Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

دين مسيحيت

تاريخ تفكر مسيحى از آغاز تاكنون داستان درازى داشته است. براى آن كه بتوانيم تا حدودى با فضاى ذهنى انديشمندان غربى آشنا گرديم، به روند كلى آن اشاره‏اى مى‏كنيم.

هنگامى كه پيروان مسيح‏ (ع) از نعمت حضور اين پيامبر الهى در ميان خود محروم شدند و حضرتش به سوى آسمان‏ها صعود كرد[1]، رسولان و حواريون آن حضرت به تبليغ آيين مسيح‏ (ع) پرداختند و رنج ‏هاى زيادى را متحمل شدند.[2]

ولى پس از مدت كوتاهى «پولُس» – كه بايد وى را معمار مسيحيت كنونى دانست – رهبرى مسيحيت را به دست گرفت. وى نخست يهودى بود و مسيحيان را آزار فراوان مى‏داد، اما پس از چندى مسيحى شد و توانست در ميان مردم نفوذ پيدا كند.[3] او به عنوان رسول عيسوى در شهرها گردش مى‏ كرد و عقيدۀ مسيحيت را در ضمن دگرگون كردن آن، گسترش مى‏داد.[4]

دين عيسى در آغاز به گونه‏ اى ديگر بود و «پولس» آن را به شكل كنونى در آورد. او كه «خيلى نگران نبود عيسى چه گفته است»[5]. مسائلى چون الوهيت عيسى‏ (ع)، فدا شدن وى در راه گناهان، و الغاى شريعت را از عقايد مشركان اقتباس كرد و به مسيحيت افزود.[6]

با اين وصف، عيسى‏ (ع) كه پيامبر خدا بود، خدا شد. خدايى كه آمده بود تا مصلوب شود و با مصلوب شدن خويش گناهان پيروان خود را پاك كند. از اين رو، مصلوب شدن عيسى ‏(ع) به عنوان يك مفهوم كليدى در مسيحيت مطرح است كه اگر يك مسيحى آن را انكار كند و نظر قرآن را بپذيرد كه عيسى قبل از مرگ به آسمان صعود كرد، ديگر نمى تواند مسيحيت موجود را پذيرا باشد و چاره اى جز پذيرش اسلام نخواهد داشت.

از سوى ديگر، حركت عيسى كه براى اصلاح عقايد باطل گسترش يافته در بين يهوديان آغاز شده بود، با انكار شريعت[7] كه پيكرۀ اصلى دين در حوزۀ عمل را تشكيل مى دهد، به انحرافى دو چندان گرفتار گرديد. در فرهنگ مسيحى واجب، حرام، و حلال مفهوم خود را از دست داد و الزام به شكل خاصى از عمل در امور مختلف از ميان رفت. به همين دليل، در حالى كه ما ، به عنوان مثال، شاهد آيين و شرايط خاص ذبح در بين يهوديان هستيم، در مسيحيت هيچ آئينى در اين جهت وجود ندارد.

اين مجموعه امور باعث شد، مسيحيت در گذر ايّام با مفاهيم اصلى اديان توحيدى فاصلۀ جدى بگيرد.

كتاب مقدس مسيحى نيز با مشكلات اساسى مواجه است. از يك سو، اناجيل موجود سند تاريخى ندارند و بنابر اظهار خود محققان غربى[8] مدت ‏ها بعد از صعود عيسى‏ (ع) و در جريان فعاليت‏ ها، درگيرى ‏ها و نفوذ افكار«پولس» و حتى پس از آن – هنگامى كه عقايد انحرافى وى بر جامعۀ مسيحى تسلط پيدا كرده بود – نوشته شده‏اند.

از سوى ديگر، محتوا و بافت اين اناجيل با كُتُب آسمانى و وحى الهى سازگارى ندارد و در قالب كتاب سيره به بيان داستان زندگى عيسى‏ (ع) مى پردازد. و هر چند فرازهايى از كلمات عيسى را مى توان در آن يافت ولى ساخت كلى كتاب بيان تاريخ حيات عيسى‏ (ع) است.

از اين‏رو، هر چند به اذعان قرآن كريم، عيسى‏ (ع) پيامبرى الهى و داراى كتابى به نام انجيل است، ولى نه آموزه هاى او چندان در مسيحيت معاصر باقى مانده و نه نشان چندانى از كتاب واقعى او مى توان يافت.

در قرون وسطى انديشمندان مسيحى تلاش كردند عقايد انحرافى موجود در مسيحيت كنونى را به گونه‏اى توجيه و چهره‏اى معقول از آن ترسيم كنند. «توماس آكويناس» كه در سده سيزدهم ميلادى زندگى مى‏كرد، قهرمان صحنۀ اين بحث مسيحى است. او تلاش كرد به كمك فلسفۀ ارسطويى – كه از طريق كتاب‏هاى ابن‏سينا و فرهنگ اسلامى با آن آشنا شده بود – انديشۀ مسيحى را بازسازى و ميان آن فلسفه و الهيات مسيحى سازگارى ايجاد كند.[9] ولى با اين همه، پاره‏اى از مفاهيم انجيل قابل توجيه عقلى نبود و با همۀ تلاشى كه فيلسوفان قرون وسطى، همچون «آكويناس»، كردند، نتوانستند همۀ آنچه را كه در ظواهر كتاب مقدس بود، به صورت معقول در آورند.

به طور مثال، اعتقاد مسيحيان اين است كه عيسى پسر خدا است و ظاهر تثليث در انجيل اين است كه عيسى خود خدا مى‏باشد. در توجيه آن – به گونه‏اى كه هم با توحيد و هم با انجيل و اعتقاد آنان سازگار باشد – گفتند: خدا سه شخصيت، اما يك طبيعت دارد. پدر، پسر و روح القدس، سه شخصيت و سه اقنوم هستند.

بديهى است كه اين عقيده و نظاير آن قابل تصحيح و توجيه عقلى نيست؛[10] زيرا اگر يك طبيعت سه شخصيت داشته باشد، بايد پذيرفت كه داراى سه فرد است كه در آن طبيعت با هم اشتراك دارند. اين امر از يك سو، وجود ماهيت را براى خداوند در پى ‏دارد و از سوى ديگر، با توحيد ذات او ناسازگار است.

افزون بر معضلات اعتقادى و تاريخى كه در مسيحيت وجود دارد، در دوران قبل از نوزايى[11] كه از آن به دوران تاريكى ياد مى شود، رجال دين مسيحى جايگاه مهمى در سياست يافتند و با معرفى خود به عنوان واسطه بين خدا و مردم، براى خويش حقوق اختصاصى خاصى را ادعا كردند كه يكى از آنها سلطه و حاكميت بر مردم و لزوم تبعيت مردم از آنها بود. اين گروه براى ادارۀ امور به وضع قوانين دينى اقدام كردند و كوشيدند كاستى مسيحيت در حوزۀ شريعت را با قوانينى كه خود وضع مى كردند و آن را دينى مى شمردند، جبران كنند.

از سوى ديگر، پس از قرون وسطى و با پيدايش علوم جديد و مواجهۀ آن با تصويرى كه كليسا و انجيل – به تفسير كليسايى – از مفاهيم علمى ارايه مى‏داد، مسئلۀ تعارض علم و دين مطرح شد، و به جهت رونق علوم جديد و شكوفايى آن، چراغ دين مسيحى به خاموشى گراييد. در اين ميان، متكلمان و متألهان مسيحى در مقابل اين بحران تلاش كردند مباحث جديدى را براى دفاع از مسيحيت و پاسدارى از ايمان مردم مطرح نمايند و از آن پس فيلسوفان دين نيز هر كدام به گونه‏اى در بارۀ اين موضوع به بحث و بررسى پرداختند كه مجموعۀ اين گونه مباحث، هويت انديشه مسيحى در سده معاصر را تشكيل مى‏دهد.[12]


[1]. به عقيدۀ مسلمانان و نصّ قرآن كريم، آن حضرت مصلوب نشد و در حال حيات خويش به آسمان ‏ها رفت. ولى به اعتقاد مسيحيان آن حضرت مصلوب و به قبر سپرده شد و پس از آن دوباره زنده گشت و چهل روز، يا سه روز – بنا بر اختلاف اناجيل – نزد حواريون مى‏آمد و پس از آن به آسمان‏ ها صعود كرد. )ر.ك: قرآن كريم، سوره نساء، آيات 158 – 157 و انجيل لوقا، باب 24 و عهد جديد، كتاب اعمال رسولان، باب اول(.

[2]. ر.ك: عهد جديد، كتاب اعمال رسولان.

[3]. براى آگاهى بيشتر از داستان ايمان پولس، ر.ك: عهد جديد، كتاب اعمال رسولان، باب نهم به بعد.

[4]. در منابع اسلامى احاديثى وجود دارد كه پولس را در رديف كسانى چون فرعون و نمرود قرار مى‏دهد و مى‏گويد اين افراد در سخت‏ترين جاى جهنم به بدترين وجه عذاب مى‏شوند )ر. ك: مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 8، ص311، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، 1404ق).

[5]. ر.ك: كارپنتر، همفرى، عيسى، ص154، مترجم: کامشاد، حسن، طرح نو، تهران، چاپ اول، 1374ش.

[6]. برخى از محققان غربى به اين موضوع تصريح كرده‏اند. )ر.ك: بى ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ص617، مترجم: حکمت، علی اصغر، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی [علمی فرهنگی]، تهران، چاپ پنجم؛ و كتاب مقدس، عهد جديد، رساله پولس رسول به غلاطيان و رساله اول پولس به قرنتيان، رساله اول پولس به تيموتاؤس و عيسى، ص154).

[7]. مراد از شريعت، بخشى از دين است كه به رفتار انسان‏ ها در رابطه با خدا، با ديگر انسان ها، با طبيعت و با خودشان ارتباط دارد. از اين بخش به «فقه» نيز تعبير مى شود (هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، پاورقی ص 37، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، چاپ پنجم، 1389ش).

[8]. ادعا مى‏شود كه اين اناجيل از سده  دوم ميلادى تواتر دارند و گفته مى‏شود تأليف آنها در سده  اول – در حدود سال‏هاى 38 تا 100 – صورت گرفته است )ر.ك: وير، رابرت، جهان مذهبى، ج2، ص675، مترجم: گواهی، عبدالرحیم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ عيسى، صص 12 – 32).

[9]. ر.ك: تاريخ جامع اديان، صص 658 – 660؛ جهان مذهبى، ج2، صص 733 – 734.

[10]. ر.ك: جهان مذهبى، ج2، صص 734 – 738.

[11] . یعنی، رنسانس.

[12]. ر.ك: عيسى، ص160؛ ولایت و دیانت، صص 36 – 40.