کپی شد
رابطه عقل حسابگر با ايمان و عشق
“عقل حسابگر” عقل دو گونه محصول دارد: گاهى در حوزۀ هست و نيست به قضاوت مىپردازد و گاهى در حوزه بايد و نبايد، از اولى به “عقل نظرى” و از دومى به “عقل عملى” تعبير مىشود. عقل نظرى در جهاد علمى مرز وهم و خيال را مشخص مىنمايد، تا انسان در مسائل علمى و نظرى در ورطه مغالطه سقوط نكند و عقل عملى تعديل خصلتهاى اخلاقى را بر عهده دارد و به منظور تنظيم خواستهها و گرايشها و ميلها وارد عمل مىشود و به تناسب نوع عملكردى كه دارد به آن “عقل حسابگر” هم اطلاق مىگردد.
در فرهنگ غرب از عقل حسابگر به “عقل ابزارى” ، “عقل جزئى” يا “عقل استدلال گر” نیز یاد می شود.
جهتگيرى اصلى عقلانيت ابزارى و حسابگر در این اصطلاح، تسلط آدمى بر طبيعت است. عقل ابزارى معطوف به معاش است، و به طور كلى عبارت است از قدرت و شعورى كه انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان مىدهد و به زندگى دنيوى مطلوبش دست مىيابد. اين عقل از آنجا كه قدرت فنآورى و حسابگرى دارد، آدمى را قادر مىسازد تا وقايع آينده را پيشبينى كند .
احادیث اسلامی گرچه كاركرد ابزارى و عقل معاش را مىپذيرند; اما این تفسير از عقل معاش با تفسير امثال هيوم و آنچه در غرب متداول است، كاملا متفاوت است .
عقل ابزارى هيوم معطوف به دنيا و زندگى دنيوى است و كارى با آخرت انسان ندارد.
عقلى است كه ابزار رسيدن به اميال و شهوات انسان را فراهم مىكند . از اين رو اين عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن .
اين عقل در خدمت عقل نظرى كه خدا و دين را اثبات مىكند و عقل عملى كه حسن و قبح افعال را مشخص مىكند و آدمى را به كارهاى ارزشى و اخلاقى رهنمون مىشود، نيست؛ بلكه در مقابل عقل نظرى و عملى قرار مىگيرد .
اما از ديدگاه روایات اسلامی عقل معاش، ابزار رسيدن به اهداف عقل نظرى و عملى است، و چون عقل نظرى، خدا و دين و آخرت را اثبات مىكند و عقل عملى آدمى را به رعايت احكام خدا و دين و آخرت فرامىخواند، عقل ابزارى در خدمت دين و معنويت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هواى نفس . از همينرو امام علی (ع) در برخى سخنان، كاركرد عقل معاش و عقل معاد را قرين يكديگر ساخته است.
“ايمان” عبارت است از: تصديق و اذعان قلبى كه نوعى صفت و حالت نفسانى نسبت به يك امر است و با صرف شناخت و معرفت تفاوت دارد[1]. جايگاه تحقق ايمان، نفس و قلب و دل است و اگر چه آثار قولى و فعلى دارد، اما تحقق حقيقت آن بر قول و عمل متوقف نيست و لذا ميان اسلام و ايمان نسبت عام و خاص مطلق است؛ يعنى هر مؤمنى مسلمان است، ولى ممكن است برخى از مسلمانان در ظاهر تسليم حق باشند ولى مؤمن نباشند.[2]
“عشق“: در كتب لغت، “عشق” به معناى “دوستى شديد” آمده است[3] و گفته شده كه از “عَشَقه” مشتق شده است و عشق همان گياه پيچك مىباشد كه درخت را احاطه و در نهايت راه تنفس را بر او مىبندد و درخت زرد مىگردد.[4]
به هر حال، عشق يكى از صفات و حالات درونى انسان است و از نوع كشش و گرايش مىباشد، و احساسى است باطنى كه به “قلب و دل” نسبت داده مىشود.[5]
رابطه عقل، عشق و ايمان: با توجه به مطالب پيشين مىتوان گفت: عقل در مسير زندگى مانند چراغ اتومبيل است و افزون بر وظيفه پرتوافكنى، همانند ترمز، احساسات تند و سركش را نيز مهار مىكند و آنها را از طغيان باز مىدارد.[6] و عشق همانند موتورى است كه اتومبيل را به حركت در مىآورد و از اين رو مىتوان گفت موتور بى چراغ، عشقى كور، خطرناك، رسوا كننده و مرگبار است و چراغ بى موتور، بى اثر و بى روح، سرد و بى حركت مىباشد، پس اين دو رقيب هم نمىباشند آن گونه كه عدهاى از صوفيه ادعا كردهاند.[7] عشق و عقل هم دو عنصر اساسى ايمان مىباشند.[8]
[1] شيرازى، ج 1، ص 249؛ اوائل المقالات، شيخ مفيد، ص 48؛ نظريه ی ايمان در عرصه ی كلام در قرآن، محسن جوادى، ص 158 – 119؛ اخلاق اسلامى، احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، ص 73.
[2] اخلاق اسلامى، احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، ص 73.
[3] العشق افراط الحب و يكون فى عفاف و فى الاساس «اشتقاق العشق من العشق…»، اقرب الموارد، ج 2، ص 786.
[4] سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه ی عشق؛ همو، فرهنگ علوم عقلی، واژه ی عشق؛ و شايد به همين جهت باشد كه حضرت امير (ع) در وصف متقين فرمود: اجساد و بدنهاى آنها نحيف است… چونان تير تراشيده و لاغر كرده مىباشند، نهج البلاغه، ترجمه ی محمد دشتى، ص 303 و 305.
[5] در لسان آيات و روايات معمولاً از چنين حالتى به محبت تعبير مىشود.
[6] البته در مبارزه با هواهاى نفسانى، تقويت كششهاى مقابل، از اهميت ويژهاى برخوردار است، مثلاً از طريق ادراك آثار اعمال خير، محبت خدا در دل انسان بيدار مىگردد و با محبت خدا جايى براى غير خدا در دل باقى نمىماند، و لذا در مناجات شعبانيه آمده است: «الهى لم يكن لىحول فانتقل به عن معصيتك الاّ فى وقت ايقظتنى لمحبتك». ر.ك: اخلاق اسلامى، ج 1، مصباح يزدى، ص 213 – 195.
[7] ر.ك: جلوهى حق، مكارم شيرازى، با مقدمه و پاورقى از داوود الهامى، ص 129 – 93.
[8] . اقتباس از سؤال شماره 175 (سایت اسلام کوئست: 937).