کپی شد
رابطه توحید و امامت
امام رضا (ع) در حدیث سلسلة الذهب فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ من عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادی بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ كلمۀ «لا اله الا الله» قلعۀ من است، پس هر كه در آن قلعه وارد شود، از عذاب من در امان است، و چون كجاوه به راه افتاد، حضرت با صداى بلند فرمود: به شروط كلمۀ «لا اله الا الله»، و من از شروط آن هستم».[1]
معنای این روایت آن است که وصول به مقام توحيد كه از آن به «لا اله الا الله» تعبير شده، انسان را در عصمت و مصونيت وارد می کند، و وصول به اين مقام بدون عبور از ولايت كه معناى مرآتى خدا است، ممكن نیست.
برای درک عمیق این مطلب لازم است نکاتی به دقت مورد مطالعه قرار گیرد:
1. ولايت و ولی بودن خداوند از صفات و اسمای لازمۀ ذات است که ايجاد، پرورش و اماتۀ موجودات و …، در ظل و سایۀ این اسم و صفت است.
2. روشن است که ولایت کلیه، در خداوند ذاتی است و در غیر او عَرَضی؛ یعنی «اول ما خلق الله» در عين آن كه از همۀ موجودات عالم قادرتر است، باز از خود چیزی را ندارد و تنها آیينه است، آیينۀ تمام نمایی که ذات و صفات جمال و جلال حق تعالی را نشان می دهد.
3. همان گونه که بیان شد آدمی در طریق کمال و قوس صعود، می تواند موانع پیش رو را به کناری نهد و از جمیع انیات و تعینات و تعلقات مادی و حتی معنوی،[2] جدا و ذوب در حضرت احدیت شود و به مقام فنا دست یابد. در چنین حالتی خویشتن خویش را فراموش نموده محو جمال معشوق گشته و به هر چه که می نگرد فقط او را ببیند و بس، و تا آن جا پیش رود که دوئیت را برداشته و به مقام هوهویت برسد و آیینۀ تمام نمای حق تعالی شود.[3]
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
سید حیدر آملی (ره) با اشاره به این نکته که این مقام با فنا قابل دست یابی است، این سخن أمير المؤمنين (ع): «أنا وجه الله، و أنا جنب الله، و أنا يد الله، و أنا آية الله. أنا الاوّل، أنا الآخر، أنا الظاهر، أنا الباطن» را ناظر به همین مقام میداند.[4] و این یعنی تجلی خداوند در مظهری (محل ظهور و بروز) کامل و دست یابی به ولایت کلیۀ الاهیه از سوی اهل بیت (ع).
4. این هوهویت یعنی عینیت توحید و ولایت. به عبارت دیگر، توحيد همان معناى مرآتى و آيتى حجاب اقرب است و ورود به چنین عالمی، مشروط به عبور از ولايت است؛ یعنی كسى در ناحيۀ صعود به معرفت و قرب ذات اقدس حق تعالی نمی رسد، مگر از اين آیينه و آيتِ بزرگ؛ زيرا نور و تشعشع این خورشید، ديدۀ هر بيننده را كور می کند و نمی توان بدون آیينه و حجاب، جمالش را مشاهده کرد.[5] پس توحيد عين ولايت و ولايت عين توحيد است و اين دو از هم دیگر جدایی ندارند.[6]
امام خمینی(ره) در بارۀ سرّ نوشتن کلمات «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی امیرالمؤمنین» بر همۀ موجودات از عرش اعلا تا منتهای ارضین می گوید: موجودات به واسطۀ انسان رجوع به حق كنند، بلكه مرجع و معاد آنها به انسان است… و این كه در آیۀ شریفه، حق مى فرماید: «انَّ الَینا ایابَهُمْ ثُمَّ انَّ عَلَینا حِسابَهُم»[7] و در زیارت جامعه مى فرماید: «و ایاب الخلق إلیكم و حسابهم علیكم»، سرّى از اسرار توحید، و اشاره به آن است كه رجوع به انسان كامل رجوع إلى اللّه است؛ زیرا كه انسان كامل فانى مطلق و باقى به بقاء اللّه است و از خود تعین و انّیت و انانیتى ندارد، بلكه خود از اسمای حسناى و اسم اعظم است.[8]
بر اهل دقت پوشیده نیست که معنای سخنان ما انکار مخلوق یا انسان بودن اهل بیت (ع) نیست، و نیز در صدد بیان این عقیدۀ باطل نیستیم که خداوند در آنها حلول کرده است،[9] بلکه ما اگرچه آنان را مخلوقی مانند سایر مخلوقات میدانیم، اما معتقدیم که خودیت از آنان رخت بر بسته و به بالاترین مرحلۀ فنا و مقام ولایت نایل آمدند.[10] روشن است که به هر مقدار خودیت مستهلک شود، خدا حضور می یابد و انسان به همان میزان آیینۀ تمام نمای حق تعالی خواهد شد. با توضیحاتی که ارائه کردیم روشن شد که ولایت و توحید وحدت دارند و با عشق به ولایت است که می توان به توحید رسید. لذا ما بر این باوریم که برای درک و شناخت هریک از صفات الاهی راهی جز شناخت و ارتباط با معصومان (ع) وجود ندارد؛ مثلاً برای شناخت این نکته که آیا خداوند نسبت به کاری که انجام می دهیم رضایت دارد یا نه، راهی نداریم جز این که رضایت یا عدم رضایت اهل بیت (ع) را به دست آوریم.[11]
[1]. شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 7؛ همو، معانی الاخبار، ص370 و 371؛ همو، التوحید، ص 24 و 25؛ شیخ طوسی، امالی، ج 2، ص 201.
[2]. برای آگاهی از حجب ظلمانی و نورانی، نک: پاسخ شمارۀ: نمایه: حجاب های نورانی، سؤال 4767 (سایت اسلام کوئست: 5013).
[3]. برای آگاهی بیشتر از این مقام، نک: المقدمات من نص النصوص، ص 46.
[4]. نک: جامع الأسرار و منبع الانوار، ص 364- 367 و 380.
[5]. نک: شيخ محمود شبسترى در گلشن راز، ص 12-14.
[6]. نک: نورى، على، التعليقات على مفاتيح الغيب، ص 742؛ قمشه اى، آقا محمدرضا، مجموعه آثار حكيم صهبا، ص111-150؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، ج 5، ص 125-14.
[7]. غاشیه، 25.
[8]. امام خمینى، آدابالصلاة، ص 263؛ برای آگاهی بیشتر، نک: میرداماد، قبسات، ص 397.
[9]. گفتنی است که غلات، پیامبر(ص) و ائمه(ع) را خدا می دانستند با این توجیه که: ذات خداوند در بدن جسمانی پیغمبر و یا امام حلول می کند و با آنان متّحد می شود و در این حال، طبیعت آدمی به شکل طبیعت الاهی در می آید. نک: مشکور، جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 345.
اما آنچه ما بدان اشاره کردیم بحث تجلی است و فرق بین تجلی و بین حلول و اتحاد، در آن است که «اتحاد» عبارت است از: یک چیز شدن دو چیز و «حلول» یعنی وارد شدن چیزی در چیز دیگر. پس تحقق دو عنوان فوق، فرع بر تحقق دو امر در ابتدا است، اما تجلی، مبتنی بر وحدت شخصی وجود و انحصار آن در وجود حق تعالی است که به ربط محض، آیت و نمود بودن ما سوی الله، معتقد است. براین اساس؛ اساساً زمینه ای برای حلول یا اتحاد، وجود ندارد. برای آگاهی بیشتر، نک: رحیمیان، سعید، تجلی و ظهور در عرفان نظری، ص 46 و 47.
صدر المتألهین در این مورد چنین می گوید: برخی از جهله پنداشته اند که ذات احدیتی که در زبان عرفا به مقام احدیت و غیبت احدیت متصف شده، تحقق بالفعل و مجرد از مظاهر و مجالی ندارد، بلکه آنچه متحقق است، عالم صورت و قوای روحانی و حس آن است و حق تعالی نیز همان مظاهر است و به عبارتی، مجموع عالم و حقیقت انسان کبیر است. این قول کفر فضاحت باری است و نسبت دادن این قول به بزرگان از صوفیه افترای صرف است. ملاصدرا شیرازی، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج 2، ص 341.
[10]. حضرت علی(ع) در بیان خصوصیات اهلبیت میفرماید: «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَة»؛ ویژگیهای ولایت از آن آل محمد است. نهج البلاغة، خطبۀ 2. برای آگاهی بیشتر از مقام ولایت اهلبیت(ع)، نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص108-142، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1388 هـ ش.
[11]. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، مهر ماه، 148- 161، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1389 هـ ش.
تذکر: در تهیۀ این مقاله از نرم افزارهای مرکز تحقیقات کامپیوتری استفاده شده است. بر این اساس؛ به کتابنامه های این نرم افزارها مراجعه شود.