Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ذاتیات موضوع فلسفه (اجزای اصلی موضوع)

موضوع علم فلسفه، «موجود بما هو موجود» یا «موجود مطلق» است.[1] برای یافتن ذاتیات یا اجزای اصلی هر موضوعی، ابتدا باید به تعریف آن موضوع بپردازیم، تا در ضمن تعریف، ذاتیات و اجزای اصلی آن روشن شود، ولی وقتی در موضوع فلسفه دقت می نماییم، در می‌یابیم که تعریف موجود یا هستی ممکن نیست؛ زیرا تعریف مفاهیمی؛ مانند «وجود»، «موجود»، «هستی» و «نیستی» بديهى است؛ يعنى هر كسى، از آنها تصور روشن و واضحى دارد. هر كسی به ذهن خود مراجعه كند، مى‏بيند وقتى كه مى‏گويد: «الف هست» يا «الف نيست»، تصوّر صد در صد روشن و واضحى از «هستى» و «نيستى» دارد و نيازى ندارد معناى «هست» و «نيست» را برايش توضيح دهند. حتّى يک كودک كه مقدار اندكى تصورات در خزانه ذهن خود دارد و تازه قدرت يافته است، وقتی درباره اشياء قضاوت می كند؛ مثلًا وقتى كه درباره فلان اسباب بازى‏اش مى‏گويد: «اين جا هست»، «آن جا نيست»، مفهوم «هستى» و «نيستى» را به روشنى در ذهن خود مى‏يابد.[2]

برخى دانشمندان خواسته‏اند «موجود» را تعريف كنند، مثلًا گروهی از متکلمان (دانشمندان علم کلام) گفته‏اند: « موجود؛ يعنى ثابت العین (ذاتش ثابت است)»[3] یا بعضی از حکما گفته اند: «موجود؛ یعنی آن چه که می توان از آن خبر داد»،[4] ولی آن چه آنها در تعريف موجود ذكر كرده‏اند، تعریف شرح الاسمی است؛ یعنی شرح لفظ و شرح اسم و تعریف لفظ به لفظى واضح تر است؛ زیرا «ثابت»؛ یعنی امر موجود یافته و «آن چه که» (در عربی: الذی)، اشاره به یک امر ثابت و وجود یافته است، پس کلمه «وجود» و «موجود»، در تعریف خود، اخذ شده است.[5] تعریف شرح الاسمی؛ مانند اين است كه در مقام تعريف «ماكيان» بگوييم: «مرغ خانگى». بديهى است كه ما ماهيت آن حيوان را به طور کامل تعريف نكرده‏ايم، فقط با استفاده از آشنايى مخاطب به اين كه لفظ «مرغ خانگى»، اسم آن حيوان معهود است، لفظ «ماكيان» را تفسير كرده‏ايم و روشن است که ميان تفسير لفظ و تعريف معنا تفاوت بسياری است.[6]

قطب الدین شیرازی می گوید: «]تعریف و[ تحديد او (وجود)، ممكن نيست؛ چه او (زیرا او) بديهى التصور است، و هيج چيز، اعرف (شناخته شده تر) از او نيست، تا تعريف وجود به آن چيز كنند».[7]

نتیجه آن که وقتی مفهومی بدیهی بود و نیاز به تعریف نداشت، نمی توان برای آن، ذاتیات یا اجزایی معرفی کرد و مفهوم وجود و موجود که موضوع فلسفه است، این گونه است.

[1]. ر.ک: مطهرى، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏5، ص 157؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 91.

[2]. ر.ک: همان، ص 197 و 198.

[3]. ر.ک: حلى، حسن بن یوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح و مقدمه و تحقيق و تعليقات: حسن زاده آملى‏‏، حسن، ص 22.

[4]. ر.ک:همان.

[5]. ر.ک: همان.

[6]. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏5، ص 198.

[7]. شيرازى، قطب الدين، درة التاج، تصحيح: مشكوة، سيد محمد، ص 479.