایی هستند که گاه به صورت کور عمل می کنند و اگر بتوان بر آنها فائق آمد در جایگاه خود می توانند ما را رشد دهند، اما اگر احساسات در فقدان معرفت و درک و “عقل قدسی” بر کل هستی فرد، فرمان روایی کند، فرمانده و راهبر خوبی نخواهد بود، حتی در بهترین صورت خود که همان احساسات مثبت باشد.

بنابراین عقل فطری انسان که می تواند برای تکمیل و شکوفایی خود از نشانه ها و هدایت های دینی استفاده کند، به عنوان پیامبر و راهبری درونی می تواند انسان را هدایت کند؛ از این روی عقل تعالی یافته و معرفت دینی به عنوان عنصری الاهی، همان چیزی است که به احساسات قلبی انسان، جهت و نورانیت و آگاهی می بخشد و آن را تعالی می دهد.

برای مثال در مورد عشق به یک انسان که یک پدیده مربوط به قلب است، بسته به این که فرد در چه حدی از معرفت نسبت به این واقعه قرار گرفته باشد، عملکرد او هم تابع همین درجه از معرفت خواهد بود. ممکن است فرد به خاطر این (به اصطلاح عشق) دست به جنایت هم بزند؛ یا به آنی آن را تبدیل به نفرت سازد؛ یا در بهترین شکل خود به بردگی و شرک بینجامد. ممکن هم هست در پرتو معرفتی والا بدون وابستگی و عذاب از این واقعه قلبی به رهایی معنوی دست یافته و با جهشی معرفتی به عشق الاهی منتقل شود. شاید هم فرد آن را در خود سرکوب کند و به دلایل گرایش به امور مادی و دنیوی از آن دوری کند و قلب و دل خود را نه با خدا، بلکه با دنیا معاوضه کند.