Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ذوالقرنين و حضرت ابراهيم (علیه السلام)

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است: ذوالقرنين همراه كاروانى متشكّل از ششصد هزار سواره، براى زيارت بيت الله الحرام به طرف مكّه حركت كرد. هنگام ورود به حرم، گروهى از يارانش وى را تا كنار خانه خدا مشايعت و همراهى كردند. ذو القرنین وقتی از حرم خارج شد، گفت: هنگام طواف كعبه مردى را كه هاله اى از نور صورت وى را فرا گرفته بود، مشاهده كردم، كه تاكنون چهره اى نورانى­تر و روشن­تر از او نديدم.

همراهان گفتند: او ابراهيم خليل الرحمن (علیه السلام)؛ پيامبر خدا است.

ذوالقرنين دستور داد اسب ها را زين كرده، همه سوار شوند؛ ششصد هزار اسب زين كردند آن هم در مدت (کوتاهی) به اندازه زین کردن یک اسب و همه آماده براى سوار شدن بودند، ولى رأيش عوض شد و دستور داد همه منتظر فرمانش باشند.

سپس گفت: با پاى پياده به زيارت پيامبر خدا برويم. ذوالقرنين با همراهان و اطرافيان مخصوص حرکت کردند، تا حضرت ابراهيم (علیه السلام) را ملاقات نمودند.

ابراهيم (علیه السلام) به محض ملاقات با ذوالقرنين، به او فرمود: با چه عامل و قدرتی توانستی زمین را بپیمایی؟

ذوالقرنين گفت: با استمداد و كمک از يازده جمله، توانستم اين كار را انجام دهم. ابراهيم (علیه السلام) فرمود: آن يازده جمله چيست؟

گفت: آن جمله ها عبارتند از: «سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ هُوَ بَاقٍ‏ لَا يَفْنَى سُبْحَانَ مَنْ هُوَ عَالِمٌ لَا يَنْسَى سُبْحَانَ مَنْ هُوَ حَافِظٌ لَا يَسْقُطُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ بَصِيرٌ لَا يَرْتَابُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَيُّومٌ لَا يَنَامُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ مَلِكٌ لَا يُرَامُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ عَزِيزٌ لَا يُضَامُ‏ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ مُحْتَجِبٌ لَا يُرَى سُبْحَانَ مَنْ هُوَ وَاسِعٌ لَا يَتَكَلَّفُ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لَا يَلْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لَا يَسْهُو»؛ منزّه است آن باقى كه فانى نمى‏شود، منزّه است آن دانايى كه فراموشى ندارد، منزّه است آن حافظى كه ساقط نمى‏شود، منزّه است آن بيناى با بصیرتی كه شک نمى‏كند، منزّه است آن قيّومى كه هرگز نمى‏آرامد، منزّه است آن مالک و صاحب اختيارى كه تحت سلطه كسى قرار نمى‏گيرد، منزّه است آن عزيز قدرتمندى كه مغلوب نمى‏شود، منزّه است آن در پرده غيبى كه ديده نمى‏شود، منزّه است آن وسعت دهنده‏اى كه به تكلّف نمى‏افتد، منزّه است آن استواری كه بیهوده انجام نمی دهد، منزّه است آن جاویدى كه به سهو و اشتباه دچار نمى‏شود».[1]


[1]. ر.ک: راوندى، سعيد بن هبة الله، قصص الأنبياء (عليهم السلام)، محقق/ مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، ص 122 و 123؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالا نوار، ج 12، ص 195، ج 90، ص 182.