searchicon

کپی شد

دیدگاه دکتر سروش پیرامون رابطه دین و اخلاق

خلاصه نظریّه دکتر سروش درباره رابطه دین و اخلاق:

– یکی از مهم ترین انتظاراتی که ما از دین داریم این است که به ما اخلاقیات و ارزش های اخلاقی را بیاموزد؛ خوب و بد، فضیلت و رذیلت و راه سعادت و شقاوت را تعلیم دهد.

– اخلاقیّات، به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند: اخلاقیات مخدوم و اخلاقیات خادم. مخدوم بودن یا خادم بودن را در نسبت با زندگی لحاظ می کنیم؛ یعنی یک دسته ارزش های اخلاقی داریم که زندگی برای آنها است و یک دسته ارزش هایی داریم که آنها برای زندگی اند. ارزش هایی که زندگی برای آنها است، «ارزش های مخدوم» نامیده می شوند؛ یعنی ما به آنها خدمت می کنیم. ارزش هایی که برای زندگی یا در خدمت زندگی هستند نیز «ارزش های خادم» نامیده می شوند. حقیقت این است که حجم عظیم و بدنه اصلی علم اخلاق را ارزش های خادم تشکیل می دهند؛ 99 درصد ارزش ها خادمند و یک درصد آنها -اگر به یک درصد برسند- مخدوم هستند.

– دین، درباره ارزش های مخدوم، سنگ تمام گذاشته است، اما برای ارزش های خادم، نه! چون این ارزش ها، که اکثریت ارزش ها هم هستند، کاملاً به نحوه زندگی ارتباط دارند و در حقیقت آداب هستند نه فضایل.

– در جهان جدید، ارزش های خادم عوض می شوند. در بحث توسعه و مدرنیته، تحوّل ارزش ها، در واقع به تحوّل ارزش های خادم بر می گردند، نه مخدوم. … طبق نظر همه اخلاقیان، در بعضی مواقع دروغ گفتن روا است، چرا؟ زیرا وقتی مقام عوض شود، ادب مربوط هم عوض خواهد شد. این به هیچ وجه به معنای نسبی شدن اخلاق نیست. نسبیّت اخلاقی، هنگامی است که شما نسبیّت را در ارزش های مخدوم ببرید.

– حال که قلمرو ارزش های خادم، آداب مقامند، پس هر تحوّلی که در زندگی رخ دهد، ناچار در قلمرو اخلاقیّات ( ارزش های خادم زندگی) هم، تحوّل پدید می آورد. از طرف دیگر، تحولات عمده در زندگی، ارتباط مستقیمی با تحول شناخت ما نسبت به زندگی و انسان دارد. این نکته فوق العاده مهمّی است. آدمی به قدر و تناسب دانایی اش زندگی می کند. زندگی امروزیان اگر پیچیده است، برای آن است که شناخت آنها پیچیده است و زندگی ساده پیشینیان، معلول شناخت ساده آنها از طبیعت، اجتماع و از انسان بود. … به طور خلاصه، علوم انسانی جدید، هم آیینه معیشت جدید هستند، هم مولّد آن و همچون دین، نسبت به علوم انسانی، بیان اقلّی دارند؛ بنابراین، بیان آنها نسبت به زندگی و آداب اخلاق آن هم، اقلّی خواهد بود.[1]

نقد نظریّه دکتر سروش

دکتر سروش از زمانی که به تدوین نظریّه، «قبض و بسط تئوریک شریعت» پرداخت، تاکنون مطالب فراوانی در زمینه دین و معرفت دینی ارائه کرده است. نظریه قبض و بسط، به نسبیّت معرفت دینی انجامید؛ حال که مدتی است درباره دین، تعابیری؛ مانند درک عزیزانه دین، پلورالیسم دینی، دین اقلّی و اکثری را به کار می برد، به نسبیّت ارکان دین و کم رنگ کردن آنها منتهی شده است و با تأسف این رویکرد، دامن اخلاق را که غربیان نیز در حفظ آن تلاش فراوان می نمایند، به آتش کشانده است. اینک به پاره ای از اشکالات این نظریه اشاره می کنیم:

  1. از تعریفی که ایشان نسبت به ارزش های خادم ارائه می کند و آنها را ارزش هایی در خدمت زندگی مردم معرفی می کند، چنین بر می آید که ایشان در زمینه ملاک اخلاق دستوری و هنجاری، به دیدگاه «غایت گرایانه» گرویده است. غایت گرایان، احکام اخلاقی را کاملاً مبتنی بر آثار و نتایج عمل معرفی می کنند و بر اساس آن، به خوب و بد یا باید و نباید افعال حکم می رانند؛ حال آن نتایج، سودمندی عمل اخلاقی برای شخص عامل باشد یا لذت گرایی و یا هر امر دیگری برای فرد یا جامعه.

این دیدگاه به طور عمده، از سوی تجربه مسلکانی؛ مانند هیوم، بنتام و استورات میل مطرح شده است؛ البته کسانی که در زمینه ملاک باید و نبایدهای اخلاقی، از سازگاری داشتن گفتارهای اخلاقی با کمال آدمی و قرب الهی یا بُعد ملکوتی انسان سخن گفته اند نیز، به گونه ای در دیدگاه غایت گرایانه جای می گیرند. در مقابل این گروه، نظریات «وظیفه گرایانه» مطرح است که درستی و نادرستی یا بایستی و نبایستی عمل را بر نتایج، غایات و آثار آب بار نمی کنند، بلکه معتقدند هر عملی، ویژگی هایی دارد که نفس خوب و بد یا باید و نباید بودن آن را نشان می دهد؛ کانت و پریچارد، از نمایندگان برجسته این مکتبند.

حال که این دو دسته رویکرد در ملاک های گفتارهای اخلاقی روشن شد، تذکّر دو نکته درباره اندیشه سروش لازم است:

نخست این که تقسیم بندی اخلاق به اخلاق خادم و مخدوم، بر مبنای نظریات غایت گرایانه درست است، ولی اگر کسی دیدگاه وظیفه گرایانه را بپذیرد، به هیچ وجه این تقسیم را نخواهد پذیرفت؛

دوم این که تحوّل و نسبیّت ارزش های خادم بر مبنای سودگرایی و لذّت گرایی و پاره ای از نظریّات غایت گرایانه درست است؛ اما چنین تبیینی از اخلاق، بر مبنای سازگاری اخلاق با کمال آدمی و قرب الهی و با توجّه به ثبات کمال نهایی انسان، پذیرفتنی نیست.

  1. پرسشی که از نویسنده محترم مقاله دین اقلّی و اکثری داریم، این است که از چه طریقی این درصد بندی را نسبت به ارزش های خادم و مخدوم به دست آورده و بیش از نود و نه درصد را به ارزش های خادم و کمتر از یک درصد را به ارزش های مخدوم اختصاص داده است؟ آیا در گزاره های اخلاقی، استقرای تام نموده یا با تحقیقات میدانی بدان دست یافته است؟
  2. درباره این که میان آداب و اخلاق باید تفکیک قائل شد، تردیدی نیست؛ البته توصیه هایی از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) مبنی بر آموزش ندادن آداب به اولاد وارد شده است؛ اما انطباق آداب بر ارزش های خادم، ناتمام یا دست کم بدون دلیل است.
  3. مؤلّف محترم از تفکیک ارزش های خادم و مخدوم سخن می گوید؛ ولی حتّی یک مثال برای ارزش های مخدوم ذکر نمی کند، سرش این است که به هر حال، تمام اخلاقیّات با زندگی و سامان دادن حیات دنیوی و اخروی ارتباط دارد؛ به تعبیر مؤلّف، حتّی ارزش های مخدوم نیز، با زندگی انسان ها مربوط هستند؛ به همین دلیل، چنین تفکیکی ناتمام است.
  4. اگر اختصاص دادن 99 درصد به ارزش های خادم و نیز، تحوّل آنها در جهان جدید، مدرن و رو به توسعه پذیرفته شود، در آن صورت باید پذیرای حذف بخش زیادی از دین – که همان اخلاقیّات است و در ده ها جلد کتاب ثبت و ضبط شده اند – باشیم و نه تنها به اخلاق حدِّاقلی که ناچاریم به قرآن و سنّت حدِّاقلی نیز، رو آوریم.

شایان ذکر است که پس از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، افراد و گروه های متعدّدی در حذف و یا لاغر کردن دین، تلاش های فراوان نموده اند. برخی اسلام را برای هزار و چهار صد سال پیش مفید دانسته اند و گروهی دیگر، قرآن و سنّت را به رابطه انسان با خداوند متعال اختصاص داده اند و حضور اجتماعی را از دین حذف کرده و با حیله های مختلف، ضد دین شریف و جاویدان اسلام، به قیام پرداخته اند، ولی در هیچ روزگاری با این دقّت و ظرافت، دین مورد هجوم و آسیب قرار نگرفته بود؛ زیرا با پذیرش این مطالب، نه تنها اخلاق به دین نیازمند نخواهد بود، بلکه باید تمام ارزش های اخلاقی که در دین ثبت شده اند، از عرصه روزگار حذف شوند، به گونه ای که حتی قبح دروغ گویی و حسن راست گویی در زندگی مدرن قابل تبدیل باشد.

  1. ایشان استثنائات اخلاقی و جایز بودن دروغ در بعضی موارد را گواه مدّعای خود می داند و با این وجود از نسبیّت اخلاقی می گریزد؛ در حالی که این، همان نسبیّت اخلاقی است؛ افزون بر این که روا شمردن دروغ به هیچ وجه بر استثنایی بودن گزاره های اخلاقی دلالت ندارد.
  2. نکته مهم دیگر این که ارزش های خادم، خود بر دو نوعند:

الف. ارزش هایی که برای بخشی از نیازهای ثابت زندگی و نیازهای ابدی انسان ها که به تمام دوران ها ارتباط دارند، مطرح شده اند.

ب. ارزش های خادمی که به بخش های متغّیر زندگی مربوط هستند.

سخن از تحوّل ارزش های اخلاقی و تأثیر پذیری آنها از دگرگونی های زندگی یا شناخت های ما از طبیعت، انسان و اجتماع و به طور خلاصه، از علوم انسانی، فقط به دسته دوم ارزش های خادم، که همان آداب باشند، اختصاص دارد. 8. در تعیین رابطه میان دین و سایر پدیده ها؛ از جمله اخلاق، مفاهیم کیفی؛ مانند اقل و اکثر، هیچ دردی را دوا نمی کنند و هیچ گره ای را از مشکلات علمی و اجتماعی باز نمی نمایند. باید به صورت واضح و دقیق به این گونه مسائل پرداخت.[2]

[1]. ر.ک: سروش، عبدالکریم، «دین اقلی و اکثری»، ماهنامه کیان، ش 41، ص 5 – 9؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص 487 – 489.

[2]. برگرفته از کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص 487 – 492.