searchicon

کپی شد

دیدگاه های اندیشمندان غربی پیرامون رابطه دین و اخلاق

تا قبل از رنسانس در غرب مفاهیم و گزاره های اخلاقی از دین استخراج می شد، ولی با فلسفه ارسطویی و افلاطونی نیز آمیخته بود. قرن هجدهم با ظهور عصر روشنگری، تفکر دئیستی[1] و خداشناسی طبیعی و الحادی گسترش یافت و مرجعیت عقل نسبت به ابعاد گوناگون اجتماعی و اخلاقی، عرصه را برای دین تنگ نمود و حوزه آن دو از یکدیگر تفکیک شد. اینک به اختصار به پاره ای از دیدگاه های غربیان در این زمینه خواهیم پرداخت:

  1. نظریّه استنتاج دین از اخلاق:

سقراط در گفتگوى خود با اوثوفرون[2] از ارتباط دین و عدالت سخن به میان آورد و نظریه استنتاج دین از اخلاق و جزء بودن دین نسبت به اخلاق را مطرح ساخت. وی بر این باور بود که عدالت محیطی بزرگ تر از دین داری دارد و دین داری، جزئی از عدالت است.[3] این نظریّه نسبت به اسلام که حوزه وسیعی از آموزه های اندیشه، اخلاق و عمل را در بر دارد، ناتمام است.

  1. نظریّه فرمان الهی:

برخی از فیلسوفان الهی، از جمله رابرت آدامز[4] (1937م) همانند «مکتب اشاعره» در اسلام، منشأ گزاره های اخلاقی را خداوند متعال دانسته و وصول به حقایق اخلاقی از ناحیه عقل و شهود را، ناتمام شمرده اند… .

باید توجّه داشت که نقدهای وارد شده بر « اشاعره» در بحث حسن و قبح عقلی، بر این نظریه نیز، وارد است.

  1. نظریه استقلال دین و اخلاق:

کانت؛ فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، دین و اخلاق را دو پدیده مستقل معرفی می کند. به اعتقاد او، انسان ها نه در شناخت وظایف اخلاقی، و نه برای یافتن انگیزه جهت عمل به وظیفه خود، به دین و خدا احتیاجی ندارند، بلکه اخلاق به برکت عقل محض عملی، خود بسنده و بی نیاز است. از نظر کانت، اخلاق مستلزم دین نیست و انسان برای شناختن تکلیف خود، محتاج به مفهوم خدا نیست و محرک نهایی عمل اخلاقی، خود تکلیف است، نه اطاعت از احکام الهی؛ در عین حال، اخلاق به دین منتهی می شود.

کانت بعد از اثبات اخلاق با عقل عملی، به ناچار، اختیار انسان و جاودانگی نفس و نیز، وجود خداوند را به عنوان اصول موضوعی عقل عملی پذیرفت.[5]

  1. نظریّه تحوّل دین به اخلاق:

این نظریّه از بریث ویت؛ فیلسوف و فیزیکدان معاصر انگلیسی است که می گوید: «تنها قوانین علمی و توتولوژی های منطقی و ریاضی و نیز، قضایای شخصی معنا دارند و گزاره های دیگر، از جمله گزاره های دینی و اخلاقی، بدون معنا و محتوای معرفتی اند». وی به پیروی از ویتکنشتاین، گزاره های دینی و اخلاقی را از حوزه معنا، به تحلیل کارکردی منتقل کرده و به جای پرسش از معنای آنها، کارکرد و چگونگی مصرف آنها را مطرح می کند.

بریث ویت، همچنین، کارکرد مدّعیات دینی را همان کارکرد گزاره های اخلاقی دانسته و رغبت به زندگی را کارکرد آن دو دسته گزاره ذکر می کند.[6]

علاوه بر این که این نظریّه دچار نقد و چالشی جدّی است، پرسش مهم از بریث ویت این است که آیا وی نسبت به فلسفه و عبارات خود، نظریّه کارکردگرایی را می پذیرد؟ علاوه بر این که انحصار دین به گزاره های اخلاقی یا کارکرد اخلاقی نیز، ناتمام است.

  1. اخلاق منهای دین:

اخلاق سکولار و جدای از دین، رویکرد دیگری از فیلسوفان اخلاق در غرب است که در اثر تعارض علم و دین مسیحیّت یا ناسازگاری آموزه های مسیحیت با اخلاق به وجود آمد. طرفداران این رویکرد به دو گروه تقسیم می شوند: نخست گروهی که با وجود نفی دین، نسبت به حفظ اخلاق تلاش می کنند و عدّه ای که دین و اخلاق را پذیرفته اند، ولی به استقلال و تفکیک آنها از یکدیگر معتقدند. کی یر گلور؛ فیلسوف و مؤسس اگزیستانسیالیسم، مارکس؛ منتقد اجتماعی، فروید،[7] جمیز راشل و کی نیلسن در این باره دیدگاه هایی دارند که همگی دچار چالش های جدی است.[8]

اخلاق سکولار، گرفتار آفت های متعددی است:

اولاً، اخلاق سکولار، انسان را به خودخواهی و خودگرایی می اندازد و به فرد سکولار اجازه می دهد نسبت به سعادت دیگران بی اهمیت باشد و آن جا که منافع افراد را مزاحم خود ببیند، عمل به انصاف و عدالت را بی وجه بپندارد. ثانیاً، اگر اخلاق، ریشه در دین نداشته باشد، روشی برای کشف ارزش های اخلاقی باقی نمی ماند؛ زیرا شهود و فطرت انسان ها در کشف اخلاقیات، گرفتار تعارض می گردند. ثالثاً، ضمانت اجرایی اخلاق، تنها با اعتقاد و ایمان به خدا و حیات اخروی قابل تحقق است.[9]

[1]. دئیسم (خداگرایى طبیعى) Deism: به معناى مشهورش، تأکید مى کند که موجودى متعال جهان را آفرید، ولى پس از آن همچون مالکى غایب، آن را رها کرد تا به تنهایى تداوم یابد. دئیسم به معناى اصلیش، آفریدگار الهى جهان را تصدیق، ولى هرگونه وحى الهى را رد مى کند؛ با این اعتقاد که عقل انسان کافی است تا به تنهایى هر آنچه را که دانستنش براى یک زندگى دینى و اخلاقىِ صحیح لازم است، در اختیار ما بگذارد. ر.ک: پرسمان دانشجویی.

[2]. افلاطون؛ شاگرد سقراط، آثاری دارد که به صورت گفت و شنود (مناظره) است و در تمام آنها می‌توان گفتگوهای سقراط را با اشخاص گوناگون، به‌طور دقیق و با ذکر نام دید. یکی از آن گفتگوها، مکالمه و گفتگوی بین اتیفرون (یا اثوفرون) و سقراط است. مضمون این مکالمه، تعریف درست «دین داری» است. اتیفرون یا اوثوفرون که یک متأله است، برای شکایت از پدر خود به جرم قتل به دادگاه مراجعه می‌کند و در آن جا سقراط را که برای محاکمهٔ مشهور خود آمده بود می‌بیند و به بحث و گفتگو با وی می پردازد. اثوفرون در ابتدا دو بحث را مطرح می‌کند: نخست این که داستان‌ هایی را دربارهٔ خدایان و اختلافات و کشمکش ‌های آنان بازگو می‌کند و بر آن است که این داستان ‌ها حقیقت دارند. دوم این که در پاسخ پرسش سقراط دربارهٔ تعریف دین داری ادعا می‌کند: هرآن چه که خدایان بپسندند دین داری است… سقراط شروع به پاسخ دادن می کند و بحث های دیگری پیش می آید، در نهایت تعریف «دین داری» مسکوت می ماند و اتیفرون به بهانه‌ای آنجا را ترک می کند. ر.ک: دوره آثار افلاطون (چهار جلدی)، برگردان: محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، جلد یکم: مکالمهٔ اثوفرون (دین داری).

[3]. خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص 479، به نقل از رومانو گواردینی، مرگ سقراط، ص 49 و 50.

[4]. رابرت مریهو آدامز (باب آدامز) (متولد ۸ سپتامبر ۱۹۳۷)، فیلسوف تحلیلی آمریکایی ا‌ست که عمدتاً در حوزه متافیزیک، دین و اخلاق کار می‌کند.

[5]. همان، ص 480، به نقل از میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ص 2.

[6]. همان، ص 480 و 481، به نقل از مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص 270.

[7]. زیگموند شلومو فروید يا زیگیموند شلومو فروید (۱۸۵۶ – ۱۹۳۹م) عصب‌شناس اتریشی است که پدر علم روانکاوی شناخته می‌شود.

[8]. ر.ک: همان، ص 481.

[9]. برگرفته از: کلام جدید با رویکرد اسلامی ، ص 482.