searchicon

کپی شد

دورۀ چهارم فقه شیعه

دوره مرجعیت «شيخ طوسى»، چهارمین دوره از ادوار فقه محسوب می شود. این دوره، از سال 436 قمری تا سال 460 قمری (سال رحلت شیخ) به مدت 24 سال ادامه داشت.

محمّد بن حسن طوسى، معروف به شيخ الطّائفه، در سال 385 قمری متولد و در سال 408 قمری؛ یعنی در 23 سالگی از خراسان به بغداد مهاجرت کرد. در بغداد پنج سال نزد شيخ مفيد شاگردی کرد و پس از او به حلقه شاگردان سید مرتضی ملحق شد. سيّد بیش از همه بدو عنایت داشت و هر ماه دوازده دینار برای او مقرر داشته بود. پس از ارتحال سيّد مرتضى، زعامت شیعیان و پيروان مكتب اهل بيت (علیهم السلام) به او  منتقل شد. شیخ طوسی، 24 سال زعامت شیعه را به عهده داشت که نیمی از این مدت در بغداد سپری شد، تا این که در سال 448 قمری، «طغرل بیک» نخستین پادشاه سلجوقی وارد بغداد شد و آتش فتنه و آشوب میان شیعه و سنی بالا گرفت. به فرمان او کتابخانه بزرگ شیعه که مشتمل بر هشتاد هزار کتاب بود و شیخ طوسی از آن بهره می برد، به آتش کشیده شد.[1] با ناامن شدن بغداد و تهديد شيخ طوسى،[2] آن فقيه بزرگ در سال 448 هجرى مجبور به مهاجرت به نجف اشرف شد و در آن جا حوزۀ علميّه تأسيس نمود.[3]

شيخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسير، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه‌اى را در فقه اسلامى ايجاد كرد.[4] شیخ طوسی بیش از دو استادش شیخ مفید و سید مرتضی در فقه و علوم وابسته به آن؛ مانند اصول و رجال و حدیث متمحّض بود و توانست اقتدار فقه شیعه را در برابر فقه اهل سنت به خوبی نشان دهد، به گونه ای که فقیهان اهل سنت، فقه شیعه را به رسمیت بشناسند؛ همان طور که پیش از او شیخ مفید و سید مرتضی، کلام شیعه را غنا بخشیده و اقتدار آن را نشان داده بودند.[5]

شيخ طوسى در آغاز، كتاب فقهى خود، «النهاية» را همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روايات و بدون تفريعات گسترده نوشت، ولی بعد، كتاب «المبسوط» را نوشت و با این کار خود، كتب فقهى را از شيوۀ مرسوم كه به صورت تدوين نصوص بود، تغيير داد و به شکل اجتهادی و افزودن فروعات تازه‌ درآورد. در همۀ اين فروعات، به طور كامل از استدلال به روايات و قواعد اصول عقلى استفاده نمود.

وى در مقدّمۀ كتاب المبسوط آورده است: «پيوسته مخالفان شیعه، ما را تحقير كرده و مى‌گويند: آنها فروعات و مسائل اندكى در فقه دارند و ادّعا مى‌كنند كسانى كه به قياس و اجتهاد (به معناى خاص نزد اهل سنّت) عمل نمى‌كنند، نمى‌توانند تكثير مسائل نمايند و بر اساس اصول كلّيّه، تفريع فروع كنند. البته این نشانه بی خبری آنها از مذهب ما و  کمیِ تأمل آنها در اصول ما است. اگر آنها در اخبار و فقه ما نظر می کردند، می فهمیدند که عمده مسائلی که ذکر می کنند در اخبار ما موجود و از ناحیه ائمه ما (علیهم السلام) منصوص است؛ امامانی که سخن آنها چون سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) حجت است. هر مسئله و هر فرعی که آنها (اهل سنت) در کتاب­های خود افزوده اند، ریشه­اش در اصول ما است، ولی نه بر اساس قیاس ظنی، بلکه به طریقی که علم به حکم پیدا شود»، سپس مى‌افزايد: «من از گذشته به انجام اين كار علاقه‌مند بودم، ولى موانع و مشاغل متعدّد مرا باز می داشت و البته عدم رغبت طایفه امامیه نسبت به این مباحث نیز همواره انگیزه مرا ضعیف می کرد. علت عدم توجه امامیه به این جهت بود که آنها اخبار فراوانى در اختيار داشتند و در مسائل، از الفاظ صريح و روايات بهره مى‌بردند، به گونه‌اى كه اگر كسى آن الفاظ را تغيير مى‌داد و از لفظ ديگرى به جز روايت، براى رساندن مقصود خويش بهره مى‌گرفت، تعجب مى‌كردند؛ از اين رو، نخست من كتاب «النهاية» را به همان شيوه مرسوم نوشتم، تا از نوشتن این كتاب (المبسوط) به شيوه تازه، شگفت زده نشوند…».[6]

‌اين كلمات شيخ در «المبسوط» به خوبى نشان مى‌دهد كه وى براى انتقال از دورۀ سوم فقه، به دورۀ چهارم، كار بزرگى انجام داد و تحوّل عظيمى به وجود آورد. این کار بزرگ و تحول عظیم به برکت احاطه علمی و گستردگی معلومات و کوشش­های شیخ طوسی بود که هم، وارث مکتب اهل حدیث و هم، وارث مکتب اهل کلام و اجتهاد بود. نقاط قوت محدثان و اهل کلام و فتوا در آثار او هویدا است. دوره شیخ، دوره ای پرثمر است که تأثیرات آن تا زمان محقق و علامه حلّی قابل بررسی است. تأثیر شیخ بر متأخران به قدری زیاد بود که فقیهان متأخر، مرعوب شخصیت علمی او شدند، به طوری که در برابر عظمت علمی او جرأت مخالفت پیدا نمی کردند، یا به حقیقت چیز تازه­ای برای گفتن نداشتند. تا حدود یک قرن پیش، هرگاه فقها به طور مطلق، «شیخ» می گفتند، مقصودشان شیخ طوسی بود و اگر «شیخان» می گفتند، مقصودشان شیخ مفید و شیخ طوسی بود. در هر صورت باید او را پایه گذار فقه متکامل و عصر وی را عصر تحوّل در عرصۀ فقاهت و اجتهاد‌ دانست.[7]



[1]. ر.ک: اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 293 و 294.

[2]. ابن جوزى دربارۀ حوادث این دوره مى‌نویسد: در سال 448 ق در مساجد بغداد، در اذان­ها به جاى «حىّ على خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» گفته مى‌شد و آن چه که بالاى درب خانه‌ها نوشته شده بود «محمّد و علىّ خیر البشر»، کنده شد. دستور قتل أبو عبد اللّٰه بن جلّاب، رئیس پارچه‌فروشان در «باب الطاق» بغداد، صادر شد؛ زیرا وى در رفض، غلوّ مى‌کرد. او را کشته و جلوى مغازه‌اش به دار آویختند. أبو جعفر طوسى از بغداد فرار کرد و خانه‌اش ویران شد، ر.ک: ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 16، ص 7 و 8.

ابن اثیر نیز مى‌نویسد: در سال 449 ق، خانۀ أبو جعفر طوسى، فقیه امامیه در کرخ غارت شد و هرچه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نیز به نجف رفت. ر.ک: ابن اثير جزرى، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 637 و 638.

[3]. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 110.

[4]. ر.ک: امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 9، ص  159 – 167.

[5]. مدخل علم فقه، ص 293.

[6]. شیخ طوسى، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، ج ‌1، ص 1- 3، با تلخیص.

[7]. مدخل علم فقه، ص 293 و 294.