کپی شد
دیدگاه شیخیه درباره معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
مقدمه
یکی از اعتقادات اصیل اسلامی و بلکه یکی از ضروریات دین مبین اسلام، معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، که آیات و روایات هم، مؤید این مطلب هستند. خداوند متعال در سورۀ اسراء، به شروع این سیر آسمانی اشاره کرده و میفرماید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکنا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر؛[1] منزّه است آن [خدایى] که بندهاش را شبانگاهان از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى -که پیرامون آن را برکت دادهایم- سیر داد، تا از نشانه های خود به او بنمایانیم، که او همان شنواى بینا است».
کیفیت معراج
در خصوص کیفیت معراج، میان مسلمانان اختلاف وجود دارد. اکثر مسلمانان، مانند امامیه، معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را «جسمانی و روحانی»، و عدّه اندکی؛ همچون جهمیه،[2] آن را «روحانی» میدانند و عدهای؛ همچون خوارج، منکر معراج هستند.
شیخ احمد احسایی هر چند اصل معراج پیامبر (صلى الله علیه و آله) و معراج جسمانى را پذیرفته، ولى گفته است:
پیامبر (صلي اللّه عليه و آله) در شب معراج با جسم شریفش همراه با جنبه بشری و کثیف بودن آن و با پیراهنی که بر آن بود، صعود فرمود، و این حالت، وی را از شکافتن آسمان ها و حجاب های نوری باز نداشت؛ به جهت قلت کثیفی بدن شریفش.[3]
حاج محمد کریم خان کرمانی می گوید: پیغمبراکرم (صلى الله علیه و آله) در هر فلکى از افلاک، جسمى متناسب با جرم و جسم آن فلک براى خود گرفت تا خرق و التیامى (شکافتن و به هم آمدنی) لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف براى بدن ظاهرى و جسمانى او مشکلى ایجاد نکند.[4]
وی در جای دیگر می گوید:
«بدان که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) با جسم شریف خود به معراج رفتند، با لباس های خود و نعلین خود و عجب نیست که لباس های شریف ایشان به همراهی ایشان بالا رود، به چند جهت: اول آن که معراج آن بزرگوار خارق عادت بود و از خارق عادت بعید نیست که لباس هم طاقت آسمان ها را بیاورد و بالا رود، و ثانیاً آن که همان طور که جایز است لباس به عرصه محشر آید –چنان که فرمودند کفن های خود را نیکو کنید- از برای عرصه محشر همچنین ممکن است که لباس پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بالا رود و ثالثاً آن که چنان که لباس ایشان با وجودی که از نباتات غلیظ این دنیا بود در بَرِ ایشان مستهلک می شد و سایه نداشت همچنین ممکن است که لباس های ایشان به واسطه ایشان لطیف شود و آسمانی گردد و هیچ عجب نیست».[5]
وی همچنین می گوید: «چگونه میشود که نان و پنیر بدون هضم و تحلیل در رگهای تو رود و کار روح کند، یا در سر تو رود و کار عقل و فهم کند؛ مگر آن که به طوری که عرض شد تحلیل رود و تلطیف شود، و حال که لطیف شد و به تحلیل رفت، نه آن است که از جسمانیت خود بیرون رفته است، همان جسم است که از غلظت و کدورت پاک شده و لطیف و صافی گشته».[6]
[1]. اسراء، 1.
[2]. جهميه، پيروان ابو محرز جهم بن صفوان راسبى هستند، زيرا ابو محرز از موالى بنى راسب بود. او مىگفت: اصلا بنده را قدرتى نيست، خواه آن قدرت مؤثر يا كسب كننده باشد يا نباشد، بلكه او به منزله جمادات است و بهشت و دوزخ پس از در آمدن اهل آن در آنها فانى شوند و موجودى جز خداى تعالى نخواهد ماند و هيچ كس را جز خدا قدرت و توانايى بر كار نيست و نسبت دادن كارها بر بندگان و آفريدگان از روى مجاز است. چنان كه گويند: خورشيد غروب مىكند و سنگ آسيا مىگردد، حال آن كه هيچ يك از اين دو كننده كارى نمىباشند. وى مىگفت كه: علم خداى تعالى «حادث» است و مردم را از گفتن خدا «شىء»- «حىّ»- «دانا» است، بازمىداشت و عقيده داشت كه خدا را به «اشياء» تشبيه نتوان كرد. ر.ک: مشکور، محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامى، ص 145.
[3]. احسایی، احمد، شرح الزیارة الجامعة، ج 3، ص 129.
[4]. ر.ک: كرماني، حاج محمدكريم خان، هدایة المسترشد، ص ۴۵۰ – ۴۸۰.
[5]. همان؛ كرماني، حاج محمدكريم خان، ارشاد العوام، ج 1، ص 450.
[6]. ارشاد العوام، ج ۱، ص ۴۹۳.