کپی شد
دین و عقلانیت جدید
عقلانیت، بیانگر ویژگی عقلانی بودن یک واقعیت و به معنای معقول و منطقی بودن یک چیز است. «عقلانیت جدید» اصطلاحی است که اگر به معنای «اندیشه و رفتار عقلانی و نظام مند» باشد، رابطه دین با آن به گونه ای تعریف می شود که با عقلانیت جدید به معنای «عقلانیت ابزاری و سوداگرا»، متفاوت است. در ذیل به تاریخچه عقلانیت جدید و رابطه دین با آن پرداخته می شود:
تاریخچه
عقلانیت جدید از عصر «رنسانس»[1] آغاز گردیده است. در این دوره تمایل به نوگرایی در فرهنگ، ادبیات و هنر پدید آمده بود. این حرکت جدید ادبی و هنری به ادبیات و هنر عصر باستان چشم دوخته بود.[2] رنسانس، مبارزه با فرهنگ دینی و حاکمیت کلیسا را همراه داشت؛ زیرا دنیاگرایی وجهه غالب آن بود.
«برتراندراسل»[3] در این باره گفته است: «آن دوره از تاریخ که عموما جدید نامیده میشود، دارای جهان بینی خاصی بود که از جهات بسیاری با جهانبینی قرون وسطا تفاوت دارد، فرهنگ عصر جدید بیشتر دنیوی است و کمتر روحانی و دینی».[4]
از آن جا که رنسانس، طغیان و شورشی علیه فرهنگ و تفکر حاکم بر قرون وسطا و بازگشت به فرهنگ و تفکر یونان و روم باستان بود، رویکردی خردگرایانه داشت و به وحی و حقایق وحیانی اعتنا نمیکرد. به عبارت دیگر، رنسانس حرکتی اومانیستی[5] بود و به نیازهای دنیوی و توانمندیهای انسانی در حل آنها دل بسته بود.
در تفکر اومانیسم نکات مثبتی یافت میشود که اعتقاد به فطرت پاک انسانی و رد عقیده گناهکار بودن ذاتی انسان در تعالیم مسیحیت، و نیز مبارزه آنان با جهالت و خرافه گرایی را میتوان نام برد؛ اما اصالت دادن به نیازهای مادی و دنیوی انسان، مبالغه درباره توانمندی عقلی بشری در فهم حقایق و حل مشکلات، خوشبینی افراطی به علم و دانش جدید در فراهم ساختن سعادت بشر، نادیده گرفتن نقش سازنده و بیبدیل دین در زندگی اخلاقی و روانی انسان، از نکات منفی اومانیسم به شمار میرود.
«ماکس وبر»[6] درباره عقلانیت جدید غربی که صبغه اومانیستی دارد شرح گویایی ارائه کرده است که حاصل آن چنین است:
- عقلانیت جدید غربی، عقلانیت فنی و کارکردی یا ابزاری است؛ یعنی تخصصی شدن امور زندگی و بهرهگیری از فناوری و به کارگیری ابزارهای علمی و فنی در جهت نیل به مقاصد زندگی دنیوی.
- عقلانیت غربی در راستای عدالت و تقوای حقیقی و صلح جهانی پیش نمیرود و نمیتوان آن را به عنوان مقدمهای در جهت نیل به عدالت و صلح جهانی دانست. به عبارت دیگر، عقلانیت غربی تعهد اخلاقی ندارد و صرفاً مادی و دنیوی است.
- از پیآمدهای منفی عقلانیت غربی این بوده است که ایمان و اعتقاد بشر به حقایق متافیزیکی و تأثیر نیروهایی را که از نظر علمی و فنی قابل پیش بینی نیستند، از دست او گرفته و این ذهنیت و اعتقاد را برای او ایجاد کرده که میتواند در پرتو علم و فناوری همه چیز را پیشبینی و مهار کند.
- از آن جا که در عرصه علم و فناوری، تحول و تطور حکومت میکند و هر روز ابزارها و فنون جدیدی عرضه میشود و با توجه به این که بشر جدید همه هوش و توان خود را به این جهت سوق داده و از متافیزیک جدا شده است، زندگی او دچار نسبیت گرایی و شکاکیت معرفتی شده است و در نتیجه نوعی بحران و خلأ معنوی زندگی بشر جدید را تهدید میکند. او برای جبران این خلأ و حل این بحران به اشیای بدلی روی آورده و ایسمهای گوناگونی را جایگزین ایمان به متافیزیک و عالم غیب کرده است، اما این چاره اندیشی کامیاب نبوده است.[7]
دین و عقلانیت نظاممند
هر گاه عقلانیت را بر اساس «اندیشه و رفتار عقلانی و نظام مند» تفسیر کنیم، دین وحیانی و اصیل نه تنها با عقلانیت ناسازگاری ندارد، بلکه خود منادی عقلانیت است؛ زیرا دین وحیانی از مبنای عقلانی برخوردار است و به اندیشه و رفتار عقلانی به معنای مزبور دعوت میکند. در ادیان وحیانی، پرستش مبنای عقلانی دارد چنان که مناسک و عبادات دینی نیز جنبه عقلانی دارند؛ یعنی اهدافی را دنبال میکنند که مورد تأیید خرد واقع نگر است. مؤمنان در برابر خداوند وظیفه دارند و متناسب با اعمال و رفتار خود استحقاق پاداش و کیفر خواهند داشت و خداوند متعال نیز بر اساس عدل، حکمت و رحمت با مکلفان برخورد خواهد کرد.
دین وحیانی نظام مشخصی از آموزههای عقیدتی و احکام عملی را ارائه میدهد و پیروان آن امتی را تشکیل میدهند و دستگاه دینی مسئولیتهای مشخص و نظام مندی را در برابر مکتب و امت بر عهده دارد. بدین ترتیب زندگی دینی از نظام عقلانی برخوردار است. بریان ویلسون[8] در این باره گفته است: «ظهور ادیان توحیدی متضمن عقلانی شدن و انتظام یافتن تصورات گوناگون از ماوراء الطبیعه بود. این جریان که در تاریخ یهود بسیار بارز است به نحوی پیوسته و پیگیر از کثرت بیش از حد اندیشهها و آرای پراکنده جادویی و خدایان محلی کاست، روح فراگیرتری را به ارمغان آورد، درک و دریافت دینی را اخلاقی کرد و به تدریج تصور بیخلل و یکدستی از یک خدای متعالی و جهانی را در اذهان حاکم ساخت».[9]
شایان ذکر است که بریان ویلسون به دین نگاهی جامعه شناسانه دارد نه نگاهی متکلمانه؛ بر این اساس، به مقوله حقانیت درباره ادیان نظر ندارد. سخن او این نیست که ادیان توحیدی حقاند و ادیان غیر توحیدی باطل، بلکه سخن او این است که از منظر جامعه شناختی ادیان توحیدی از عنصر نظم و انضباط عقلانی برخوردارند. جامعه شناسان ادیان را به عقلانی و غیر عقلانی تقسیم میکنند؛ از نظر آنان ادیان ابتدایی؛ مانند آنیمیسم[10] و توتمیسم[11] و نیز آیینهای جادوگرایانه، مثالهای بارز ادیان غیر عقلانیاند، و ادیان توحیدی، نمونههای آشکار ادیان عقلانی میباشند.
ماکس وبر در این باره گفته است: «بر خلاف جادوگر که شناخت او تجربی است و وسایلی که به کار میبرد غیر عقلانی است، آموزش و پرورش عالم روحانی مبتنی بر دانش عقلانی و بر پایه یک نظام عقلانی تفکر دینی و آیین اخلاقی مربوط به آن است. عالم روحانی خدمتگزار یک آیین است که از اجتماع اشخاص معین و هنجارهای ویژه تشکیل شده است و آنان را در مواقع معین و در مکانهای مخصوص گرد هم می آورد. در ادیان بدون کیش که در تولیت جادوگر میباشند، شاهد یک کمبود اساسی هستیم؛ هنوز تصورات مابعدالطبیعی و اخلاق دینی مخصوص، نظام یافته نیستند و به طور کلی هر جا که هیئت روحانی سازمان یافتهای وجود ندارد، از نظام یافتگی زندگی دینی هم اثری نیست».[12]
عقلانیت به معنای مزبور در آیین اسلام تجلی نمایان و ویژهای دارد. از دیدگاه اسلام در عین این که همه افراد جامعه نسبت به مسائل عمومی و سرنوشت کلی جامعه مسئولیت دارند، هر فرد و گروهی متناسب با توانمندیها و موقعیتهای دینی، علمی و اجتماعی خود مسئولیت ویژهای دارند و هر کس باید پاسخگوی مسئولیت خویش باشد. امام علی (علیه السلام) در آخرین وصایای خود در کنار سفارش به تقوا، نظم در زندگی را مورد تأکید قرار میدهد.[13] نظم و هماهنگی مورد قبول اسلام در جامعه بشری از جهانبینی توحیدی آن سرچشمه میگیرد. چنین نظم و هماهنگی، عالمانه و عدالت محور است. این مطلب توجه و تحسین یکی از مستشرقان[14] را به خود جلب کرده و چنین گفته است:
«دیدگاه توحیدی اسلام به گونهای است که مبدأ آفرینش را موجود ازلی و ابدی، مجرد و یگانه میداند که همه موجودات از پرتو وجود لایزال او هستی یافته و بنابر استعداد خود از فیض وجود بهرهمند گردیدهاند. قبول این عقیده به پذیرش نوعی نظم و هماهنگی در کائنات میانجامد؛ به عبارت دیگر، عالم وجود را مشیت الهی با نظم ویژهای که از علم او پدید آمد، اداره میکند و هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد. بنابراین، ترکیب جامعه بشری نیز جزئی از کل عالم امکان است که با نظم و هماهنگی اداره میشود. پس در جامعه بشری، بینظمی و اختلاف، بیدادگری و تجاوز، باید نشانه رفتاری علیه نظام برتر جهان تلقی شود. اصل تقسیم کار و تعیین مسئولیتها و وظایف افراد جامعه، ناشی از قبول اصل نظم و هماهنگی الهی در جامعه است».[15]
دین و عقلانیت ابزاری و سوداگرا
اگر مقصود از عقلانیت جدید، «عقلانیت ابزاری و سوداگرا» باشد، دین آن را تأیید نخواهد کرد؛ زیرا چنین عقلانیتی با ارزشهای انسانی سازگاری ندارد و از طرفی، در مورد توانایی عقل در شناخت حقیقت و پاسخگویی به مشکلات و نیازهای بشری راه افراط را پیموده است، چنان که ساحت معنوی و حیات اخروی انسان را نیز نادیده گرفته یا انکار نموده است. دیدگاههای ماکس وبر در این باره این است:
- سیاست با اخلاق برادری که از سوی بسیاری از ادیان موعظه میشود، سرسازگاری ندارد. روشن است که مقصود ماکس وبر سیاست عقلانی؛ به معنای اومانیستی و لیبرالیستی آن است؛ سیاستی که برای رسیدن به هدف هر گونه وسیلهای را مجاز میشمارد.
- در حوزه هنر، با این که در مجموع میان دین و هنر رابطه خوبی وجود دارد، ولی از زمان طرح ایده هنر برای هنر و پس از آن که عقل گرایی روشنفکرانه تمدن، به هنر چونان رفتاری انسانی، آگاهی پیدا کرد، صورت مسئله تغییر کرده است. از این لحظه هنر برای دین به چیز مشکوکی مبدل شده است؛ یعنی هنر به این متهم شده که قصد دارد، مخلوق را به مقام خالق برساند و به عنوان قدرتی رقیب، فریبنده و کفرآمیز، امتیازات دین را غصب کند.
- زهد دینی به شدت با تظاهر به فسق مخالف است و انصراف از روابط جنسی [نامشروع] را از شرایط کفّ نفس قرار داده است؛ از این رو، بسیاری از ادیان کوشیدهاند تا امر ازدواج را تحت قاعدهای دقیق در آورند.[16]
واکنشها و انتقادها
عقلانیت مدرن نه تنها با مخالفت عالمان دین روبهرو شده است، بلکه مخالفت عدهای از فیلسوفان و متفکران غربی را نیز برانگیخته است. نهضت رمانتیک که در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی پدید آمد، نخستین واکنش جدی در برابر عقلانیت جدید بود. نهضت رمانتیک بر محدودیتهای علم تأکید میکرد و میکوشید به جنبههایی از تجربه که در اصالت تعقل عصر جدید به غفلت برگزار شده بود، بپردازد. رمانتیکها بیاعتنایی و مخالفت عقل گرایان جدید با مسائل احساسی و شهودی را مردود میدانستند و میگفتند: زیبایی و حیات درونی طبیعت، تن به تحلیل عقلی و علمی نمیدهد.[17] برخی دیگر، خردگرایی جدید را بدین جهت نقد میکنند که از یک سو با اصول مطلق و متافیزیکی مخالفت میکند، و از سوی دیگر، اصول عقلی را مطلق دانسته و در حقیقت آن را جایگزین اصول متافیزیکی کهن کرده است.
ژان ژاک روسو[18] در عین این که بر ضرورت اهتمام به عقل در زندگی بشر تاکید داشت، نگرشهای مطلق انگار درباره عقل را مردود میدانست. نقد وی از عقلانیت عصر روشنگری (قرن هجدهم میلادی) زمینه ساز فلسفه انتقادی «کانت» گردید.[19]
مارتین هایدگر[20] نیز عقلگرایی دوران مدرنیته را مورد انتقاد قرار داده است. انتقاد وی ناظر به این مطلب است که عقلانیت ابزاری سبب شده است که بشر جدید، هستی حقیقی و مطلق را به فراموشی بسپارد، و خوشبختی و سعادتمندی خود را در تسلط بر طبیعت و فن سالاری بپندارد. خرد انسانی خرد حسابگر شده، انسانگرایی (اومانیسم) بر اندیشه انسان حاکم گردیده و امر متعالی روی نهان کرده است. هایدگر علت اصلی مصایب عصر جدید را در فراموشی هستی میجست و بر این اعتقاد بود که خرد مدرن سرسختترین دشمن اندیشیدن است؛ زیرا راه را میگشاید تا فراموشی اندیشه به هستی توجیه، و حتی ضرورت فکر درباره آن انکار شود. این خرد با تکیه بر دستاوردهای فناوری، و تسهیل زندگی هر روزه که هدف مدرنیته است، وانمود میکند که سخن گفتن از هستی کاری نابخردانه است.[21] [22]
[1]. رنسانس به دورهای از تاریخ غرب گفته میشود که قرنهای چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم میلادی را در برمیگیرد.
[2]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 139، به نقل از ایان باربور، علم و دین، ص 23 و 24.
[3]. فیلسوف انگلیسی (1872 – 1970 م).
[4]. درآمدی بر کلام جدید، ص 139، به نقل از تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 68.
[5]. اومانیسم نظامی فکری است که نیازهای دنیوی و مادی بشر را مورد توجه قرار میدهد و راه حل آنها را به جای ایمان به خدا و دین از طریق عقل آدمی جستجو میکند.
[6]. جامعه شناس بنام غربی
[7]. درآمدی بر کلام جدید، ص 141 و 142، به نقل از جامعه شناسی ماکس وبر، ص 24 – 31 و ص 152 و 153.
[8]. برایان ویلسون؛ صاحب مقاله «جدا انگاری دین و دنیا».
[9]. درآمدی بر کلام جدید، ص 143، به نقل از فرهنگ و دین، مجموعه مقالات، مقاله «جداانگاری دین و دنیا»، ص 133 و 134.
[10]. آنیمیسم یا جانگرایی، آیینی است که گرایندگان به آن اعتقاد دارند که تمامی عناصر طبیعت دارای روح و جانند.
[11]. توتمیسم یا توتم آیینی یا توتمگرایی در اصطلاح، شکل ابتدایی بیان اندیشه معنوی است که اساس آن را اعتقاد به وجود خویشاوندی و قرابت سرنوشت بین انسان، یک حیوان و یک گیاه یا یک موجود طبیعی، تشکیل میدهد و بر اثر آن، اعمالی به صورت مراسم، آیینها و کنشهای فردی و جمعی دیگر که کلا بر اهمیت گیاهان و جانوران تاکید میورزد از توتمباوران سر میزند. ر.ک: پژوهشکده باقرالعلوم.
[12]. درآمدی بر کلام جدید، ص 143 و 144، به نقل از جامعه شناسی ماکس وبر، ص 206.
[13]. «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُم»، نهج البلاغه، گردآورنده: سید رضی، مصحح: صبحی صالح، نامه 47، ص 421.
[14]. «مارسل بوازار» محقق انستیتوی تحقیقات عالی بین المللی در ژنو و مؤلف کتاب «اسلام و حقوق بشر».
[15]. درآمدی بر کلام جدید، ص 144 و 145، به نقل از اسلام و حقوق بشر، ص 76.
[16]. همان، ص 145 و 146، به نقل از جامعه شناسی ماکس وبر، ص 188 – 196.
[17]. همان، ص 146، به نقل از علم و دین، ص 80 و 81.
[18]. فیلسوف فرانسوی (1712 – 1778م)، کتاب «قرارداد اجتماعی» او یکی از بزرگترین کتاب های فلسفه سیاسی در عصر جدید محسوب می شود.
[19]. درآمدی بر کلام جدید، ص 147، به نقل از معمای مدرنیته، ص 14 – 16.
[20]. فیلسوف آلمانی (1889 – 1976 م).
[21]. درآمدی بر کلام جدید، ص 147، به نقل از معمای مدرنیته، ص 236 و 237.
[22]. برگرفته از درآمدی بر کلام جدید، ص 139 – 147، با اندکی تصرف.