Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

دیدگاه فرقه اسماعیلیه درباره معاد

مقدمه

اسماعیلیان در بحث معاد شدیداً از نوافلاطونیان تأثیر پذیرفته‌اند. در کتاب تاسوعات (انیادهاى) فلوطین،[1] کتاب چهارم، تماماً به مسئله نفس یا روح پرداخته شده است.[2] موضوعات بخش‌هاى مختلف این کتاب[3] عبارتند از: درباره ماهیت روح، پیرامون دشوارى‌های نفس، درباره جاودانگی روح، درباره سقوط روح در بدن‌ها و آیا همه روح‌ها یکى هستند؟

نفس نزد فلوطین برجسته‌ترین مظهر جهان معقول (فرامحسوس) است. نفوس عالم بالا از درد و رنج فارغ هستند و بر جهان حکمفرما. آنها بیرون از زمانند و احتیاج به دانستن چیزى ندارند. این روح‌ها به ضرورت، کثرت پیدا کرده و با طبیعت در مى‌آمیزند. آنان مى آیند که پرستار جهان محسوس باشند، ولى نکبت جهان محسوس آنها را گرفته، خود را فراموش مى‌کنند. بدین‌سان روح دچار دوگانگى مى‌شود و وقتى از تن آزاد شود، روز آزادى و جشن او است. او به جهان زیرین آمده بود و در وقت مردن از تن خارج شده، به جایگاه اصلى خود باز مى‌گردد. در نگاه فلوطین روح همیشه زنده است. او نامیرا است و فنا ناپذیر. فلوطین با نگاه خود به مسئله روح و تن به شدّت منکر معاد جسمانى است؛ زیرا اگر این‌گونه باشد، روح همیشه اسیر تن خواهد بود. او قایل به تناسخ ارواح است؛ زیرا بعضى روح‌ها در این جهان بسیار آلوده شده و در وقت مردن، به فکر بازگشت به جهان معقول نیستند، بلکه دنبال جسمى دیگر گشته تا در آنها جاى گیرند، و گاه آن چنان زشت سیرت گشته که در ماده غرق شده، از نفس و جهان معقول بیرون آمده، جزء ماده و عالم زیرین و محسوس مى گردند. بنابراین فقط روح‌ها و نفوس خوب در ستارگان جاى مى گیرند و به آسمان‌ها مى روند.[4]

دیدگاه فرقه اسماعیلیه درباره معاد

اسماعیلیان اصل اندیشه فلوطین را اخذ کرده و با بعضى از مباحث آن مخالفت کردند و اندیشه‌اى جدید براى خود بنا نهادند. در نگاه اسماعیلیه نفس جزیى (نفس انسان‌ها) از اجزاء یا آثار[5] نفس کلى[6] است. نفس ناطقه در ابتداى راه، بالقوه محض است و سپس با کسب از معلم روحانى که همانا انبیاء و اولیاء الهى هستند، استعداد استفاده از نیروى معنوى را پیدا کرده و این امام است که علوم توحید و معاد را در نفس انسانِ مستعد منقّش ساخته، او را براى حضور در عالم بالا آمده مى‌سازد. نفس انسان در ارتقاء به غایت خویش چند مرحله را طى مى‌کند. او بعد از حیاتِ نامى و مقدارى رشد بدن، قدرت بر موازنه، مقابله و استدلال پیدا کرده و اگر در این مرحله به تفکر در امور عالم بپردازد، به وجود ابداعى و انبعاثى خویش رهنمون شده و نور عقل در ذات این نفس شعله ور مى‌گردد. در این هنگام با عقل مفارق ـ از عقول عالم معقول و فرا محسوس ـ ارتباط برقرار کرده و ابواب حکمت براى او گشوده مى‌شود و این آخرین مرحله صعود نفس در این جهان است و منتظر مى‌ماند تا از بدن مفارقت کرده به جایگاه اصلى خود بازگردد. نفس به خاطر علتش که باقى است، همیشه باقى مانده و فناناپذیر است. بنابراین در دیدگاه اسماعیلیه نفس ناطقه به خاطر خصلتى که خداوند به او داده و از آثار عقول است، مثل عقول، باقى است و فنا در آن راه ندارد.[7]

اصول دیدگاه اسماعیلیه پیرامون معاد:

  1. معاد روحانی است نه جسمانی.
  2. تناسخ باطل است.

«تناسخ» عبارت است از بازگشت روح به اين دنيا، پس از جدا شدن از بدن به اين صورت که به بدن ديگرى در اين دنيا تعلق بگيرد، مثلا به يک جنينى که آمادگى دميده شدن روح در او هست، تعلق بگيرد، تناسخ براى خود انواعى دارد که در جاى خود، آمده است.[8]

گاهى به اسماعيليه نسبت داده مى شود که به تناسخ عقيده دارند. ولى اين نسبت، درست نيست و نویسندگان اسماعیلی در آثار خود آن را رد کرده اند.

داعى کرمانى مى گويد: کسانى هستند که اعتقاد به جزا و کيفر دارند، و آن را در اين دنيا مى دانند، مانند محمد بن زکريا و غُلاة و پيروان تناسخ، اينان اعتقاد دارند که اين ارواح پيش از خود اين اشخاص، وجود داشته اند، آنها همچنين اعتقاد دارند که اين ارواح، جوهرهايى هستند که ميان بدن‌هاى مختلف در گردشند، تا اين که به صفاى کامل برسند و به جهان ارواح باز گردند، (ولی) ما در کتاب‌هاى خود، مانند «رياض» و «ميزان العقول»، نادرست بودن سخن آنها را آورده ايم، و کتاب «مقاييس» را به ويژه در ردّ غُلاة و مانند آنها نگاشته‌ايم.[9]

مصطفى غالب، يکى از نويسندگان اسماعيليه آورده است:

بيشتر کسانى که در گذشته و حال درباره عقايد اسماعيليه چيزى نوشته‌اند، آنها را پيرو تناسخ شمرده‌اند؛ يعنى اين که عقيده دارند، روح پس از مرگ به بدن انسان ديگرى يا حيوان يا گياه ديگرى منتقل مى شود، چنان که بوداييان و نصيريان مى‌گويند، ولى ما پس از مطالعه دقيق کتاب‌هاى پنهان و آشکار اسماعيليه به اين نتيجه رسيده‌ايم که آنان اصلا اعتقادى به تناسخ ندارند، بلکه معتقدند، پس از مرگ، عنصر خاکى انسان؛ يعنى بدن او با دگرگونى به همانندهاى خود تبديل مى‌شود؛ يعنى به خاک مبدل مى گردد. عنصر روحى او (روح) به ملأاعلى مى رود. پس اگر انسانى در زندگى خود مؤمن بوده، در شمار صالحان محشور مى‌گردد و پادشاه و فرمانروا مى‌شود، و اگر بدکار و نافرمان بوده، با شياطين و ديوسيرتان محشور مى‌گردد که دشمنان امام هستند.[10]

  1. حساب يکى از شاخه‌هاى قيامت و برانگيخته شدن است و کارى است از خود نفس، و در نفس (روح انسان) انجام مى گيرد. ثواب عبارت است از لذت‌ها و شادى‌ها؛ و عقاب عبارت است از شکنجه‌ها و اندوه‌ها، و برخى از آنها در دنيا روى مى‌دهد و برخى در آخرت پيش مى‌آيد.
  2. بهشت، جاودانى است و همه لذّت‌ها در آن جمع است، و دگرگونى و تغيير و فساد در آن راه ندارد و احوال و جابجایى‌ها در آن نيست. [11]

[1]. افلوطین به عنوان پایه گذار مکتب نوافلاطونى در سال 205 م به دنیا آمد و در اسکندریّه مصر به جمع فیلسوفان پیوست. تا چهل سالگى درس خواند و از چهل تا پنجاه سالگى تدریس کرد. در ادامه بنابر اصرار شاگردان شروع به نوشتن کرد. نوشته‌هاى افلوطین را که جمعاً پنجاه و چهار رساله است، شاگردش فرفوریوس جمع آورى کرد و نام آنها را انیاد نامید. انیاد یعنى نه گانه، یعنى فرفوریوس این رساله‌ها را در شش جلد نُه تایى جمع آورى کرد. وقتى این کتاب به جهان اسلام وارد شد نام تاسوعات (نُه تایى) به خود گرفت. ر.ک: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

[2]. یاسپرس، کارل، دوره آثار فلوطین، لطفى، محمد حسن، ج 1، ص 467 ـ 658.

[3]. در جهان اسلام به این بخش‌ها میمر مى‌گفتند، درباره مباحث نفس اثولوجیا و تعلیقه قاضى سعید قمى به بحث نفس اثولوجیا بنگرید: آشتیانى، سید جلال الدین، آثار حکماى الهى ایران، ج 3، ص 19 ـ 286.

[4]. ر.ک: جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، مدخل افلوطین، ص 602ـ 604؛ دوره آثار فلوطین، لطفى، محمد حسن، ص 90 ـ 112.

[5]. نسفى و ابویعقوب سجستانى نفس انسان را از اجزاء نفس کلى دانسته، ولى ابوحاتم رازى و حمیدالدین کرمانى و دیگران نفس ناطقه را از آثار نفس کلى مى دانند.

[6]. اسماعیلیان معتقدند در عالم بالا از ابداع یا مبدَع اول (عقل اول)، عقل ثانی منبعث می شود و آن همان نفس کلی است که در زبان سنت، قلم نامیده می شود. ر.ک: مقاله «معاد از دیدگاه اسماعیلیان» به قلم: عبدالعلی صاعد رازی، از کتاب اسماعیلیه (مجموعه مقالات)، ص 191.

[7]. فرمانیان، مهدی، درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص 212.

[8]. سبزواری، ملا هادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق: حسن زاده آملی، حسن، تقدیم و تحقیق: طالبی، مسعود، ج 5، ص 195 و 196.

[9]. حميدالدين كرمانى، احمد بن عبدالله، راحة العقل، تحقيق: غالب، مصطفى، ص 364.

[10]. سجستانی، ابویعقوب، الینابیع، تصحیح: غالب، مصطفی، ص 16.

[11]. ر.ک: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج ‏8، ص 227 – 230؛ سبحانى، جعفر، فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، مترجم: سبحانى، علي رضا، ج 7 و 8، ص 371 – 374.